نویسنده: دکتر نادیا صبوری
«برای وجود نقصان، برای امکان تخطی، باید ممنوعیتی وجود داشته باشد. ممنوعیت مستلزم وجود مرزها و محدودیتهایی است که بتوانند یک کل را تشکیل دهند؛ چیزی که فراتر از آن «بیرون» است. این ساختار در زمانه ما فروپاشیده است. سقوط این ساختار را میتوان در افول نظام پدر و قانون او مشاهده کرد، چرا که جامعه در عصر جهانیسازی دیگر تحت حاکمیت پدر زندگی نمیکند.»
ژک آلن میلر
در سالهای اخیر، تاکید بر جهانیسازی موجب شده نظامهای مرجع، قدرت خود را از دست بدهند. بهعبارتی، در جهانی که همهچیز بهطور مداوم تغییر میکند، افراد و جوامع دیگر مرجعیت یا ساختارهای ثابت ندارند. این فرایند باعث میشود که حتی مفهوم فقدان یا کمبود که در روانکاوی اهمیت زیادی دارد، کم کم معنای دیگری پیدا کند. همانطور که ژک آلن میلر در این رابطه میگوید: «آیا جهانیسازی همان چیزی است که فقدان را بیمعنا کرده است؟»
«نام پدر» نماینده اقتدار، قانون و محدودیتهایی است که برای کودک تعیین میشود. این اقتدار، اساس ایجاد هویت و تنظیم روابط اجتماعی است. نام پدر به کودک کمک میکند تا از وضعیت اولیهای که لکان آن را «نظم خیالی/تصویری» مینامد (جایی که کودک احساس میکند با مادر یکی است و مامور است تا امیال بیپایان او را برآورده کند)، وارد «نظم نمادین» شود که در آن قانون، زبان و جدایی وارد زندگی میشوند.
در جوامع سنتی، ساختارهای اجتماعی و خانوادگی اغلب بر محوریت پدر استوار بودند. پدر نمادی از قانون، اقتدار و مرجعی بود که بهواسطه او نظم در خانواده و جامعه برقرار میشد و جایگاهی کلیدی در تنظیم روابط اجتماعی، حلوفصل مناقشات و تعیین هنجارها داشت.
امروزه با تغییرات مدرن مانند جهانیسازی، فردگرایی، چندفرهنگیگرایی و برابری جنسیتی، نقش اقتدارگرایانه پدر کاهش یافته است.
تغییرات فرهنگی و اجتماعی در عصر جهانیسازی باعث شدهاند که مرجعیت پدر بهعنوان قانون مطلق زیر سؤال برود. به جای یک مرجعیت واحد، حالا با مرجعیتهای متکثر یا فقدان یک مرجعیت کلی مواجه هستیم.
لکان و برخی از پیروان او مانند ژک-آلن میلر، بر این باورند که این تغییرات به «جامعه بدون کل» یا «جامعهای بدون مرجعیت مرکزی» منجر شدهاند.
جای خالی این نظام ممکن است با ظهور اقتدارهای جدید، مانند مصرفگرایی، گسترش فناوری یا ایدئولوژیهای نوین پر شود. در سطح سیاسی نیز این تغییرات به ظهور ساختارهای دموکراتیکتر، جهانیتر و در عین حال پراکندهتر انجامیده است که در آنها جایگاه «رهبری مرکزی» تضعیف شده است.
سیاست از مدلهای ثابت و ایدئولوژیک فاصله گرفته و به سمت انعطافپذیری و تنوع پاسخها حرکت میکند. احزاب سیاسی دیگر نمیتوانند بر اساس یک ایدئولوژی جامع عمل کنند. برای مثال، راستگرایان با ترکیبی از محافظهکاری سکولار و دغدغههای اجتماعی، مذهبی عمل میکنند و چپگرایان نیز در قالبهایی همچون انقلاب زیستمحیطی، پذیرش تنوع فرهنگی و ایجاد جوامع فراگیر، گسترش عدالت اجتماعی و کاهش نابرابریها و حمایت از طبقات محروم و حاشیهنشین و برابری جنسیتی فعالیت میکنند.
به عبارتی، نظام پدر بهعنوان مرجع اصلی اقتدار دیگر وجود ندارد. جای خالی این نظام، گاهی منجر به ایجاد نوعی نوستالژی یا اشتیاق به بازگشت به اقتدار قدیمی یا «دال برتر» مانند پدر میشود، اما این بازگشت دیگر امکانپذیر نیست.
در مقابل، سیاست و جامعه باید راههایی جدید برای اتصال، اعتماد و همبستگی پیدا کنند که بر اساس تکثر، نزدیکی به مردم و انعطافپذیری باشد. حاکمان باید به جای تأکید بر حقیقت مطلق، بر اساس اخلاق مرتبط با پیامدها عمل کنند؛ یعنی به جای نیتگرایی، پیامدهای واقعی تصمیمات سیاسی را در نظر بگیرند. درواقع پاسخ به چالشهای معاصر نیازمند ابداع راههای جدیدی است.
شبکه های اجتماعی مرکز روانشناختی رهیاب: کانال تلگرام مرکز مشاوره رهیاب – صفحه اینستاگرام مرکز مشاوره رهیاب