بیماری سرطان یک بیماری مزمن و پیچیده است که در حال حاضر هم در جهان و هم در ایران افراد زیادی بدون در نظر گرفتن سن، جنسیت و سبک زندگی به آن دچار هستند و بدلیل سخت و طولانی بودن پروسه درمان، این بیماری به شکل یک بحران تمام زوایای زندگی شخص بیمار و اطرافیانش را در بر می گیرد.
سرطان از گروه بیماریهایی است که بر تمام جنبه های زندگی بیمار و اطرافیانش تاثیر می گذارد و بیشترین ترس از بیماری که تا به حال در دنیا شناخته شده است، ترس از بیماری سرطان است. از زمان تشخیص این بیماری مشکلات روانشناختی زیادی مانند: افسردگی، ناامیدی، ترس، استرس و اضطراب برای بیمار به وجود می آید، که اگر به موقع مدیریت نشود باعث پیشرفت سریع سرطان میشود. پروسه درمان سرطان خود عوارض جسمانی و ضعف و ناتوانی بیمار را به همراه دارد.
زمانیکه شخص دچار بیماری سرطان می شود مهمترین کاری که خود و اطرافیانش به آن فکر می کنند چگونگی شروع پروسه درمان از جمله: جراحی، شیمی درمانی، پرتو درمانی، انواع اسکن ها می باشد و مسئله بسیار مهمی که از آن غافل می شوند قسمت روانی قضیه است، بیمار همچنان که باید به درمان جسمیش بپردازد باید توانبخشی روانی را هم شروع کند.
سرطان همراه درد جسمی، درد و پریشانی روانی را هم با خود به همراه دارد و حالت های آگاهی روانی بر عملکرد سیستم ایمنی بدن و رشد سرطان تاثیرگذار است.
اگر مسیر پروسه درمان را یک جاده در نظر بگیریم معالجه جسمی یکه طرف جاده و توانبخشی روانی بیمار طرف دیگر مسیر و جاده است مثل دو خط موازی که باید با هم پیش بروند تا درمان هدفمند باشد و به نتیجه مطلوب برسد.
شوک روانی که بیمار پس از فهمیدن بیماریش به آن دچار می شود اگر بیشتر از ناراحتی جسمیش نباشد کمتر نیست.
در مراحل اولیه شخص چه احساسی دارد؟
شخص بعد از اینکه فهمید سرطان دارد در مراحل اولیه مضطرب می شود و نمی تواند تمرکز کند و به افکارش ساماندهی دهد دکترهای مختلف را چک می کند به نظر و پیشنهادات همه دوستان و آشنایان توجه می کند و بعد وارد مرحله انکار می شود و نمی خواهد واقعیت بیماریش را بپذیرد شاید به ظاهر قبول کند اما در درون کاملاً متزلزل است و مدام در این خیال است که در بدنش سرطانی نیست و هنوز تمام زوایای بیماریش را درک نکرده است و شاید تا بعد از جراحی یا شروع شیمی درمانی در همین فضا بماند، زمانیکه شخص سرطان را پذیرفت کشش او به سمت مرگ بیشتر از کشش به سمت زندگی می شود و مدام به مرگ و نیستی فکر می کند.
افسردگی
افسردگی یکی از اختلالات روانپزشکی شایع در بیماران سرطانی است. افسردگی باعث میشود افراد در برابر بیماری تسلیم شوند و هیچ تلاشی برای زنده ماندن نکنند، فرصت زندگی بهتر را از دست بدهند بنابراین مشاوره توانبخشی روانی بیماران سرطانی باید همزمان با اقدامات پزشکی آغاز گردد، چون این بیماری به اندازه درد جسمی، درد روانی نیز تولید میکند و اگر فرد این شرایط را خوب مدیریت نکند دچار افسردگی، تنش و آشفتگی در روابط خانوادگی و اجتماعی میشود.
تشخیص و معالجه سرطان به میزان قابل توجهی بر بهزیستی روانشناختی تأثیر می گذارد. نرخ پریشانی روانشناختی برای بیشتر افرادی که در مقایسه با هنجارهای جمعیتی مبتلا به سرطان تشخیص داده شده اند افزایش یافته است. واکنشهای روانی متداول در مورد سرطان نگرانی های مربوط به خلق و خو و اضطراب است. میزان بالایی از افسردگی و اضطراب در پاسخ به تشخیص سرطان اغلب به عدم اطمینان در مورد مرگ و میر ناشی می شود و همچنین از طریق معالجه و نگرانی های مربوط به مداخلات عملکردی و تصویر بدن یا سایر ناراحتی های مربوط به خودپنداره، ناشی از عدم اطمینان است. درک چگونگی واکنش روانشناختی افراد به سرطان برای حمایت از بهزیستی کلی آنها و به حداکثر رساندن کیفیت زندگی در طول درمان و بعد از آن مهم است.
واکنشهای روانی متداول در تشخیص و درمان سرطان شامل علائم افسردگی و اضطراب است. عواملی که ممکن است در زمینه اضطراب و افسردگی از نظر بالینی در زمینه سرطان نقش داشته باشد شامل تهدید به زندگی، عدم اطمینان در مورد پیش آگهی و نتیجه درمان، نگرانی در مورد درمان های سمی، اختلالات عملکردی در نتیجه درمان های سمی و خود علائم جسمی، از جمله خستگی، درد، حالت تهوع، ریزش مو است، این مباحث در درمانهای روان درمانی متناسب با تجربه زندگی با سرطان گنجانیده شده است.
پاسخهای روانشناختی و رفتاری افراد به تشخیص و معالجه سرطان در تلاش برای مدیریت استرس و تهدیدات اساسی برای سلامتی، در زمینه روانشناسی روانی مورد توجه اصلی است. این پاسخ ها آنچه را که میتوان به عنوان پاسخ مقابله با یک تهدید سلامتی از آن یاد کرد، تشکیل می دهد. سازگاری شناختی با سرطان به دلیل دامنه های مختلفی که بر سرطان اثر می گذارد به ویژه چالش برانگیز است.
یافتن مزایا و رشد پس از تشخیص سرطان
فواید یافتن یک فرآیند شناختی است که در آن افراد سهم مثبتی را که تشخیص سرطان در زندگی آنها ایجاد کرده است، شناسایی می کنند. این نمونه ای از یک استراتژی مقابله مثبت گرا است. به عنوان مثال، افراد ممکن است تشخیص دهند که سرطان باعث شده است که آنها در زندگی آنچه در واقع مهم است را در نظر بگیرند و متعاقباً آنها را به سمت افزایش کیفیت زندگی سوق دهند.
اصلاح رفتاری همچنین به بهبود کیفیت زندگی افرادی که مبتلا به سرطان هستند مرتبط است. به عنوان مثال، یک علامت شایع و ناتوان کننده سرطان خستگی است. با این حال یک درمان تجویز شده برای خستگی، مشارکت در سطح بالاتری از فعالیت بدنی با وجود دشواری است. شدت کم و اشکال مختلف ورزش یوگا و تای چی که نشان داده شده است به خستگی و درد کمک می کند و باعث بهبود کیفیت کلی جسمی و روانی می شود.
پیروی از درمان
از نظر تاریخی، اصطلاحات مربوط به جذب درمان توسط بیمار به عنوان انطباق گفته می شود، دلالت بر نقش منفعلانه تر از جانب بیمار، و یک سلسله مراتب واضح تر بین پزشک و بیمار دارد. با این حال، مدل های مدرن از رفتار اخلاقی خواستار برابری بیشتر بین بیمار و ارائه دهنده و بحث در مورد درمان به سمت تبعیت شده است. پیروی از معالجه پزشکی برای مدیریت موثر سرطان از اهمیت اساسی برخوردار است و موضوعی است که عمدتاً تحت تأثیر روانشناسی – انکولوژی از دلایل شناختی – رفتاری ناشی از عدم پیروی از درمان قرار می گیرد. تعدادی از عوامل علاوه بر روانشناختی می توانند در عدم پیروی از درمان از جمله عوارض جانبی سمی، اطلاعات نادرست یا عدم درک رژیم درمانی، عدم برقراری ارتباط با ارائه دهندگان پزشکی و عدم حمایت پزشکی (مانند مدیریت خود درمانی) نقش داشته باشند.
حمایت اجتماعی و انزوا
در طی تجربه استرس زا مانند تشخیص سرطان، پیوندهای اجتماعی می توانند حمایت عاطفی و عملی ارزشمندی داشته باشند. تحقیقات در زمینه وسیع تر روانشناسی سلامت، تأثیرات قابل توجهی از حمایت اجتماعی بر بهزیستی روانشناختی افراد و همچنین ارتباط با فرآیندهای بیمارینشان داده است. بیمارانی که تحت درمان سرطان قرار می گیرند، اغلب به یک شبکه پشتیبانی اجتماعی با اندازه های مختلف، از جمله همسر، فرزندان، دوستان و خانواده دیگر متکی هستند تا از طریق درمان های دشوار و اختلالات عملکردی از آنها پشتیبانی کنند.
این نوع حمایت های اجتماعی به حمایت اجتماعی ابزاری اشاره دارد و مربوط به پشتیبانی وظیفه محور است. علاوه بر این، احساسات عاطفی که تشخیص سرطان می تواند در فرد به دنبال داشته باشد، نیاز به درجه ای از حمایت عاطفی از شبکه پشتیبانی دارد. در تحقیقات مشخص شده است که هر دو حمایت اجتماعی ابزاری و عاطفی باعث بهبود کیفیت زندگی در بیمارانی که تحت درمان سرطان هستند، می شود.
تغییرات زندگی از جمله اختلال عملکردی ممکن است افراد را از دوستان و خانواده خود جدا کند و تغییر از وضعیت «سالم» به «بیمار» از نظر هویت خود نیز می تواند به احساس انزوا اجتماعی منجر شود. تحقیقات نشان داده است که انزوای اجتماعی و ادراک تنهایی تأثیر منفی معنی داری بر کیفیت جسمی و روانی زندگی در افراد مبتلا به سرطان دارد.
سرطان به لحاظ جسمی، روانی، اقتصادی، معنوی، عاطفی، روابط اجتماعی، نه تنها زندگی فردی که مبتلا شده را تحت تأثیر قرار می دهد بلکه خانواده او را نیز دچار بحران می کند.
در سرطان به دلیل پیچیدگی و طولانی بودن بیماری نقش اطرافیان بیمار بسیار پررنگ و تعیین کننده می باشد و مشاورنه تنها باید به توانبخشی شخص بیمار کمک کند بلکه باید مسئله سالم سازی و آگاه سازی روانی خانواده و افراد درگیر با شخص بیمار را در نظر داشته باشد.
برخی خانواده ها از بیمار خود به شکل افراطی حمایت میکنند به گونه ای که حتی فرد را از انجام فعالیت روزمره و عادی بازمیدارند. این مسئله باعث می شود فرد خود را از چرخه زندگی خارج ببیند و احساس بی فایده و مزاحم بودن پیدا کند، این افراد باید تا زمانی که زنده هستند، پاسخگوی مسئولیت فردی و اجتماعی خود باشند و با زنده ماندن زندگی کنند.
ارتباطات
ارتباط بیمار با ارائه دهندگان پزشکی و اطرافیانش به عنوان یک عامل مهم اجتماعی در طول مسیر سرطان شناخته شده است. نشان داده شده است که ارتباطات با بهبود پیروی از دارو و رضایت از مراقبت همراه است. علاوه بر این، ارتباطات باز بین بیماران و مراقبین باعث بهبود کیفیت زندگی در بیماران و مراقبان نیز می شود.
ذهن آگاهی
ذهن آگاهی به عنوان یکی از عناصر مشترک در چندین روش درمانی در بهداشت روان، یک ذهنیت فزاینده است که در بهبود علائم افسردگی و اضطراب اثربخشی نشان داده است. کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی که بطور ویژه برای کمک به بیماران مبتلا به سرطان در نظر گرفته شده است، برای کاهش سطح پریشانی ناشی از سرطان مؤثر بوده است.
مرحله پیگیری
بعد از اولین درمان سرطان (جراحی، شیمی درمانی و یا رادیوتراپی) شخص معمولاً با احساسات مختلط مورد استقبال قرار می گیرد. بیمار خوشحال است که با سختگیری درمان و عوارض جانبی انجام شود، اما اکنون باید با اطمینان کمتر از سلامتی خود آینده را روبرو کرد. این آسیب پذیری جدید ممکن است توسط برخی انکار شود یا برای دیگران بیش از حد جدی شود. تهدید عود یا مرگ زودرس ممکن است برخی از بیمارانی که به سازگاری اندکی شکننده دست یافته اند و باعث اختلال در عملکرد شوند، منجر شود. دیگران، که قبلاً هرگز با مرگ و میر خود روبرو نبوده اند، باید با اهداف زندگی غیرقابل تحقق و نیاز مبرم به فوریت رسیدگی به آنها مواجه شوند.
تشخیص
مرحله اول، مرحله تشخیصی و درمان اولیه است. این مرحله معمولاً توسط بسیاری از بیماران به طرز شگفت آور انجاممی شود.
شوک، کفر، اضطراب، افسردگی، گناه و تلخی معمولاً با این امید که درمان اولیه موفقیت آمیز باشد، تحت فشار قرار می گیرند. انتقال مثبت به پزشک درمانی بسیار مهم و رایج است. با این حال، اکثر بیماران در این مرحله به مداخله روان درمانی نیاز دارند. برای برخی از بیمارانی که خود را وقف تلاش برای جلوگیری از بیماری از طریق رژیم غذایی، ورزش و شیوه زندگی سالم کرده اند، تشخیص سرطان می تواند یک نگرانی اساسی باشد. بسیاری از بیماران احساس می کنند که با عدم تحمل فشارهای زندگی به میزان کافی و در نتیجه ایجاد نارسایی در سیستم ایمنی بدن، باعث ایجاد سرطان شده اند.
دیگران که ممکن است به دنبال روان درمانی نیز باشند، از ترس مرگ غافل می شوند. ترس از وابستگی؛ خطر از دست دادن قدرت، جذابیت و درآمد؛ یا نگرانی وجودی در مورد معنای زندگی بعضی از بیماران، که توسط انکولوژیست ها ارجاع شده اند، به دلیل انکار، فلج وسواس یا افسردگی نمی توانند توصیه های درمانی را انجام دهند.
به طور کلی، تلاشهای روان درمانی در این دوره در درجه اول به سمت سازگاری با بحران و انتخاب روش درمانی مناسب می باشد.
مدلهای حمایتی نفس و مداخله در بحران معمولاً به طور کوتاه مدت در بیشتر بیماران مؤثر است. برای دیگران که اختلالات شخصیت دیرینه دارند، استرس بیماری ممکن است به روان درمانی بصیرت گرا نیاز داشته باشد تا آنها را قادر سازد که با مسائل مربوط به پیروی از مشکلات پیروی کنند و خود را با این واقعیت جدید سازگار کنند.
ایجاد معنا در زندگی
سرطان یک تهدید عمده برای سلامتی افراد را به وجود می آورد که غالباً در هنگام تشخیص و معالجه سعی در تغییر در زندگی خود می کنند. منظور از ساختن تلاش برای بازگرداندن نظم و هدف در زندگی مردم است که توسط بیماری به طرز چشمگیری تغییر کرده است. ایجاد معنی می تواند بخشی از یک روند رشد مثبت باشد که پس از تشخیص سرطان به وجود می آید و با کیفیت بیشتر زندگی همراه است.
وقتی که ما توانایی پذیرش مسئولیت زندگی خود را داشته باشیم به قدرت بزرگی برای رویارویی و مقابله با آن دستپیدا میکنیم. اما اگر عوامل بیرونی را عامل اصلی بیماری بدانیم احساس ناتوانی و تسلیم در برابر بیماری میکنیم.
اکثر افراد مبتلا به سرطان از خود رفتارهای هیجانی مانند: افسردگی شدید، غم و اندوه، اضطراب، عصبانیت، تغییر شخصیت، فقدان کنترل احساسات، گاهاً پرخاشگری، نشان میدهند. در سرطان سلامت روانی بیمار میتواند به سلامت فیزیکی او کمک کند، داشتن روحیه جنگجویی این افسردگی و اضطراب را دور میکند. روحیه ضعیف در فرد بیمار باعث بروز احساس بی پناهی و درماندگی، ایجاد ذهنی مضطرب و مشغول، اعتقاد به کشنده بودن سرطان به وجود می آورد.
روحیه کاذب برای بیمار سرطانی می تواند آسیب زننده باشد
بین توانایی شخص در نگه داشتن روحیه خوب، درونی و واقعی در مقایسه با روحیه کاذب، غیرواقعی و تحمیلی از محیط بیرون تفاوت زیادی وجود دارد.
متاسفانه موضوعی که الان به طور فزاینده ای در جامعه و حتی بین روانشناسها و مشاوران باب شده مسئله روحیه در بیماران سرطانی به شکلی غیر واقعی و آسیب زننده است. بین ترغیب و تشویق شخص دچار سرطان به داشتن روان سالم و روحیه قوی واقع بینانه در مواجهه با این بیماری و مجبور کردن بیمار به تظاهر کردن به اینکه مسئله مهمی نیست و من خوبم تفاوت فاحشی وجود دارد و رویکرد دوم می تواند مفید نه، بلکه مخرب باشد.
این فشاری که به بیمار وارد می شود که مرتباً باید به خودش بگوید من خوبم، من نباید ناراحت باشم، من نباید غمگین باشم، من باید پیش همه خودم را خوب نشان بدهم، من احساس تنهایی نمی کنم و کششی به سمت مرگ ندارم و انکار تمام احساسات واقعی که شخص در پروسه درمان درگیرش است می تواند به طی کردن سیر طبیعی درمان آسیب بزند، این رویکرد اشتباه و به دور از نگاه علمی و شناختی توانبخشی روانی باعث اضافه شدن باری بر شانه های شخصمی گردد.
چون درمان بیماری سرطان یک پروسه طولانی و قدم به قدم می باشد و ما تنها با یک تومور و از بین بردنش مواجه نیستیم بلکه خود درمان از جمله شیمی درمانی و پرتو درمانی درست است که به عنوان درمان بکار برده می شوند اما عوارض زیادی دارند و خود این درمانها باعث ایجاد بیماریهای کناری می شوند که در حاشیه بیماری واقعی قرار می گیرند پس حتماً باید مسیر مشاوره توابخشی درست، اصولی و واقع بینانه باشد و با درک تمام ناتوانایهای جسمی و روانی شخص مبتلا به سرطان شروع شود و با حوصله و پیوسته ادامه پیدا کند.
رویکرد مقابله با محدودیت های جنبه های شناختی، رفتاری و عاطفی سازگاری با سرطان از جمله ابراز احساسات، ایفای نقش فعال در معالجه خود، فعال ماندن و بحث در مورد مشکلات با عزیزان در روند درمان تاثیرگذار است.
سرکوب عاطفی و پرهیز از مباحث مربوط به موضوع سرطان و همچنین رفتارهای منفعلانه مانع از آن می شود که افراد به طور مستقیم نگرانی هایی را که موجب پریشانی روانشناختی می شوند، مدیریت کنند.
رویکرد انعطاف پذیر
لازم است در ابتدا براساس علائم ارائه شده، سلامت جسمی و مرحله بیماری ارزیابی شود. بیماران همچنین نیاز به ارزیابی روانشناختی دارند. تغییر ماهیت بیماری با تشخیص، درمان، ترکیبات، عود و مراحل بیماری، مستلزم آن است که فردی که روان درمانی را انجام می دهداز رویکرد انعطاف پذیر خود استفاده کند. روانکاوی و یا روان درمانی بصیرت گرا ممکن است مجبور شود جای خود را به مداخله در بحران و درمان حمایتی (به طور موقت یا دائم بسته به وضعیت پزشکی بیمار) بدهد.
روان درمانگران همچنین باید مسائل کیفیت زندگی را در کانون توجه قرار دهند. طول عمر مورد انتظار، ارتباط بیمار با انکولوژیست و موضوعات مربوط به علائم بیمار هرگز نباید از توجه روان درمانی باشد. روان درمانگر باید از این نظر یک مدافع بیمار باشد و منفعل نماند، همچنین تمرکز بر استمرار مراقبت بسیار مهم است، به طوری که در صورت پیشرفت بیماری، بیمارانی که روان درمانی خود را خاتمه داده اند باید به بازگشت ترغیب شوند.
کاری که مشاور توانبخشی برای بیمار سرطانی انجام می دهد در مرحله اول تشریح و تحلیل تمام زوایای روانی بیماریش می باشد.
مشاور توانبخشی صادقانه و بدون هیچگونه پنهان کاری و بدور از ساده و عادی جلوه دادن بیماری سرطان، به شخص کمک می کند تا اوضاع و احوالاتش را در مواجهه با بیماری درک کند. شاید این نوع برخورد مشاور در مواجهه بیمار با بیماریش در ابتدا سخت و بیرحمانه باشد اما باعث روبروشدن شخص با واقعیت تمام بیماریش می شود و ادامه مسیر توانبخشی را میسر می کند.
وظیفه روانشناسان سرطان همراهی و پاسخگویی به تمام سوالات روانشناختی مبتلایان و خانواده های آنها درتمام مراحل بیماری و بررسی و شناسایی تمامی عوامل تاثیرگذار رفتاری و روانی بر مبتلایان و درمان یافتگان از سرطان است.
پاسخهای روانشناختی و رفتاری افراد به تشخیص و معالجه سرطان در تلاش برای مدیریت استرس و تهدیدات اساسی برای سلامتی، در زمینه روانشناسی روانی مورد توجه اصلی است. این پاسخ ها آنچه را میتوان به عنوان پاسخ مقابله با یک تهدید سلامتی از آن یاد کرد، تشکیل می دهند. سازگاری شناختی با سرطان به دلیل دامنه های مختلفی که بر سرطان اثر می گذارد به ویژه چالش برانگیز است.