بسیاری از ناهنجاریهای رفتاری و روانی کودکان ناشی از نوع و شیوه برخورد و ارتباطهای کلامی و غیر کلامی پدران و مادران با کودکان است، پدران و مادرانی که شاید عموما بدون هیچ قصد و نیت قبلی با رفتارهایشان و حتی گاهی با سکوت و نگاههای تحقیرآمیزشان سلامت روان کودک را با خطرهای جدی مواجه میکنند.
متاسفانه درصد قابل توجهی از پدران و مادران بر این باورند که تامین نیازهای مادی کودک بسیار پر اهمیتتر از نیازهای روحی و روانی اوست و توجه قوانین مدنی و جزائی به تأمین نیازهای مادی کودکان و تکالیف پدران و مادران به خصوص پدر بر تأمین معاش کودک نیز از چنین دیدگاهی نشأت گرفته است. اما آیا به واقع کودک ما به صرف تامین نیاز مادی (با فرض تأمین) از بقیه نیازها فارغ است؟
قانون مدنی به عنوان اصلیترین منبع در سلامت روانی
نگاهی گذرا به قانون مدنی به عنوان اصلیترین منبع و مادر قوانین، ما را با این حقیقت تلخ مواجه میسازد که قانونگزار نیز بر لزوم تأمین سلامت روانی کودک توجهی نکرده است. به عبارت رساتر اساسا تامین سلامت روانی کودک و حق او در برخورداری از پدران و مادران سالم و سازگار با کودک، مغفول مانده و صرفا با عباراتی کلی و مبهم، تکلیف پدران و مادران بر تربیت و نحوه حضانت و نفقه کودک مورد اشاره واقع شده است.
اما آیا بیتوجهی قانونگزار در این امر مهم ساقط کننده تکلیف پدران و مادران در تامین نیازهای روانی کودک است؟ آیا آمادگی فیزیولوژیک برای فرزندآوری بدون توجه به رسش روحی و روانی پدران و مادران برای بقاء نسل و ازدیاد آن کافی است؟ همگی میدانیم که صرف توان جسمی برای فرزندآوری کافی نیست. پدران و مادران درگیر با مشکلات جدی روحی و روانی که خود نیازمند حمایتاند، باید در مرحله اول با غلبه بر بخشی از مشکلات روحی و آسیبهای روانیشان به ترمیم آلام خود بپردازند و در مرحله بعد بتوانند کودکی را پرورش دهند.
بهخاطر دارم سالها پیش در یکی از مراکز درگیر با خشونت، پرونده قتل نوزادی به مرکز ارجاع شده بود. تصاویر اولیه پزشکی قانونی تصویر نوزاد پسر ۴۰ روزهای را نشان میداد که با شکنجههای پدرش به قتل رسیده بود. بررسی پرونده بالینی این پدر که اتفاقا خود او نیز به واسطه سن کم، کودک محسوب میشد به اندازه پرونده قتل پسر غمانگیز بود. اصلیترین انگیزه قتل از سوی پدر، توجه بیش از حد همسرش به فرزند تازه متولد شدهشان بود. این پدر خود قربانی آسیبهای روانی دوران خردسالی است.
خشونت و بدرفتاریهای پدر و مادر کودکان
تأثیرات خشونت و بدرفتاریهای پدر و مادر کودکان، از نسلی به نسل دیگر انتقال مییابد. قربانی خشونت خود به دنبال قربانی گرفتن است. فردی که خود در دوران کودکیاش مورد اذیت و آزار اطرافیان قرار گرفته است، به احتمال زیاد همین رفتارها را به فرزندش منتقل میکند. پس در یک جمله سلامت روان کودکان ناشی از رفتار سالم پدران و مادران در خانواده است.
برای دستیابی به بهداشت روانی باید با حقایق روبرو شویم. شاید هر یک از ما در دوران کودکیمان رنجهای بیشماری را دیده و تحمل کرده باشیم. رنجی که بر ما تحمیل شده از اختیار و اراده ما خارج بوده است، اما قربانی کردن کودکانمان دیگر از اراده ما خارج نیست. روبرو شدن با واقعیت و در کنار آن سازگاری با تغییرات قدم اول است.
شبکه ارتباطی که کودک ما در آن قرار دارد عامل مهمی در تامین بهداشت روانی اوست. بر همین اساس شیوههای ارتباطی نامناسب تاثیرات مخربی بر سلامت کودک دارد.
رفتاهای نامناسب با کودکان
بسیاری از ما شاهد رفتاهای نامناسب با کودکان بودهایم. عموم پدران و مادران بدون هیچ قصد و نیتی کلماتی را بر زبان میآورند که لطمات آن بر روح و روان کودک بیانتهاست. عباراتی چون «دیگه مامانت نیستم»، «اگر به گریه کردن ادامه دهی، همینجا میزارمت و میرم» و صدها جمله مشابه. تمامی این جملات کودک را با اضطراب عمیق جدایی مواجه میکند. کودک در دنیای کودکانه خود نگران طرد شدن از سوی پدر و مادر خود است و همواره خود را مقصر رفتارهای آنها میداند.
متاسفانه قوانین حمایتی از کودکان در نظام قضایی ما بسیار مجمل و مبهم است و در بعضی از موارد نیز ناقض حقوق کودکان است.
در هیچ یک از متون قانونی ما، سلامت روانی کودک رأسا به عنوان یک حق و لزوم تأمین آن از سوی پدر و مادر و تضمین اجرای آن از سوی حاکمیت به صراحت مورد اشاره قرار نگرفته است و مصادیق نقض این حقوق که بهتر است از آن به عنوان «حقوق معنوی کودک» یاد کنیم مورد شناسایی قرار نگرفته است. در حال حاضر و در شرایط موجود نمیتوان انتظار داشت که دولت در همه عرصههای تربیتی از باب حاکمیتی وارد شده و وضع قانون کند و با جرمانگاری رفتارهای ناسالم پدر و مادر، بیش از پیش بنیان خانواده را با چالش مواجه کند.
اما از طرف دیگر داشتن پدر و مادر سالم از نظر روانی حق هر کودکی است و تبعات بیتوجهی بر این امر را نمیتوان از نظر دور داشت. تمامی زوجین قبل از شروع زندگی مشترک با اخذ گواهی بهداشتی مجوز لازم را برای ثبت قانونی ازدواج خود دریافت میکنند؛ حال چگونه است که بدون آموزشهای لازم و سنجشهای علمی و عملی کافی به خود اجازه میدهند که صاحب فرزند شوند؟
به نظر میرسد برای کنترل عملکرد خانواده، دولت باید با سرمایهگذاری و برگزاری کلاسهای آموزشی رایگان در مرحله اول به پدران و مادران برای شناسایی مشکلات روحی و روانی کمک کند و در مرحله بعدی با الزام زوجین به گذراندن دورههای خاص، نحوه تعامل با کودک را آموزش دهد و به موازات آن سازمانی را تحت عنوان ناظر ایجاد کند تا نظارت و کنترل لازم را در این خصوص اعمال کند؛ البته این سازمان باید نسبت به فرهنگ جامعه و نقش خانواده در تامین و حمایت از حقوق کودک آگاهی لازم و کافی را داشته باشد. حقوق پدران و مادران و تکالیف آنها نسبت به کودکانشان و حقی که کودک بر آنها دارد و به طور کلی رابطه کودک و پدر و مادر باید در چارچوب نهاد خانواده با توجه به فرهنگ ملی ـ مذهبی شناسایی و به جامعه نشان داده شود.