جنگ با بیپولی
احتمالاً تاکنون خانوادههای زیادی طعم تلخ مشکلات اقتصادی را چشیدهاند، از جمله بیکاری و مشکلات مالی دیگری که نهایتاً میتواند به درگیریهای روانی، کاهش سلامت جسم و روان فرزندان و حتی کمرنگ شدن عواطف درون خانواده منجر شود.
وقتی سایه مشکلات اقتصادی بر سر جامعه سنگینی میکند، خانوادهها میکوشند تا لحظه آخر در موقعیت اقتصادی و اشتغال خود دوام بیاورند و تا جای ممکن فرزندانشان را از گزند بیپولیها در امان دارند، به این امید که مصائب اقتصادی بهزودی رخت بربندند. در همان حال که خانوادهها با رکود اقتصادی دستوپنجه نرم میکنند، این بحران هر لحظه تأثیر بیشتری بر زندگی روزمره آنها میگذارد و آنها را در سطوح عمیقتری دربرمیگیرد.
با وجود اینکه خانوادهها بهتنهایی نمیتوانند از آثار بحران اقتصادی بکاهند، همواره قادرند برای بهبود شرایط زندگی خود در دوران رکود تغییراتی انجام دهند و در برابر آن سر تسلیم فرود نیاورند، از مدیریت منابع مالی خانواده گرفته تا گفتگو با فرزندان و توضیح درباره وضعیت رکود اقتصادی خانواده به آنها.
آنچه در این میان نباید از یاد والدین برود این است که بچهها توان درک برخی مسائل اقتصادی را دارند، پس نباید آنها را در شرایط وخیم اقتصادی نادیده گرفت، بلکه میتوان روی همکاری و همفکری آنها حساب کرد. در تمام این لحظات دشوار شاید هیچچیز به اندازه ارتباط بیشتر با کودک و تلاش برای گفتگو با او درباره مصائب خانواده اهمیت نداشته باشد، گرچه این گفتگو گاهی از توان والدین خارج است
تغییر سبک زندگی، هر چند دشوار
درآمد کم به معنی رفاه کمتر است. تفریحاتی مثل رفتن به رستوران، سفر و میهمانی برای خانوادهها هزینهبردار است؛ در نتیجه، زمانی که درآمد خانواده کم میشود، تفریحات هزینهبرداری که این روزها بسیاری از خانوادههای شهری را به خود مشغول میکنند، کمکم حذف میشوند. این یعنی والدین و فرزندان یاد بگیرند هزینههای اضافه را کمتر کنند و سبک زندگی خود را نسبت به روزگار پردرآمد تغییر دهند، سفرها کم شوند، ریختوپاشهای زندگی جمع شوند و تفریحات پرهزینه جای خود را به سرگرمیهای سادهتر بدهند. هر چند تغییر سبک زندگی که سالها برای خانواده درونی شده است کار چندان سادهای نیست، اما زمانی که شرایط بقا دشوار میشود، گذر از لذتها و خوشیها ممکن خواهد بود.
پیشنهاد: تغییر سبک زندگی در دوران رکود اقتصادی به معنی تطبیق خود با شرایط جدید زندگی است. والدین در وهله اول باید هزینههای شخصی خود را کم کنند و به بچهها زمان بدهند تا به وضعیت جدید عادت کنند، اما در چنین شرایطی گفتگو با فرزندان همیشه نتیجهبخش است. اینکه وضعیت رکود اقتصادی خانواده کاملاً از کودکان پنهان شود و به هر قیمتی نیازهای آنها برآورده شود، خانواده را دچار معذوریت میکند و به مرور زمان، مقاومت والدین را در مقابل خواستههای بچهها میشکند.
کودکان میتوانند در حد توان خود از شرایط بحرانی باخبر شوند. گفتن اینکه «تابستان امسال سفر نمیرویم»، یا «نمیتوانیم هر هفته یک وعده شام و ناهار بیرون از خانه بخوریم» برای هر کودکی قابل فهم است. والدین نباید قدرت درک فرزندشان را دستکم بگیرند. از سوی دیگر، تغییر سبک زندگی به معنی «عوض کردن همهچیز» نیست، بلکه به معنی «چند گام کوتاه آمدن از رفاه» است.
شغلهایی که از دست میروند
وقتی پدر و مادرها شغلشان را به هر دلیلی از دست میدهند، ثبات خانواده هم از دست میرود. نه فقط ثبات، که امکانات بیمه و در پی آن سلامت بچهها هم خدشهدار میشود و خانواده، به مرور زمان، اعتمادبهنفس خود را از دست میدهد. بسیاری از کسانی که در طول رکود اقتصادی دیگر شغلی ندارند دچار ضعف روانی و افسردگی میشوند.
والدین مضطرب و افسرده فرزندانشان را هم دچار بیماری میکنند. تلاش برای پیدا کردن کار جدید هم ترسناک، خستهکننده و اضطرابآور است و همه این حالات منفی، خانواده را بیش از پیش بحرانزده میکند.
پیشنهاد: یکی از اولین راهکارهای کوتاهمدتی که در این شرایط به ذهن خانواده میرسد، قرض گرفتن پول از دوست و آشنا یا وام گرفتن از بانک است، راهکاری که چندان جواب نمیدهد، چرا که در نهایت تا شغلی نباشد، امکان بازپرداخت هم وجود ندارد. اما استراتژی بهتر میتواند پیدا کردن یک شغل نیمهوقت باشد: حقوق کمتر به قیمت سرپا نگه داشتن خانواده.
والدین در شرایط دیگری میتوانند شغلی پایینتر از موقعیت قبلی خود را قبول کنند، هر چند جایگاه اجتماعی مثل سابق نخواهد بود، اما بیکاری همواره بحرانآفرینتر از داشتن یک شغل کمدرآمد است. حتی در شرایط جدیتر هم میتوان به امید یافتن شغل تازه به شهری دیگر کوچ کرد، یعنی مکانی که فرصت اشتغال بیشتری در آن فراهم باشد.
استفاده از پسانداز روز مبادا
دوراندیشی و فکر پسانداز برای فردای نامعلوم زندگی در پس ذهن خیلی از ما پنهان شده است. همین دوراندیشی بسیاری از خانوادهها را مجبور به پسانداز میکند. افراد دیگری هم هستند که به امید بهبود شرایط زندگی خود، بزرگ کردن خانه، ارتقای مدل خودرو، فرستادن فرزندان به خارج از کشور و هزاران دلیل دیگر، سرمایهای هر چند جزئی برای خود در گوشهوکناری اندوختهاند.
وقتی شغلها از دست میروند و درآمد روزمره خانواده تأمین نمیشود، میتوان پسانداز خانواده را به کاری زد. کم نیستند کسانی که پولی را برای روز مبادا نگه میدارند، اما آن «مبادا» میتواند همین دوران بحرانی کنونی باشد.
پیشنهاد:
دوران رکود اقتصادی زمان استفاده از همین سرمایههای خوابیده است. البته این آخرین راهکاری است که خانوادهها به سراغش میروند و معمولاً ترجیح میدهند از سودهای بانکی، حتی محدود، برای گذران روزگارشان استفاده کنند.
در عین حال، نباید از این نکته غافل شد که کمتر پیش میآید خانوادههای متوسط سرمایهای کلان برای پسانداز داشته باشند و احتمالاً بیرون کشیدن همین سرمایه اندک و تمام شدن آن ممکن است به آنها ضربه دیگری وارد کند یا اطمینان خانواده را درباره آینده از بین ببرد.
نیازهای اولیه و خواستههای ثانویه
چه در شرایط نابسامان اقتصادی و چه در دوران رفاه اقتصادی، خانوادهها باید تفاوت «نیازها» و «خواستهها» را به فرزندانشان آموزش دهند. خود والدین باید پیش از فرزندان به تفاوت این دو مفهوم پی ببرند و بدانند سقفی برای زیستن، لباسهایی برای پوشیدن، غذای کافی برای خوردن و دسترسی به امکانات سلامت و پزشکی را در زندگی روزمره نیاز دارند.خواستهها باید در اولویتهایی بعد از نیازهای اولیه زندگی قرار گیرند. طبعاً در شرایط بحران اقتصادی، خانواده فقط روی نیازهای فرزندان تمرکز میکند.
پیشنهاد: نیازهایتان را اولویتبندی کنید، حتی زمانی که درآمد کافی برای تأمین آنها دارید و میتوانید فرزندانتان را به آرزوهایشان نزدیک کنید. اولویتبندی را به فرزندان و به خودتان آموزش دهید. تأمین نیازهای خانواده را به عنوان یک هدف جمعی که همه از آن بهرهمند میشوند ترسیم کنید و با پیدا کردن منافع مشترک در تأمین یک نیاز یا خواسته اولویتبندیشده، خانواده را به عنوان یک واحد منسجم برای فرزندتان تعریف کنید. موفقیتها و برآورده شدن نیازها را جشن بگیرید و از همکاری بچهها در زمان بحران اقتصادی تشکر کنید. بگذارید درک کنند آنها هم یکی از ضلعهای این چندضلعی هستند.