نابرابری جنسیتی، مسئلهای تأثیرگذار به خصوص در کشورهای در حال توسعه است و در جوامعی که نابرابری جنسیتی در فرهنگشان امری بنیادین است بیشتر دیده میشود. دخترانی که از کودکی نادیده گرفته میشوند و در حوزه آموزش کمتر مورد توجه قرار میگیرند توانایی کمتری در محیطهای اقتصادی نشان میدهند و کارفرمایان نیز تمایل به استخدام سرمایه انسانی با بازده کمتر ندارند و این موضوع خود دوباره سبب عقب ماندن دختران میشود و در آینده زنانی با اعتماد به نفس و عملکرد پایین در حوزههای اقتصاد، علم و دانش، فرهنگ و فرزندپروری جامعه را خواهند ساخت. در نهایت وجود چنین تفکرات تبعیضآمیزی بر تمایل واقعی زنان به استقلال و رشد نیز تأثیر خواهد گذاشت و این دور باطل ادامه خواهد داشت.
به نظر شما در جامعه کنونی ایران، نسبت به کشورهای دیگر بین پسر و دختر تبعیض جنسیتی وجود دارد؟
تفاوت بین دختر و پسر نهتنها در فرهنگ ایرانی بلکه در همه جای دنیا وجود داشته، یعنی هر کدام از این دو جنس نقشهای خود را داشتند و اینکه پسر نانآور خانواده میشد و عصای پیری پدر و مادر مهمتر بود تا نقش دختر که معمولا ازدواج میکرد و عضو خانوادهای دیگر میشد. آن زمان هم تبعیض علیه زنان بود ولی در قرن بیستم و بیست و یکم به تدریج نقشها تغییر کرد و دیگر پسران شغل پدران خود را دنبال نمیکردند و عصای پدر و مادر شدن دیگر معنی نداشت، چون آنها از حقوق بازنشستگی و مزایای تامین اجتماعی و خیلی موارد دیگر برخوردار شدند. حتی پژوهشها نشان می دهند که در زمان کهولت پدر یا مادر این دختر بود که به جای پسر از آنها مراقبت میکرد.
البته فقط مسئله خانواده نیست، بلکه جامعه نیز تاثیرگذار است، یعنی آن جامعه بیرونی است که حتی پدر و مادر عدالتطلب را نیز مجبور به کنترل بیشتر دختر و رهایی پسر میکند. برای مثال زمان رفتوآمد دختر را به مکانهایی که میرود و اشخاصی که با آنها در ارتباط است کنترل میکند، در صورتی که این کنترل را اکثرا بر روی پسر ندارند زیرا جامعه را برای دخترها ناامن میدانند در حالیکه دولتمردان باید تلاش کنند تا امنیت برقرار شود. در خانوادهها هنوز بعضی از تفکرات زنده است؛ برای مثال پسر به غذای بیشتری نیاز دارد یا اولویت دادن به پسر برای رفتن به مدرسه و دانشگاه که تبعیضهای اینچنینی نشأت گرفته از فرهنگ گذشته و جبر بیرون از خانه است. نکته بعد اینکه در تمام شبکههای ملی و کتابهای درسی مدارس نابرابری جنسیتی حتی تبلیغ هم میشود، بنابراین سوال اینجاست که پدر و مادر ناآگاه چگونه یاد بگیرد که در رشد فرزندانش عدالت جنسیتی را رعایت کند؟
به گفته شما دخترها در جامعه آسیب میبینند ولی پسرها نه. این آسیب از چه نوعی است و چگونه پسرها در امانند؟
البته که پسرها هم آسیب میبینند. برای مثال هم دختر و هم پسر ممکن است در یک جامعه ناامن در معرض آسیبهای جنسی قرار بگیرند و حتی تحقیقات نشان میدهد در جامعهای که دختران در کنترل بیشتری هستند، پسران طعمههای بهتری هستند، حتی تعرضهای جنسی در اماکن مقدسی که قابل اعتماد هستند نیز مشاهده شده است. همچنین در تاکسی، مدرسه، اماکن شلوغ و وسایل نقلیه عمومی نیز ممکن است مورد آزار و اذیت قرار بگیرند. این یک تفکر اشتباه از سوی خانوادههاست که فرزند پسر مراقبت نیاز ندارد و خطری او را تهدید نمیکند و اغلب گمان بر این است که این آزارها تنها در مورد دختران است. در مورد سوء مصرف مواد نیز پسرها آسیبپذیرترند.
آیا وقتی صحبت از تبعیض جنسیتی به میان میآید، منظور برابری دختر و پسر است؟ به هر حال این دو جنس با هم تفاوتهایی دارند.
وقتی مسئله برابری جنسیتی را در جامعه مطرح میکنیم یعنی اینکه دختر و پسر حق دارند به عنوان شهروند یک جامعه از حقوق برابر برخوردار باشند. برای مثال جامعه برای مشاغل ارزشگذاری کرده است و خانهداری و پرستاری را کممرتبه در نظر گرفته است. ناخودآگاه کارها و شغلهای درجه پایین را برای زن و شغلهای باارزش را برای مرد در نظر گرفته است. ۱۰ سال پیش بعضی از دانشجوها در کلاس میپرسیدند که مگر دختران هم میتوانند ورزش کنند و ورزش کردن یک امتیاز مردانه محسوب میشد. حال میبینیم که دخترانمان با پوشش اسلامی نهتنها ورزش میکنند بلکه در برخی رشتهها حتی از پسرها هم بیشتر مدال کسب میکنند. موضوع تبعیض جنسیتی در واقع اشاره به تخصیص منابع و امکانات به طور برابر دارد بهطوری که دختران از حق خودشان استفاده کنند نه اینکه از آنها دریغ شوند به نفع جنس دیگر. نگاهی به آمارهای بینالمللی نشان میدهد در بعضی جوامع و فرهنگها هنوز هنگام تقسیم غذا بین اعضای خانواده اول پدر و پسر، سپس دختران و نهایتا مادر حق غذا خوردن دارد.
چطور میشود مادری که زمانی خود دختری بوده که مورد بیتوجهی قرار میگرفته و از حقوق خود محروم میشده در پرورش فرزندانش همچنان توجه به فرزند پسر را بر دختر ترجیح میدهد و از دختر انتظار گذشت و بردباری بیشتری در برابر حقوقش دارد؟
بحث عمیقی است. در خانواده یک نفر قدرت دارد؛ جامعه و فرهنگ قدرت را به مرد داده است؛ یعنی بایدها و نبایدها، انتخاب مسکن، وضع قوانین و … . نقش مادر بیشتر تربیتی است. مردان نیز بهخاطر مسئولیتهای بیرون از محیط خانه، قدرت خود را در داخل به مادرها واگذار میکنند، مادر در تمام امور و انتخابهای کودک دخالت میکند ولی بعد از شیطنتی از سوی کودک به قدرت پدر متوسل می شود و کودک را تهدید میکند که رفتارت را به پدرت گزارش میدهم؛ یعنی مادر قدرت ندارد و این قدرت را از ازدواج با مردی گرفته است که هرگاه بخواهد میتواند آن را از زن پس بگیرد تا جاییکه حتی اجازه دخالت در کار کودکان را هم ندهد. اما قدرت دیگری نیز وجود دارد، قدرتی که از راه رابطه خونی منتقل میشود و قدرت را از طریق پسر خود به دست میگیرد. وقتی ازدواج کرد، مادر برای حفظ پایگاه خودش از طریق نفوذ بر فرزند پسرش بر روی عروسش اعمال نفوذ میکند و از این طریق پیچیده به حقی که نرسیده دست مییابد. این کار ممکن است نفع فردی داشته باشد ولی در مجموع به ضرر جامعه است ولی نمیتوان کسی را که برای بقای خودش چنین میکند سرزنش کرد. ما در جامعه نیاز به مطرح کردن این موارد داریم و چون این موارد گفته نمیشوند پس باقی خواهند ماند و گاه شدیدتر هم خواهند شد. در واقع میتوان گفت پسرانی که در جوامع مدرن امروزی تا این حد مردسالار رفتار میکنند حاصل تربیت مادرانشان هستند.
وقتی از کودکی در مسائلی مثل تغذیه، تحصیل، آزادیهای فردی، رفاه و امکانات، انتخاب رشته و شغل، پسرها ارجحیت داده میشوند، این تبعیض چه تاثیری بر روی رشد روانی فرزندان دارد؟ چه اتفاقی در جامعه میافتد؟
اتفاق خاصی نمیافتد، چون دختر و پسر این شرایط را طبیعی میبینند. انسان زمانی متوجه تبعیض میشود که به حقوقش آگاه باشد. از همان کودکی به دختران یاد میدهند که محدودیتها را بپذیرند و خواستهها و تمایلاتشان را نادیده بگیرند و حتی بازی و تحرک کودکانه نداشته باشند و اصلا اینکه یک جنسی از همه ظرفیتهایش استفاده نکند در بعضی خانوادهها تشویق هم میشود. مثلا دختر را تشویق میکنند که به نفع پسر از خواستهاش چشمپوشی کند. خیلی از دخترها هم هستند البته که اعتراض میکنند و خیلی از خانوادهها هم آگاهند و شرایط ورزش کردن یا فعالیتهای دیگر را برای دخترانشان فراهم میکنند. ما در جامعه دختران زیادی را میبینیم که در دانشگاه رشتههای مهندسی برق و عمران خواندهاند و موفق هم هستند ولی جامعه اصرار دارد که نه! نتیجهاش این میشود که نهایتا برای دختری که برق خوانده کار نیست و فقط ۱۳ درصد از زنان در ایران شاغلند و این یعنی ضربه به اقتصاد کشور. البته بحران بیکاری در کشور داریم ولی برای پسران ۲۰ درصد و دختران ۴۰ درصد است. در شرایط استخدامی هم منابع بهطور برابر بین آنها تخصیص نمییابد و یک دختر مجرد در پایینترین رده استخدامی کشور قرار میگیرد.
این جامعه و حتی خود مردان هستند که از این شکاف آسیب میبینند، زیرا دختری که در این فضا رشد کند اعتماد به نفس ندارد و ضعیف است در حالیکه مسئولیت فرزندپروری و تربیت همین پسرها بر دوش آنهاست. آمارها نشان میدهند که طغیانی در جریان است، برای مثال از هر چهار ازدواج یکی به طلاق منجر میشود. امروزه دیگر زنها خشونت خانگی و تبعیض و نابرابری را تحمل نمیکنند و جدایی را ترجیح میدهند، اگرچه آسیبهای زیادی برای فرد، فرزندان و جامعه به همراه دارد.
در کنار افزایش آمار طلاق شاهد کاهش آمار ازدواج نیز هستیم، آیا این تبعیض و شکاف در کاهش میل به ازدواج نیز مؤثر است؟
طبق آمار از هر چهار و نیم دختر یک نفر علاقه به ازدواج دارد و از هر شش و نیم پسر هم یک نفر. مفهوم ازدواج تغییر کرده و برای مثال تحصیل اولویت اول را دارد، بعد کار و نهایتا ازدواج. دختران امروزه دیگر به خاطر یک جشن یا طلا و هدیه عروسی حاضر به امضای قراردادی که ممکن است مانع استفاده آنها از حقوقشان شود نیستند و آنقدر اتفاقات تلخ و خشونت علیه زنان در اطراف خود دیدهاند که دیگر سخت حاضرند بپذیرند که یک نفر فقط به خاطر مرد بودن میتواند تمام کنترل زندگی آنها را در دست بگیرد ولی خودش کنترلی نداشته باشد. البته تأخیر در ازدواج و فرزندآوری در تمام دنیا اتفاق افتاده است و ایران امروز ما نیز جدا از دیگر کشورها نیست. امروزه زنان دوست دارند کار کنند، درس بخوانند، در حرفهای متخصص شوند و مستقل باشند. از سویی اگر ازدواج کنند میشوند زن شاغل، مادر و همسری که تازه وقتی از کار به منزل برمیگردند باید بچهداری، آشپزی و نظافت هم بکنند، در حالیکه مرد نمیپذیرد که او هم وظایفی دارد، پس ازدواج نمیکنند. با اینحال میانگین سن ازدواج در بین دختران ۲۴ سال و پسران ۲۸ سال است که فکر نکنم به اندازه معضل ازدواج کودکان زیر ۱۸ سال نگرانکننده باشد.
بله این روزها هشدارهایی مبنی بر افزایش ازدواج کودکان، حتی در پایتخت میشنویم، نه فقط شهرهای دور افتاده. نظرتان چیست؟
این کار یک جنایت است. سالنامه آماری اعلام کرده است که در کشور دو هزار بیوه ۱۰ تا ۱۴ ساله داریم. طبق همین آمار ۴۲ هزار کودک متاهل در کشور وجود دارد. ملاک ازدواج این کودکان چیست؟ به طور مثال از آنها پرسیده میشود میدانی قیمت تخممرغ چند است و پزشکی قانونی هم از نظر بلوغ جنسی او را بررسی میکند. یعنی اینکه توانایی برقراری رابطه جنسی را دارد یا نه؟ دختر بچهای که خودش هنوز در حال رشد و بزرگ شدن است و قد میکشد چطور میتواند بچهای دیگر به دنیا بیاورد، از او مراقبت کند و پرورش دهد؟ این در حالی است که در طول زمان تعداد ازدواج کودکان در حال افزایش است به طوری که سال گذشته نسبت به سال قبلتر، آمار ازدواج کودکان در ایران ۱۰ هزار نفر بیشتر شده و به مراتب طلاق در سن ۱۰ تا ۱۸ سالگی در کشور بیشتر شده است.