بیاشتهایی عصبی اختلالی است که با ۳ ویژگی اصلی مشخص میشود.
۱. گرسنگی خودخواسته به مقادیر قابلتوجه و کاهش وزن مضر
۲. اشتیاقی مداوم برای لاغر شدن و ترس شدید از چاق شدن
۳. وجود علائم و نشانههای فیزیکی که از بیغذایی ناشی شدهاند (اختلال کارکرد دستگاه تولیدمثل، افت حرارت بدن و کاهش فشارخون).
این بیماران علیرغم لاغری واضح، تصوری بیمارگونه از چاق بودن دارند.
شایعترین سن بروز این اختلال بین ۱۴ تا ۱۸ سالگی است.
بیاشتهایی عصبی در بین حدود ۰/۵ تا ۱ درصد از دختران نوجوان رخ میدهد.
بروز این اختلال در زنان ۱۰ تا ۲۰ برابر مردان است.
این اختلال در کشورهای توسعهیافته شایعتر است.
سببشناسی:
عوامل بیولوژیک، اجتماعی و فیزیولوژیک ازجمله عوامل تأثیرگذار در بیاشتهایی عصبی هستند.
اختلالات خلقی، در اعضاء خانواده این بیماران بیش از جمعیت عادی به چشم میخورد.
عوامل اجتماعی:
شاید رفتار اجتماعی بیماران ناشی از تأکید اجتماع بر لاغر شدن و یا ورزش بیشازحد است و معمولاً در خانوادههای این افراد رفتار ناشی از خصومت، آشفتگی و سطوح پایینی از مهرورزی و همدلی مشاهده میشود.
این بیماران اشتغال ذهنی (که شبیه وسواس است) با غذا خوردن یا افزایش وزن دارند.
آنها اغلب فاقد احساس استقلال و هویت فردی هستند.
اغلب دچار طیفی از بیماریهای اضطرابی مثل فوبیا یا وسواس و بیماریهای خلقی مانند افسردگی هستند. تجربههای جنسی کمی دارند و تمایلات جنسی در آنها محدود است.
عوامل بیولوژیک:
بیغذایی موجب تغییرات بیوشیمیایی مختلی میشود که برخی از آنها در افسردگی نیز وجود دارد، مانند هیپرکورتیزولیما (ترشح کورتیزول بالا) که با تزریق دگزامتازون سرکوب نمیشود.
میزان بروز بیماری در دوقلوهای تک تخمکی بیشتر از دو تخمکی است؛ بدین معنا که عوامل ژنتیکی مؤثر است. در خانواده این بیماران افسردگی، وابستگی به الکل و اختلالات خوردن شایعتر از افراد عادی است.
ازنظر نوروبیولوژیکی، کاهش MHPG (3- متوکسی ۴- هیدروکسی فنیل گلیکول) در ادرار و CSF (مایع مغزی نخاعی) مؤید کاهش نوراپینفرین است.
به نظر میرسد فعالیت اپیوئیدهایی آندروژن نیز درنتیجه گرسنگی کاهش مییابند. تصویربرداری MRI، کاهش حجم ماده خاکستری را در طی بیماری نشان میدهد که ممکن است در هنگام بهبود نیز باقی بماند.
استعداد ژنتیکی نیز ممکن است عاملی برای این اختلال باشد.
عوامل روانشناختی و روان پویایی:
در اختلالات خوردن، بیماران اشتغالات ذهنی خود با غذا خوردن و افزایش وزن را که شبیه به وسواس هستند جایگزین سایر فعالیتهای دوره نوجوانی میکنند. این بیماران اغلب فاقد احساس استقلال، هویت فردی و اعتمادبهنفس هستند.
انواع اختلال بیاشتهایی عصبی:
نوع محدودکننده، بدون پرخوری یا ورزش بیشازحد (انورکسیا):
در ۵۰% از بیماران وجود دارد. مصرف مواد غذایی بسیار محدود است؛ در حدود کمتر از ۳۰۰ تا ۵۰۰ کالری در روز و بدون دریافت چربی و ممکن است بیمار بهصورت خستگیناپذیر فعال باشد، به صورتی که براثر فعالیت بدنی بیشازاندازه صدمه ببیند. بیماران مبتلا به بیاشتهایی عصبی محدودکننده غالباً دچار اختلال وسواسی_ جبری خفیف در ارتباط با غذا خوردن یا سایر موارد هستند.
پیشنهاد می کنیم بخوانید: درمان وسواس
نوع پرخوری بیشازحد/ پرخوری جبرانی (بولمیا):
بیماران رژیمهای سخت میگیرند و متناوباً دورههایی از پرخوری بیشازحد یا پاکسازی مواد خورده شده را تجربه میکنند. دوره های پرخوری در صورت وجود، یا ذهنی بوده (مصرف غذا بیش از میزان مد نظر بیمار کمین مقدار آن زیاد نبوده است) یا به خاطر فشارهای اجتماعی است.
پاکسازی عبارت از اقدامی برای جبران کالریهایی که بیمار ناخواسته مصرف کرده است و اغلب از راه ایجاد خود انگیز استفراغ و به میزان کمتر بهواسطه سوءمصرف داروهای مسهل و داروهای ادرارآور (مدر) و داروهای استفراغ آور صورت میگیرد. میزان خودکشی در این دسته بیشتر از گروه خود محدودکننده است.
سیر این بیماری متغیر و بهصورت بهبود خود به خودی بدون درمان، بهبود پس از درمان، عود مکرر بیماری و پیشرفت بیماری منجر به مرگ در اثر عوارض گرسنگی میباشد.
پاسخ کوتاهمدت بیماران به اکثریت برنامههای درمانی در زمان بستری خوب است.
باوجوداین بیمارانی که مجدداً وزن طبیعی خود را به دست آوردهاند، همچنان دچار مشغولیت ذهنی با غذا و وزن بدن هستند. روابط اجتماعی محدودی دارند و دچار افسردگی میشوند.
بهطورکلی پیشآگهی این بیماری خوب نیست، مطالعات اخیر مرگومیر در حدود ۵ تا ۱۸ را درصد نشان دادهاند.