در نگاه پدر و مادرم چه دیده ام؟
تصویر از خود عبارت است از فکر، احساس و قضاوتی که ما انسان ها در مورد خود داریم. این تصویر از بدو تولد شروع به شکل گیری می کند. نوزاد انسان در آغاز ورود به جهان هستی هیچ تصویری از خود ندارد.
تصویر از خود در نگاه به نخستین آینه سال های اولیه رشد یعنی والدین و به ویژه مادر، شروع به شکل گیری می کند. کودک به چشم های مادر نگاه می کند و خود را در آن جستجو می کند. نحوه بودن مادر با نوزاد و به ویژه ساختار روانی مادر، نقش بسزایی در نوع تصویری که کودک از خود دریافت می کند دارد.
جایگاه این تصویر، هم در خودآگاه انسان است و هم در ناخودآگاه او. می توان آنچه را که از بیرون قابل مشاهده است، خودآگاه در نظر گرفت و بخش عظیم تر آن را که ناپیدا است ناخودآگاه به حساب آورد. بخش اندکی از آنچه در مورد خودمان فکر، احساس و قضاوت می کنیم به حیطه خودآگاه و بخش بیشتر به ناخودآگاه مربوط است.
یک تصویر از خود مطلوب و سازنده این است که انسان در مورد خود باور داشته باشد و احساس کند که خوب، توانا، با ارزش و دوست داشتنی است. البته این احساس در مورد خود باید در چارچوب واقعیت زندگی اش باشد. بدین معنا که فرد احساس کند خوب است اما لزوما گاندی نیست، با ارزش است اما انیشتین نیست. دوست داشتنی است اما فلان هنرپیشه معروف نیست، توانا است اما هرکول نیست.
اگر واقع بینانه به این پدیده بنگریم مشاهده می کنیم که همه انسان ها در طیف بهنجار، خصوصیاتی در خود دارند که بتوانند این چنین در مورد خود احساس و قضاوت کنند.
مفهوم تصویر از خود از این جهت اهمیت دارد که انسان هر تصویری از خود چه خودآگاه و چه ناخودآگاه داشته باشد، همان تصویر نیز در زندگی عینی و واقعی برای او ایجاد می شود. آنچه در این میان حائز اهمیت است، تأثیرگذاری ویژه تصاویر و نوشتارهای ذخیره شده در ناهشیار بر وقوع و تکرار واقعیت های اینجا – اکنونی است. به عبارت دیگر، کودک از بدو تولد با مفاهیم موجود در محیط رشدی اش در انتقال محض، شروع به نوشتن قصه زندگی اش و ثبت تصویر از خود می نماید.
تصویری که افراد مهم زندگی به او می دهند، کاملا منفعل است. بدین معنا که هر تصویری به کودک از جانب این افراد داده می شود، کودک می پذیرد و دفاعی در مورد آن ندارد. کودک، دریافت کننده محض و منفعل تصویری است که «دیگران مهم» زندگی اش به او می دهند، اما خود توان ارائه و ابرازگری ندارد.
در بزرگسالی، فرایند تصویر از خود متفاوت است؛ بدین معنا که تصویر از خود در یک فرد بالغ، در یک رابطه پویا و دوطرفه با محیط بیرون قرار دارد. فرد بالغ برخلاف کودک در مقابل تصویر خود از دیگران منفعل نیست و هر پیغامی را نمی پذیرد و هر پیغامی که دریافت کند جزء تصویر از خود او یعنی قضاوت و احساس او از خودش نمی شود. بلکه این پیام ها را می تواند به صورت فعال با واقعیت خودش بسنجد و تصمیم بگیرد این پیام را بپذیرد یا نه.
در یک بالغ بهنجار، دریافت تصویر خود از محیط نه صفر است و نه صد؛ یعنی نه هر چه دریافت می کند را می پذیرد و نه هیچ کدام را نمی پذیرد. اگر انسان بالغی برای تصویر از خودی که از بیرون به او می رسد، ارزشی قائل نباشد و هیچ کدام را نپذیرد، این فرد کاملا خودشیفته است و در واقع ارتباط انسانی با محیط بیرون از خود ندارد.
از سوی دیگر اگر منفعلانه، هر تصویری را که دریافت می کند بپذیرد درست مانند زمان کودکی عمل کرده است، یعنی از نظر رشد روانی از رشد فیزیولوژیک خود، عقبتر است و کودکانه عمل کرده است.
شباهت این نوع برخورد با کودکی در واقع به این علت است که فرد بزرگسال مانند کودک، انسان های اطراف خود را آرمانی کرده و آنها را قوی تر می بیند و خود را در روابط برابر قرار نمی دهد.
اگر انسان بخواهد آگاهانه روی تصویری که از خویشتن دارد کار کند و البته آن را در جهت واقعیت بهبود بخشد، نخست باید در خاطرات کودکی خود تصویری را پیدا کند که از والدین دریافت کرده است و همچنین به اتفاقاتی که سبب انتقال چنین تصویری شده آگاه شود. شناخت خصوصیات اخلاقی و شخصیتی والدین کمک به سزایی به فرد می کند تا ریشه و علت تصویری که به او دادهاند را دریابد.
از سوی دیگر از دریافت این واقعیت که والدین در کودکی با او چگونه برخورد کرده اند می تواند بفهمد که خود با خود چگونه رفتار می کند و تصویر او از خود غالبش چیست.
پس از این مرحله فرد بالغ می تواند تصویر از خودش را با واقعیت بسنجد و اگر این دو باهم مطابقت ندارند، در پی تطابق اینها برآید و از سوی دیگر سعی کند تصویر از خودش را با انجام دادن اعمال واقعی و به دور از احساسات کاذب دوران کودکی، بهبود بخشد. با این روش فرد می تواند از یک سو یک چرخه مثبت نسبت به رشد توانایی هایش در زندگی واقعی و از سویی دیگر بهبود تصویر از خودش را ایجاد کند و در جهت رشد سلامت، موفقیت و شادمانی در زندگی پیش رود.