بر اساس تعریف گراس تنظیم هیجان فرایندی است که توسط آن افراد هیجان های خود (موقعی که هیجانی هستند) و چگونگی تجربه یا براز این هیجان ها را تحت نفوذ خود قرار می دهند. در واقع، تنظیم هیجانی به عنوان فرایند آغاز، حفظ، تعدیل یا تغییر در بروز، شدت یا استمرار احساس درونی و هیجان مرتبط با فرایندهای اجتماعی- روانی– فیزیکی در به انجام رساندن اهداف فرد تعریف می شود، همچنین تنطیم هیجان در مدیریت هیجان ها نقش اساسی ایفاء می کند. تنظیم هیجان شکل خاصی از خود نظم بخشی است و به عنوان فرایندهای بیرونی و درونی دخیل در بازبینی، ارزشیابی و تعدیل ظهور، شدت و طول مدت واکنش های هیجانی تعریف شده است که در سطوح ناهشیار، نیمه هشیار و هشیار به کار گرفته می شود.
در فرایند تنظیم هیجان همه مفاهیم شناختی، از جمله یادگیری، حافظه، حل مسئله و غیره،می توانند دخیل باشند و ممکن است فرایند تنظیم هیجان خودکار و کنترل شده یا هشیار و ناهشیار باشد. به علت اینکه هیجان ها، فرایندهای چند بعدی هستند که در هر زمانی آشکار می شوند، تنظیم هیجان شامل تغییرات در پویایی هیجان می شود. یا موجب تغییر در زمان، مقدار و مدت آن تعدیل پاسخ در حوزه های رفتاری، تجربی یا فیزیولوژیکی می شود. تنظیم هیجان ممکن است بر اساس اهداف فردی، هیجان را تعدیل کند، به آن شدت بخشد و به سادگی باعث حفظ آن شود.
پیشنهاد می کنیم انجام دهید: تست شخصیت MMPI
ارزیابی برای هیجان یک مسئله کلیدی است. هرنوع هیجانی با الگویی از عوامل ارزیابی تشخیص داده می شود. به همین جهت لازاروس معتقد است که شناخت پیش نیاز هیجان است. به باور او برای به وجود آمدن یک هیجان یک فرایند شناختی (ارزیابی) لازم و ضروری است. در واقع هیجانات از ارتباط بین فرد و محیط ناشی می شوند. این بقاء هدف نهایی شناخت و محیط منبع شناخت نیز هست. و در واقع این امر علت تغییر هیجانات در مراحل مختلف زندگی است.
تنظیم هیجان
مغز یک ساختار هیجانی است. در واقع، نمی توان کارکردی از مغز را بدون هیجان تصور کرد. مغز دستگاهی پردازشگر است ولی نه مثل کامپیوتر یا ماشین های محاسباتی دیگر. البته رابطه شناخت و هیجان مورد مناقشه است. برخی نظریه پردازان پایه هیجان را شناخت، برخی دیگر پایه شناخت را هیجان تصور می کنند. البته نباید شق های دیگر را نادیده گرفت. ولی به هر حال نباید هیجان را از کارکردهای دیگر جدا نمود. با وجود این برخی ساختارهای مغز را به طور مستقیم به هیجان مربوط دانسته اند.
از همان آغاز قوت گرفتن فرضیه مغز، سیستم لیمبیک از تشکیلات مغزی مهم که در هیجان نقش زیادی دارد معرفی شده است. سیستم لیمبیک شامل ساختارهای مغزی هیپوکامپ، قشر سینگیولیت، قشر پریفورم، اجسام پستانی، ناحیه سپتال، بادامه و بخس هایی از هیپوتالاموس می شود. لیمبیک در لاتین به معنای مرز و حاشیه است. برای اولین بار سیستم لیمبیک در سال 1664 توسط توماس ویلز معرفی شد.
او گفت که سیستم لیمبیک مرز قشری در اطراف ساقه مغزی است. و بعدا بروکا نظر مفصل تری را ارائه داد. ولی یک از معروف ترین نظربه ها درمورد ارتباط هیجان و سیستم لیمبیک مدل جیمز پاپز بود. به باور او این مدار مغزی پیوند بین عمل و ادراک با هیجان را مهیا می کند. این مدار عصبی به مدار پاپز معروف گشت. طبق نظر پاپز، هیجان یا از طریق شناخت های که از قشر وارد مدار شوند و یا از ادراکات احشایی و تنی که از طریق هیپوتالاموس وارد مدار شوند، می توانند بوجود آیند. این مدلسازی از هیجانات، از یک طرف در پی تدارکی برای ارتباط هیجان با شناخت و عمل، و از طرف دیگر نشان دادن معماری مغزی هیجانات است.
کارکرد هیجان ها
در نظریه های هیجانی مختلف کارکرد های هیجانی مختلفی مورد تاکید قرار گرفته یا برجسته شده اند. در زیر برخی از آنها مورد اشاره قرار می گیرد.
1- هیجان به عنوان استعدادهایی برای بقاء
هیجان ها محصول تکامل هستند. آنها بدین جهت وجود دارند که در جریان انتخاب طبیعی برای ما مفید بوده اند. آنچه که هیجان ها انجام می دهند این است که به ما کمک می کنند در موقعیت های حیاتی، که برای بقای فردی و نوعی و حتی ژنها حیاتی هستند، سریع تر تصمیم بگیریم.
2- هیجان به عنوان عقلانیت
در یکسری از موقعیت ها موجود هوشمند لازم است تصمیم گیری کند. ولی محیط پیرامون بقدری پیچیده است که قادر به تصمیم گیری عقلانی و منطقی نیست. بنابراین، هیجان ها با ایقای نقش ادراک و عمل سریع محدودیت های اعمال شده بوسیله محیط بر روی عمل موجود هوشمند را بر طرف می کنند.
3- هیجان به عنوان هموستازیس
فرایندهای مداوم برای تعادل جویی حیاتی را هموستازیس می گویند. خیلی از دانشمندان حوزه هیجان توافق دارند که کارکرد نهایی هیجان ها هموستازیس است.
4- هیجان به عنوان هتروستازیس
ارگانیسم ها فعالانه در جست و جوی تحریک هستند. هتروستازیس بدنبال بالا بردن سطح تحریک مغز است. بنابر نظر کلاپف، همه بخش های مغز مستقلانه در جست و جوی تحریک مثبت، همان جلب لذت، و اجتناب از تحریک منفی، همان دوری از درد است.
5- هیجان به عنوان شناخت
هیجان ها آن طور که به نظر می رسند غیر منطقی نیستند. در واقع هیجان از رابطه مغز و محیط ناشی می شوند. هیجان ها به طور ناهشیار مستلزم ارزیابی محیط و عمل مطابق با آن ارزیابی هستند.
6- هیجان به عنوان ارتباط بین مغز و خویشتن
در این کارکرد گفته می شود که رابطه بین هیجان و بدن به طور هشیار برقرار می شود. هیجان ارتباط بین بدن و مغز است، طوری که نیازهای بدن در رابطه با خود و محیط به زبان هیجانی از سوی مغز بیان می گردند.
7- هیجان به عنوان بازنمایی حالات بدنی
در این دیدگاه گفته می شود که هیجان یک بازنمایی از حالات بدنی است. ولی ادراک خصوصی آن برای فرد از طریق احساسات ظاهر می شود.
8- هیجان به عنوان حافظه
حافظه هیجانی در ساختار مغزی آمیگدالا ذخیره می شود. حافطه هیجانی ابتدایی است و تنها حاوی پیوندهای ساده بین نشانه ها و پاسخ ها می باشد که برای حالت های اضطراری بسیار حیاتی است. زیرا انواع حافظه های مختلف دیگر، احتمالا زمانبر و نیازمند پردازش های طولانی مدت باشند.