خلاقیت عبارت است از توانایی بررسی یک مسئله از زوایای دید متفاوت و جدید. می تواند دانش ما را درباره یک موضوع در هم بریزد و از نو سازماندهی کند تا بینش جدید درباره ماهیت آن موضوع به دست آوریم. با این حال تعریفی از خلاقیت که همه جنبه های آن را در بر بگیرد به دلیل ابعاد گسترده آن، بسیار مشکل است.
خلاقیت چیست؟
خلاقیت در بسیاری از زمینه های زندگی ما آشکار است. اگر چه کاربرد این کلمه معمولا به طور اشتباهی تنها به هنر و اختراعات نسبت داده می شود. با این حال اگر ما تنها به این دو محیط قابل مشاهده توجه کنیم، مفهومی که ما از خلاقیت در ذهن داریم به جای خود خلاقیت، تنها به محصول خلاقیت شخصی دیگر، آن هم به شکل «ارزشی» که آن فرد ایجاد کرده است محدود خواهد شد. بررسی این موضوع می تواند به ما کمک کند در مواجهه با بسیاری جنبه های دیگر زندگی خلاق تر باشیم. بهتر است به جای توجه به محصول به تفکر خلاق افراد توجه کنیم و به این نکته واقف بمانیم که خلاقیت الزاما در تولید یک کالای ملموس خلاصه نمی شود.
خلاقیت همچنین می تواند در شرایطی دیده شود که راه حل یافته شده برای یک مسئله راه حلی نو یا غیر معمول نیست اما فرآیندهای ذهنی خلاقانه ای در یافتن آنها به کار رفته است. بنابراین این محصول نهایی خلاقانه است یا نه تنها راه موجود برای سنجش خلاقیت نیست.
خلاقیت یعنی مهارت ابداع چیز جدید و ارزشمند نمودن آن. پس خلاقیت نوعی مهارت است و هر کس می تواند آن را فرا بگیرد. خلاقیت می تواند به صورت تصاعدی و افزایشی باشد که طی گام های کوتاه رو به جلو رخ دهد نظیر تحقیقات بلند مدت و دقیق که به اختراع واکسن فلج اطفال انجامید. همچنین می تواند بر عکس با گام های بلند و جهشی صورت پذیرد که طی آن بسیاری از حلقه ها در زنجیره تکامل مفاهیم با یک تلاش یک باره پشت سر هم گذاشته می شود.
لزومی ندارد که حاصل تلاش خلاقیت آمیز یک شی فیزیکی باشد، بلکه می تواند یک فکر، ارتباط بین وقایع، یک بینش یا یک فرایند کارآمد تر و موثرتر و یا یک محصول یا خدمات جدید باشد. هر یک از این ها هنگامی که به طور کامل ابراز شوند دارای ارزش خواهند بود.
تفکر خلاق
لوک به این نتیجه رسید که منبع تمام ایده ها، تجربه و ادراک انسانی است. ایده ها از دانش بر می خیزند که دانش هم به نوبه ی خود از مشاهده محیط بیرونی و اطلاق آگاهی های درونی ما به آن مشاهدات صورت می گیرد. در واقع دانش ما، مشاهدات ما را تفسیر می کند. ایده ها صرفا به صورت اطلاعاتی که تصادفی مشاهده کرده ایم به ذهن مان خطور نمی کنند، بلکه این مشاهدات به صورت کاملا آگاهانه به شیوه ای مفید، جذاب، ارضاء کننده یا حتی سرگرم کننده با هم ارتباط برقرار می کنند و ایده ای را برای ما شکل می دهد تا یک الگوی زمینه ای بزرگتر به دست آید که بتوانیم آن را با مشکلات و مسائل انسانی مرتبط کنیم.
فرایند پردازش ایده ها بر الگوریتم های ریاضی یا شکل های دیگر منطق ساختار یافته و روش های قدم به قدم حل مسئله اتکاء ندارد. بسیاری از محققین به این نتیجه رسیدند که رویکرد غالب تصمیم گیران خبره سطح بالا، نوع غیر قابل تشخیصی از پردازش ایده است که نمی توان آن را به شیوه های منطقی نمایش داد ( منظور نوع تصمیم گیری خلاقانه است که منطبق بر الگوهای ریاضی نیست). برای نمونه هنری مینتزبرگ، فرآیند استدلال منطقی علم مدیریت را با فرآیند تفکر ابتکاری و شهودی مدیران مقایسه کرد و به این نتیجه رسید که برنامه ریزی تجزیه و تحلیلی کاربرد کمی در عملکرد مدیران سطح بالای سازمان دارد.
تفکر همگرا و واگرا
گیلفورد ادعا کرد که مدارکی دارد که ثابت می کند تفکر وا گرا، بر خلاف تفکر همگرا، با خلاقیت در ارتباط هستند. تفکر واگرا شامل یک جست و جوی گسترده برای گزینه های تصمیم در ارتباط با مسئله است که دارای یک جواب منحصر به فرد نیست. در فرآیندهای واگرا، تولید گزینه ای جایگزین شامل یافتن ترکیبات مختلف از عناصری است که می توانند به یافت راه حل های مختلف منجر شوند.
در یک جست و جوی هم گرا، یک راه حل برای برآوردن مشکل تجویز می شود، در حالی که در تفکر واگرا راه حل های مختلف پیشنهاد می شوند. البته آن گونه که گیلفورد بیان می کند این دو حالت الزاما به تنهایی به کار نمی روند و می توانند چنان با هم آمیخته شوند که یک تفکر واگرا منجر به یک راه حل همگرا بشود. میزان همگرا یا واگرا بودن تفکر نسبی است و بسته به درجه محدودیت هایی است که بر جواب اعمال می شود. بنابراین ممکن است نتیجه بگیریم که هر دو تفکر واگرا و هم گرا می توانند منجر به یک راه حل خلاق بشوند.
شرایط لازم برای تفکر خلاق
ماری هنل پنج شرط ضروری برای تفکر خلاق در نظر می گیرد: قابلیت پذیرش، غوطه ور شدن در مسئله، دیدن پرسش ها، سودمندی اشتباهات و ذهن خود آگاه را رها کردن.
قابلیت پذیرش: یعنی شخص فعالیت های جاری را رها کند و تنها به ایده هایی که به ذهنش می آید توجه کند. این به این معنی است که فرد بهتر است ابتدا کارهای جاری اش را که می تواند باعث عدم تمرکز بر مشکل شوند را کنار بگذارد و ذهنش فقط به سمت مسئله سوق داده شود.
غوطه ور شدن: دانسته های ما می تواند مانعی برای تفکر خلاق باشند. ایده های موجود می توانند چشم ما را بر ایده های جدید تر ببندند. ایده ی خلاق شکل نمی گیرد مگر انرژی مان را صرف ایده خلاق کنیم.
دیدن پرسش ها: پرسشی که نیاز به یک پاسخ صریح دارد تفکر خلاق را محدود می کند، زیرا فقط به جواب دادن به پرسش فکر می کنیم و ذهنمان فراتر نمی رود.
سودمندی اشتباهات: یک خطا می تواند مشکل جدیدی را نشان دهد و به این ترتیب ذهن را به تکاپو وا می دارد. در هدفی که با حل مسئله می خواهیم راه درست را پیدا کنیم گاهی انجام یک اشتباه کمک می کند راه حل بهتری پیدا کنیم.
ذهن ناخوداگاه را رها کردن: انگیزه شدید برای حل یک مسئله می تواند مانعی برای فرایند حل خلاق مسئله باشد. کار خلاقانه پر از تناقض است و متفکر خلاق نیاز دارد که در آن واحد در مسئله غوطه ور باشددر حالی که ذهن خود را از آن آزاد کرده است.