در سالهای اخیر چاقی در کودکان به یک معضل اضطرابآور، بین خانوادههای ایرانی تبدیل شده است و همواره اولین پرسش این است که علت چاقی و اضافه وزن در کودکان چیست و چطور میتوان از آن پیشگیری کرد یا آن را درمان نمود.
برای پاسخ به این پرسشها باید برگردیم به اولین لحظات تولد و دوران کودکی! همه انسانها با نیاز درونیِ گرسنگی متولد میشوند و برای بقا و ادامه حیات خود به دنبال ارضاء این نیاز هستند. بنابراین، چرخه گرسنگی- خوردن- سیری، چرخهای طبیعیست که لازمه رشد جسمانی و حتی رشد روانی انسان محسوب میشود. در این راستا، رفتارهای خوردن وسیلهای کارآمد و سودمند برای ارضاء این نیاز اساسی بهشمار میآیند. رفتارهای خوردن شامل مجموعهای از عادات و روشهای خوردن مانند آرام خوردن یا تند غذا خوردن، مطابق برنامه غذا خوردن یا ریزهخواری کردن، جلوی تلویزیون خوردن یا متمرکز شدن بر غذا و … است.
رفتارهای خوردن در سالهای ابتدایی زندگی از ریتم گرسنگی و سیری درونی سرچشمه میگیرند؛ به عبارتی نوزاد یا کودک هنگامی که گرسنه میشود، گریه میکند یا به سوی مادر میآید تا غذا به او داده شود. اما در فرایند تحول و رشد کودک به تدریج رفتارها، عادات و باورهای والدین و مراقبان اصلی کودک در زمینه خوردن میتواند تا حد زیادی رفتارهای اولیه خوردن در کودک را تغییر دهد و یا حتی جایگزین آنها شود. مثلا هیچ کودکی از ابتدا میل درونی برای غذا خوردن جلوی تلویزیون را ندارد اما اکثر والدین برای اینکه کودک میزان غذای بیشتری بخورد، غذا خوردن را با دیدن تلویزیون همراه میکنند.
منظور از باورهای خوردن، افکار، عقاید و قوانین درباره خوردن است؛ مانند «هروقت احساس گرسنگی کنم باید سریع غذا بخورم»، «باید موقع تماشای سریال خوراکی بخوریم وگرنه سریال مزه نداره»، «باید مدام به فرزندم غذا بدهم و دنبال او راه بروم تا غذا بخورد و گرنه رشد خوبی نخواهد داشت»، «باید مدام روی میز خوراکیهای مختلف باشد تا هروقت بچه گرسنه شد، بتواند چیزی بخورد» و … .
در سالهای آغازین، بسیاری از مراقبین کودک (مادر، پدر، پرستار، مادربزرگ یا جایگزین مادر و …) معمولاً به دلیل علاقمندی به کودک، او را تشویق میکنند تا بیشتر غذا یا خوراکی بخورد. گاهی به کودک با غذا یا خوراکی، پاداش داده میشود یا به کودک وعده داده میشود اگر فلان کار را بکند، خوراکی مورد علاقهاش را میخرند! همچنین، در خانوادههای ایرانی انواع تشویقهای کلامی در زمینه خوردن بسیار مرسوم است؛ مانند «آفرین! تو بُردی! تو زودتر غذاتو تموم کردی!»، «این را هم بخور تا برایت دست بزنیم!» و «چه دختر/ پسر خوبی که همه غذا را خورد!»، «غذایش را خورد! دست بزنید!»، «ببینم کی زودتر غذایش را تمام میکند و قهرمان میشود!»، «غذایت را بخوری، قوی میشوی!» و …. بعلاوه، تشویقهای غیرکلامی هم معمولا به همراه تشویقهای کلامی به کودک ارائه میشود؛ مانند دست زدن، نگاه محبتآمیز و لبخند، نوازش بدنی.
اما متأسفانه، مجموعه این افکار و باورها، رفتارها و تشویقهای والدین، کودک را به این سمت سوق میدهد که نسبت به علائم و پاسخهای گرسنگی- سیری درونی و نیاز درونی خوردن خود توجه نکند و در عوض برای گرفتن توجه و تشویق والدین غذای خود را تمام کند. حتی اگر واقعا سیر شده، بیشتر بخورد تا قوی شود، سریع بخورد تا مسابقه را ببرد، جلوی تلویزیون و کارتون خوراکی یا غذا بخورد، برای جایزه از والدین یا دیگران خوردن و خوراکیهای خاص را انتخاب کند، به خودش با خوردن پاداش دهد، ریزهخواری کند و مدام بخورد و … .
بنابراین، هرچقدر مراقبین، کودک را برای خوردن بیشتر تشویق، تنبیه و یا کنترل کنند، خوردن از موضوعی کاملا زیستی با انگیزه درونی به موضوعی اجتماعی و ارتباطی با انگیزه بیرونی تبدیل میشود. بعلاوه، در این مسیر احتمالا افکار و باورهای والدین و مراقبین در زمینه خوردن به کودک نیز سرایت میکند؛ مادری که باور دارد «خوردن تنها چیزی است که حال من را خوب میکند»، این تفکر و باور را بهخصوص به دختر خود منتقل میکند یا پدری که باور دارد «زن چاق» یا «بچه لاغر» زشت است، فرزندانش نیز به احتمال زیاد این تفکر را خواهند پذیرفت و مطابق این تفکر رفتار خواهند کرد.
درنتیجه، برای داشتن کودکانی با وزن طبیعی، خوردن سالم، افکار و باورهای خوردن کارآمد، بهتر است والدین و مراقبین از همان اوائل کودکی، تا جای ممکن از تشویق زیاد کودک به خوردن، دادنِ خوراکیهای پرکالری به عنوان جایزه (مانند بستنی، شکلات، چیپس، پفک، اسمارتیز، شیرینی، آبنبات و …)، تشویقهای کلامی و برگزاری مسابقه برای زودتر خوردن، سرزنش کودک برای اینکه خوردن وعده غذایی خود را طول میدهد، زدن برچسب «لاغر مردنی»، «چاقالو» و … خودداری کنند. زیرا تحقیقات نشان میدهد بسیاری از بزرگسالان مبتلا به چاقی، در کودکی لاغر بودهاند و والدین آنها را «بد غذا» یا «لاغر مردنی» میدانستند. این افراد صرفا به دلیل تشویق زیاد و حمایت والدین از خوردنِ زیاد، به مرور یاد گرفتند زیاد بخورند و عادتهای نامناسب غذایی را در خود پرورش دهند و در نهایت دچار اضافه وزن و چاقی شدند.
باید به خاطر بسپاریم که افراط و تفریط در زمینه خوردن هر دو آسیبزاست؛ یعنی والدین و مراقبینی که بیش از حد برای خوردن غذای کم و یا سالم به خود و کودک سختگیری میکنند نیز به کودک آسیب میزنند و ممکن است احساس گناه از خوردن را به کودک منتقل کنند.
باورهای کمالگرایانهای که معتقد است چاقی برابر با یکسری صفات منفی است مانند «آدم چاق، بیاراده و تنبل است»، میتواند در ذهن کودک نقش ببندد و زنجیرهای از رفتارهای خوردن نامناسب (کمخوری زیاد- بیشخوری) را در فرد ایجاد نماید.
بنابراین کودکی که مبتلا به چاقی است، ابتدا باید زمینه ژنتیکی و زیستی او توسط پزشک متخصص بررسی شود و سپس به کمک روانشناس متخصص سلامت خانواده، رفتارها و باورهای والدین، محیط تحصیلی، علایق کودک و بسیاری از موضوعات دیگر مورد بررسی قرار بگیرد تا والدین بتوانند در فضایی امن و دور از هرگونه قضاوت، سبک زندگی خود و فرزندشان را به سوی سلامت بیشتر پیش ببرند. بدون شک، در این مسیر همکاری و عزم خانوادهها با گروهی از متخصصین تغذیه و روانشناس میتواند نتایج بهتری را به همراه داشته باشد.