اهمیت و ضرورت طرح موضوع معنویت و مذهب، به ویژه هوش معنوی، از جهات مختلف در عصر جدید احساس می شود. یکی از این ضرورت ها در عرصه انسان شناسی توجه به بعد معنوی انسان از دیدگاه دانشمندان، به ویژه کارشناسان سازمان جهانی بهداشت استکه اخیرا انسان را موجودی زیستی، روانی، اجتماعی و معنوی تعریف می کند.
ضرورت دیگر طرح این موضوع ظهور دوباره کشش معنوی و نیز جست و جوی درک روشن تری از ایمان و کاربرد آن در زندگی روزانه است. همچنین گستره معنویت و مذهب در همه زوایای زندگی انسان و نیز لزوم ارزیابی مجدد نقش مذهب در بهداشت روانی است. پژوهش درباره معنویت امروزه در رشته های متنوعی از قبیل پزشکی، روان شناسی، انسان شناسی، عصب شناس و علوم شناختی در حال پیشرفت است.
هوش
باید گفت که مفهوم هوش دارای تعاریف گوناگون و مختلفی می باشد. در یک تعریف نسبتا جامع، هوش را می توان ظرفیت یادگیری، تمامیت دانش کسب شدهو توانایی سازش یافتگی با محیط دانست. هوش معنوی بیانگر مجموعه ای از توانایی ها، ظرفیت ها و منابع معنوی می باشدکه کاربست آنها در زندگی روزانه می تواند موجب افزایش انطباق پذیری فرد شود. در تعریف های موجود از هوش معنوی، به ویژه در نقش آن در حل مسائل وجودی و یافتن معنا و هدف در اعمال و رویدادهای زندگی روزمره تاکید شده است.
نظریه های مختلفیدرمورد ابعاد و یا انواع هوش وجود دارد. به عنوان نمونه، گاردنر نظریه هوش های هشت گانه را عنوان می کند که عبارتند از: هوش زبانی – کلامی، منطقی – ریاضی، موسیقیایی – موزون، دیداری – فضایی، بدنی – جنبشی، درون فردی و هوش بین فردیو هوش طبیعت گرا. گاردنر بعدها مقوله های هوش طبیعت گرا، یعنی هوش معنوی و هوش هستی گرا را مطرح کرد.
پیشینه
به دنبال هوش عمومی،هوش هیجانی مطرح شد. گولمن در سال 1990 اظهار داشت که انسان در راستای موفقیت در زندگی، به چیزی بیش از بهره هوشی بالا نیاز دارد و آن هوش هیجانی (EQ) می باشد، که شامل خصوصویاتی هم چون خود آگاهی، قدرت انجام کار، انعطاف پذیری، خود کنترلی، همدلی و درک مستقیم می باشد. مجموعه ای از مطالعات، مدارک و شواهدی که توسط علوم روان شناسی، عصب شناسی، انسان شناسی و علوم شناختی فراهم آمده است هوش سومی هم به نام هوش معنوی را مطرح کرده است. امروزه گفته می شودکه IQو EQ پاسخگویهمه چیز نبوده و واقعا موثر نیستند بلکه انسان به عامل سومی هم نیازمند است که هوش معنوی یا به اختصار SQ نامیده می شود.
پیشنهاد می کنیم انجام دهید: تست شخصیت MMPI
مفهوم هوش معنوی در ادبیات آکادمیک روان شناسی برای اولین بار در سال 1996 توسط استیونز و بعد در سال 1999 توسط امونز مطرح شد. به موازات این جریان، گاردنر مفهوم هوش معنوی را در ابعاد مختلف مورد نقد و بررسی قرار داد و پذیرش این مفهوم ترکیبی معنویت و هوش را به چالش کشید.
هوش معنوی قادر است که هشیاری یا احساس پیوند با یک قدرت برتر یا یک وجود مقدس را تسهیل کند یا افزایش دهد. هوش معنوی سازه های معنویت و هوش را درون یک سازه جدید ترکیب می کند. در حالی که معنویت با جست و جو و تجربه عناصر مقدس، معنا، هوشیاری اوج یافته و تعالی در ارتباط است، هوش معنوی مستلزم توانایی هایی است که از چنین موضوعات معنوی برای تطابق و کنش اثر بخش و تولید محصولات و پیامدهای با ارزش استفاده می کند.
تشخیص افتراقی هوش معنوی با هوش کلی و هیجانی
هوش معنوی، برخلاف هوش کلی که رایانه ها هم دارای آن هستند و برخلاف هوش هیجانی که در پستانداران عالی تر نیز وجود دارد، منحصرا خاص انسان است و هوش معنوی اساسی ترین و اصلی ترین این سه نوع هوش است. هوش معنوی زیر بنای موضوعاتی است که به آن ایمان داریم. هوش معنوی هم چنین اساس اعتقادات، ارزش ها و اعمال و ساختار زندگی ماست. هوش معنوی دسترسی انسان به معنا و ارزش و نیز استفاده از آن ها در شیوه اندیشیدن و تصمیم گرفتن را فراهم می کند، هوش معنوی به انسان تمامیت می بخشد و به او یک پارچگی و وحدت عطا می کند.
برای رسیدن به موفقیت در زندگی، لازم نیست که افراد فقط دارای هوش عمومی بالایی باشند، بلکه آنچه لام می باشد هوش هیجانی و هوش معنوی بالا می باشد. به ویژه، داشتن نمره هوش معنوی بالا افرادی را شامل می باشد که از حد جسم و ماده فراتر رفته، حالات اوج هوشیاری را تجربه می کنند و از منابع معنوی برای حل مسائل استفاده می کنند و خصوصویاتی هم چون تواضع، بخشش، حق شناسی و ترحم یا گذشت را در آنان می توان دید.
هوش معنوی و مؤلفه های آن
درباره اجزای تشکیل دهنده هوش معنوی نظرات مختلفی ارائه شده است. در تبیین هوش معنوی یا SQ گفتیم که هوش معنوی هوش منحصر به فردی است که برای حل کردن مشکلات و مسائل مربوط به معنا و زندگی و ارزش ها مورد استفاده قرار می گیرد. سیندی ویگلس ورث، هوش معنوی را به عنوان توانایی برای رفتار کردن همراه با دلسوزی و مهربانی و عقل و خرد با حفظ آرامش درونی و بیرونی بدون توجه به شرایط می داند.
از نظر آمونز هوش معنوی کاربد انطباقی اطلاعات معنوی در جهت حل مسئله در زندگی روزانه و فرایند دست یابی به هدف می باشد. وی به صورت ابتکاری پنج مولفه را برای هوش معنوی پیشنهاد کرده است:
- ظرفیت تعالی (فرا گذشتن از دنیای جسمانی و مادی و متعالی کردن آن)
- توانایی ورود به حالت های معنوی از هوشیاری
- توانایی آراستن فعالیت ها، حوادث و روابط زندگی روزانه با احساسی از تقدس.
- توانایی استفاده از منابع معنوی در جهت حل مسائل زندگی.
- ظرفیت درگیری در رفتار فضیلت مآبانه (بخشش، سپاس گذاری، فروتنی، احساس شفقت).
با توجه به این که مطالعه و تدوین مبانی نظری هوش معنوی، بررسی مولفه ها و ابعاد آن، ارتباط هوش معنوی با مذهب و معنویت و موضوعات چالش بر انگیزی که بررسی و توصیف آنها نیاز به روش تجربی و نیز تبیین بیشتری دارد و سازه های هوش معنوی به نسبت زیادی متاثر از عوامل فرهنگی و نظام ارزش ها می باشد، شایسته است محققان ایرانی با بستر مناسب در مورد این مولفه از هوش گام های علمی بلند تری بردارند.
1 دیدگاه. دیدگاه تازه ای بنویسید
خیلی ممنون و متشکرم به خاطر مطالب ارزشمندتون اما ای کاش منبع و رفرنسی از مطلبتون هم ارائه میدادید تا بتونیم از مطلبتون برای پایان نامه استفاده کنیم.