«دعوا نمک زندگی است». این جمله تکراری دیگر به ضربالمثل تبدیل شده است، شاید برای کاهش اضطراب خانوادهها از آسیبهای همین بهاصطلاح «نمک زندگی.» متخصصان سلامت روان به این جمله اعتقاد چندانی ندارند، گرچه بسیاری از آنها معتقدند که اختلاف نظر و حتی تنش در هر خانوادهای اجتنابناپذیر است. حال سؤال این است که این اختلافات و تنشها چه تأثیری بر روان کودکان به عنوان آسیبپذیرترین اعضای خانواده میگذارد. در گفتگو با دکتر علیرضا پیرخائفی، روانشناس بالینی و عضو هیات علمی دانشگاه، به بررسی این موضوع پرداختیم.
آیا وقوع اختلاف بین پدر و مادر و در کل اعضای خانواده طبیعی است؟ به عبارت دیگر، آیا میتوان انتظار داشت که در خانوادهای هیچ اختلافی وجود نداشته باشد؟
هیچ خانوادهای وجود ندارد که بین اعضایش چالش وجود نداشته باشد. در همه خانوادهها همیشه مسائلی هست که شاید جواب واضح و مشخصی برایشان نتوان پیدا کرد. البته چنین اختلافاتی لزوماً مسائل عمیقی نیستند. گستره این موضوعات از مسائل خاص زیست ـ خانوادگی مانند شیوه زندگی، غذا خوردن، زمان بچهداری و مانند اینها شروع و به انتظارات متقابل زن و مرد منتهی میشود. این مسائل همیشه وجود دارند و پایانی برایشان نمیتوان متصور شد و در طول زمان صرفاً ماهیت آنها تغییر میکند.
آیا فرزندان در نتیجه چنین اختلافاتی آسیب میبینند؟
نه لزوماً. فرزندان در نتیجه هر گونه اختلافی آسیب نمیبینند. به هر حال، این مسائل باید در خانوادهها مطرح شود و به نتیجه برسد و حتی میتواند نقش محرک مثبت نیز در خانواده داشته باشد، یعنی باعث ایجاد انگیزه برای بهسازی و پیشرفت خانواده شود. استراتژی پدر و مادر در قبال چنین مسائلی تعیین میکند که نتایج این گفتگوها به چه سمتی برود.
پدر و مادر چه ویژگیهایی باید داشته باشند که گفتگوها و چالشها آسیبی به خانواده وارد نکند؟
اگر پدر و مادرها از سلامت روان برخوردار باشند، میتوانند این مسائل را پشت سر بگذارند و به نتیجه مطلوب برسند، ولی اگر خودشان آسیبدیده باشند، به دلیل سابقه آسیبی که با خود به همراه دارند، نمیتوانند بهخوبی مسأله را حل و استراتژی درستی انتخاب کنند.
به این ترتیب، مشکلات کوچک خانواده به مسائلی بسیار بزرگ و حلنشدنی تبدیل میشوند و این مسائل باعث درگیری و آسیب در خانواده میشود. بسیاری از اختلافات عمیق خانوادگی از همین جا شروع میشود.
یعنی پدر و مادرهایی که از سلامت روان بهرهمند هستند میتوانند حتی مسائل بزرگ را نیز در خانواده مدیریت کنند؟
بله، منتها به تفاوت نقشها نیز باید توجه کرد. نقش مردانگی ـ زنانگی، پدری ـ مادری، و زن ـ شوهری بسیار با یکدیگر متفاوتاند. ممکن است فردی در هر یک از این نقشها بسیار موفق باشد، ولی در نقش دیگر ناموفق عمل کند. افراد برای موفقیت در هر یک از این نقشها باید خود را آماده کنند و ویژگیهای ضروری نقش مورد نظر را در خود پرورش دهند. پدر و مادرهای توانمند حتماً به کارهایی که میکنند آگاه نیز هستند و این نکته را در نظر میگیرند که مثلاً «این کار من چه آثاری بر فرزند یا همسرم میتواند داشته باشد».
اگر والدین ویژگیها و قابلیتهای ضروری «پدر و مادری» را در خود پرورش نداده باشند، تنشها و اختلافهای آنها ممکن است موجب بروز اختلالات خاصی در فرزندان شود؟
توانمند نبودن و ناآگاهی والدین موجب چند مشکل میشود. اول اینکه اختلافات بین آنها بهتدریج عمیقتر میشود. وقتی در خانوادهای اختلاف پیش بیاید و پدر و مادر توانایی حل آن را در سریعترین زمان ممکن نداشته باشند، مسائل پیچیدهتر و عمیقتر خواهند شد، مانند جنگلی که یک بخشی از آن آتش گرفته و اگر این آتش مهار نشود، کل جنگل را خواهد سوزاند.
موضوع بعدی این است که این اختلافات دامن فرزندان را نیز خواهد گرفت و چون فرزندان شاهد و ناظر این وضعیت هستند، آسیبپذیری آنان در برابر مشکلات رفتاری بسیار بالا میرود. در چنین حالتی، اولین مشکلی که ممکن است برای این کودکان پیش بیاید، حالات اضطرابی است، یعنی احساس از دست دادن امنیت. وقتی حالات اضطرابی با ناآگاهی والدین همراه میشود، این موضوع شروع به عمیقتر شدن میکند و زمینه بروز اختلالات رفتاری را در کودک فراهم میکند. در کودکانی که احساس ناتوانی دارند، این مشکل تا افسردگی نیز پیش میرود.
کودکان در چه سنی آسیبپذیرتر هستند؟
سن ۴ تا ۱۲ سالگی برای کودکان بسیار حساس و مهم است. این سن بسیار بحرانی است، زیرا رشد شناخت، هیجان و رفتار در این سن انجام میشود و اسکلت شخصیتی فرد در این سن پایهریزی میشود. باید در نظر داشت که تجربیات کودکی بسیار ماندگار هستند، زیرا اولین تجربیات برای انسان جزء ماندگارترین تجربیات هستند و اگر تجربیات کودکی یک فرد تلخ باشند، تجربیات بعدی او نیز شکل طبیعی نخواهند داشت.
پس معتقدید که هیچ خانوادهای نمیتواند مصون از آسیب باشد و بنابراین باید آنقدر خود را توانمند کند که از پس این آسیبها برآید.
بله. حتی آگاهترین و قابلترین پدر و مادرها هم اگر در معرض چالشهای سنگین در دوران زندگی قرار بگیرند، ممکن است شخصیتشان تحت تأثیر قرار گیرد. پس ما چیزی به عنوان مصونیت نداریم. واقعیت این است که تمامی آدمها استعداد آسیب را دارند، ولی باید از خود مراقبت کنند و اگر این مراقبت دائمی نباشد، امکان آسیب بسیار بالاست.
پدر و مادرهایی که تصمیم به جدایی میگیرند، چه اقداماتی میتوانند انجام دهند که فرزندان کمتر آسیب ببینند؟
بعد از جدا شدن والدین، کودکان و حتی نوجوانان نیاز به حمایت دارند و باید نیازهای عاطفی آنان برطرف شود. با طلاق پدر و مادر یک خلاء در زندگی فرزندان به وجود میآید و باعث بدبینی کودک به آینده میشود که حتی ممکن است به افسردگی بینجامد. پس پدر و مادرها باید با حوصله زیاد و تحمل بالا به نیازهای فرزندان خود پاسخ دهند. ضمن اینکه باید یادمان باشد طلاق برای هیچ کودکی تجربه خوشایندی نیست؛ بنابراین، این اتفاق باید به بهترین شکل مدیریت شود. مدیریت آگاهانه و هشیارانه طلاق باعث انطباق کودک با شرایط پیشآمده میشود. متأسفانه بسیاری از طلاقها بدون برنامهریزی و بسیار هیجانی است و در سریعترین زمان ممکن در مورد آن تصمیمگیری میشود. این نوع طلاقها در مقایسه با طلاقی که توسط مشاوره طلاق خارج از کشور روی آن فکر شده و در مورد عواقب آن بحث میشود، آسیب بیشتری به همراه دارد.
منبع: دنیای کودک پارسی