اصطلاح «برون کنشنمایی» معادل کلمه آلمانی “agieren” (بهعنوان فعل و اسم) است که فروید آن را به کار برد. این اصطلاح را باید از مفهوم تقریباً مشابه «اقدام به عمل[1]» که از سنت روانپزشکی فرانسه وام گرفته شده و بیانگر اقدامات تحریکآمیز و معمولاً خشنی است که اغلب در جرم شناسی مورد توجه قرار میگیرد، متمایز کرد.
«برون کنشنمایی» به تخلیه محتوای ناسازگار روان، از طریق عمل و رفتار بهجای کلامی کردن آنها اشاره دارد. اگرچه این تضاد و تقابل بین عمل و کلمه وجود دارد، هر دو نوع تخلیه پاسخهایی برای بازگشت محتوای سرکوب شده هستند: در اعمال تکرار میشوند و در کلمات به یاد آورده میشوند. تمایز دیگری که گاهی بین برون کنشنمایی و درون کنشنمایی ترسیم میشود، برای تمایز بین اعمالی است که خارج از اتاق درمان مبتنی بر روانکاوی (اغلب بهعنوان جبران ناکامیای که بهخاطر موقعیت تحلیلی، مثلاً قانون خودداری بهوجود آمده است) و اعمالی که در جلسات درمانی رخ میدهد (بهصورت ارتباط غیر کلامی یا زبان بدن، همچنین سکوتهای طولانی، مکثهای مکرر یا تلاش برای اغوا کردن روانکاو یا حمله به او) به کار برده میشود.
فروید برای اولین بار، در رابطه با مورد «دورا»([1901] e1905) به برون کنشنمایی اشاره کرد و با توجه به انتقال او خاطرنشان کرد که دورا از او انتقام گرفت، همانطور که میخواست از هِر کِی انتقام بگیرد: «دورا من را ترک کرد، همانطور که اعتقاد داشت توسط او فریب خورده و رها شده است. بنابراین او به جای بازتولید کردن آنها در درمان، قسمتهای مهم خاطرات و فانتزیهایش را در قالب برون کنشنمایی نشان میداد» (ص. 119).
مفهوم برون کنشنمایی با نظریه انتقال و تحول آن پیوند نزدیکی دارد. اگرچه فروید معتقد بود انتقال، موجب کنش بروننمایی میشود _و آن را مانعی برای درمان میدانست_ در مورد دورا، او متعاقباً انتقال را بهعنوان یک مزیت در تحلیل توصیف کرد، به شرط آنکه به درستی تشخیص داده شود و اهمیت آن به بیمار منتقل شود. بنابراین برون کنشنمایی با شکست تعبیر و تفسیر در درمان یا شکست بیمار در همانندسازی با آن، مرتبط است. فروید در مقاله خود با عنوان «یادآوری، تکرار و موشکافی[2]» (جی1914)، تفاوت بین یادآوری و برون کنشنمایی را مجدداً مورد بررسی قرار داد: «بیمار چیزی از آنچه فراموش و سرکوب کرده را به یاد نمیآورد، اما آن را به کنش در میآورد. او آن را نه بهعنوان یک خاطره بلکه بهعنوان یک عمل بازتولید میکند؛ او آن را تکرار میکند، البته بدون آنکه بداند» (ص. 150). مثالهایی که فروید در این مقاله آورده است شامل تکرار احساساتی (احساس عصیان و تمرد یا ناامیدی و درماندگی) است که قبلاً در فرد یا موقعیتی در کودکیاش ایجاد شده است اما اکنون خود را در مقابل روانکاو، بهطور مستقیم یا غیر مستقیم (از طریق رویاها، سکوت و غیره) نشان میدهد. ارزیابی فروید از این قبیل برون کنشنماییها دقیق بود، زیرا او متوجه شد که آنها نوعی مقاومت در برابر ظهور یک خاطره و «روشی خاص برای یادآوری» هستند (ص. 150).
از آنجا که برون کنشنمایی همانطور که درون موقعیت تحلیلی رخ میدهد خارج از آن نیز اتفاق میافتد، فروید ادامه داد: «ما باید آماده باشیم تا آنها را پیدا کنیم، بنابراین بیمار در برابر اجبار به تکرار آنها تسلیم میشود و از این پس، با انگیزه به خاطر آوردن آنها جایگزین میشود؛ نه تنها در نگرش شخصی خود به دکترش بلکه در هر فعالیت و رابطه دیگری که ممکن است زندگیاش را در بر بگیرد مثلاً اگر عاشق شود یا وظیفهای را به عهده بگیرد یا پروژهای را در طول درمان شروع کند» (ص. 151). برون کنشنمایی و تکرار، نهایتاً فرایندی مشابه هستند که «هر چیزی که در حال حاضر از منابع سرکوب شده، راهی به شخصیت آشکار[ بیمار] پیدا کرده است مانند بازداریها، نگرشهای ناکارآمد و ویژگیهای آسیب شناسانهاش» را در بر میگیرد.
بهطور کلی، برون کنشنمایی در واقعیت میتواند عواقب وخیمی داشته باشد، مصیبتهای زندگی بیمار را تشدید کرده و هرگونه امیدی را از طریق درمان روانکاوی از بین ببرد. بنابراین روانکاو باید با تکیه بر دلبستگی مبتنی بر انتقال بیمار، تحریکات و اعمال تکراری او را کنترل کند، به ویژه از او قول بگیرد که تا وقتی تحت درمان است از تصمیمگیریهای جدی در مورد زندگی حرفهای یا عاشقانهاش خودداری کند. با این حال، روانکاو باید خود را برای یک درگیری همیشگی با بیمارش آماده کند تا تمام تکانههایی را که بیمار مایل است در حوزه حرکتی هدایت کند، در حوزه روان نگه دارد؛ و اگر بتواند چیزی که بیمار تمایل به تخلیه آن به شکل کنش دارد را به سوی به خاطر آوردن آن هدایت کند، از آن بهعنوان موفقیتهای درمانی، تجلیل کند.
بنابراین، در مکتب فروید، برون کنشگرایی به مدت طولانی با انتقال مرتبط بود. فروید در مقاله «در طرح کلی روانکاوی» ([1938] a1940)، بر لزوم تعیین حدود مشخص بین «واقعیت» در انتقال و برون کنشنمایی، هم در جلسات درمانی و هم خارج از آنها تأکید کرد: «ما فکر میکنیم اگر خارج از انتقال، بیمار به جای به خاطر آوردن، اقدام به کنش نماید، نامطلوب است. رفتار ایدهآل برای اهداف ما این است که او خارج از درمان بهطور عادی رفتار کند و واکنشهای غیر طبیعی خود را فقط در انتقال ابراز کند» (ص. 177).
بسیاری از نویسندگان دیگر، وقتی متوجه شدند که بهطور عمده اکثر افراد تمایل به کنشنمایی دارند تا به خاطر آوردن در فضای انتقال، مفهوم برون کنشنمایی را گسترش دادند. بنابراین آنا فروید (1968)، در پرتو آن متوجه آسیبهای پیشادیپال شد و لئون گرینبرگ فرض کرد که برون کنشنمایی، واکنشی به سوگ ناقص در برابر از دست دادن یا فقدان ابژه اولیه است. چنین رویکردهایی، برون کنشنمایی را اعمالی نامناسب یا حتی از هم گسیخته در نظر میگیرند که با فشار آرزوها و امیال ناخودآگاه تشدید میشوند.
[1] passage a` l’acte
[2] Working-Through
نویسنده: SOPHIE DE MIJOLLA-MELLOR