صدای مکالمه دو خانم با منشی به گوش میرسد (همراه با ایشان سایر مراجعین نیز شروع به پچپچ کردن میکنند).
«هیسسسسسسس! ساکت باشید؛ اینجا مطب است. هرچه آقای دکتر بگویند؛ با خودشان صحبت کنید.»
صدای منشی بود که به گوشم میرسید. چند ثانیه بعد پس از تقتقی، در باز شد. خانم جوانی و به دنبالش خانمی مسن وارد اتاق شدند. هر دو کلافه و مضطرب بودند.
من: سلام، خوش آمدید. بفرمایید …
مراجع: سلام (خانم جوان بدون اینکه به من مهلت ادامه معرفی را بدهد، شروع به صحبت کرد)؛ آقای دکتر به منشی هم گفتم که اصلاً نمیخواهم اسمم در لیست شما باشد اما قبول نکرد. ما هم به نام مادرم پرونده تشکیل دادیم.
مادر: شرمنده دکتر! حالا ایرادی ندارد که …
هر دو منتظر واکنش من بودند. ابتدا سعی کردم علت نگرانی ایشان را بفهمم.
من: چه نگرانی در مورد پرونده داری؟
مراجع: راستش … خب …
مادر درحالیکه وسط حرف دخترش پرید، گفت: خب آقای دکتر! دو روز دیگر میخواهد ازدواج کند؛ دهن مردم را که نمیشود بست. ممکن است پشت سرش حرف دربیاورند. البته ببخشید ها!
من: نگران نباشید. من موظف به رازداری هستم. اطلاعات شما بههیچعنوان بدون اجازه شما در اختیار کسی قرار نمیگیرد.
پس از بحث در مورد رازداری و نگرانیهای ایشان معاینه را شروع کردم. دختر جوان که مبتلا به وسواس بود مدتها به علت ترس از دارو و حرف دیگران، به روانپزشک مراجعه نکرده بود.
انگ بیمار روانی، یکی از مهمترین دلایل عدم مراجعه به روانپزشک است. همچنین یکی از ترسهای مهم بیماران و خانواده ایشان مسأله ازدواج است.
مادر در انتهای جلسه درحالیکه اشکش را پاک میکرد، گفت: آقای دکتر دخترم میتواند ازدواج کند؟ آخر به نامزدش چه بگوییم؟ من که میگویم اگر ازدواج کند حالش خوب میشود.
ازدواج، همانطور که توسط «دیکشنری آکسفورد» تعریف شده است، یک اتحاد رسمی از مرد و زن است که با آن به زن و شوهر تبدیل میشوند. درواقع ازدواج یک رابطه با رضایت طرفین و قراردادی است که توسط قانون به رسمیت شناخته شده است. ازدواج یک تعهد اجتماعی با مطالبات عاطفی، اجتماعی و شغلی است. ازدواج یک روش اجتماعی قابلقبول برای برآوردن نیاز اساسی انسان برای لذت جنسی است. همچنین، مبنای رشد و پرورش ایجاد خانواده است. سایر دلایل ازدواج میتواند قانونی، عاطفی، اقتصادی، معنوی و مذهبی باشد. در ایران تعریف حقوقی ازدواج تحت عنوان نکاح آمده است. نکاح در لغت به معنی ضم (پیوستن) است و در اصطلاح حقوقی میتوان آن را چنین تعریف کرد: «نکاح قراردادی است که به موجب آن زن و مرد در زندگی با یکدیگر شریک و متحد شده، خانوادهای تشکیل میدهند».
در این نوشتار قصد بررسی مسأله ازدواج ازنقطهنظر اختلالات روانپزشکی را دارم. درنهایت سعی در پاسخ به سؤال مادر داستان نیزخواهم داشت.
یکی از دلایلی که ممکن است اختلالات روانی عواقب ناگواری در زندگی فرد داشته باشد، از بین رفتن توانایی فرد برای ایجاد و حفظ روابط زناشویی است. ازدواج مزایای مختلفی را به دنبال دارد. ورود به زندگی مشترک باعث افزایش درآمد و همچنین ارتقاء سلامت جسمی و روحی میشود، درحالیکه طلاق تأثیر منفی بر درآمد و همچنین بر سلامت اقتصادی و اجتماعی والدین و کودکان دارد.
پیشنهاد می کنیم بخوانید: درمان وسواس
آیا ممکن است ازدواج باعث ایجاد مشکلات سلامت روان شود؟
ممکن است ازدواج برای افراد آسیبپذیر، استرسزا باشد. این مسأله ممکن است منجر به ایجاد و یا رشد مشکلات روانی شود. اختلالات عمده روانشناختی ممکن است «علت» یا «اثر» اختلافات زناشویی باشند. مطالعات متعدد نشان داده است که «تنش زناشویی» با طیف وسیعی از تشخیصهای روانپزشکی همراه است. برخی از ویژگیهای شخصیتی مانند وابستگی، انفعالی بودن، پرخاشگری، نمایشگری، پارانویا و وسواس، بهویژه هنگامیکه «پرخاشگری» ویژگی بارز فرد باشد، با میزان بالاتری از بروز اختلافات شدید زناشویی همراه است.
آیا ازدواج از بروز مشکلات روانی جلوگیری میکند؟
مطالعات نشان میدهد که مردان متأهل در شروع نشانههای روانپریشی بیماری اسکیزوفرنی تأخیر معنیداری (۱-۲ ساله) در مقایسه با مردان مجرد دارند.
مردان متأهل کمترین میزان افسردگی را در مقایسه با مردان طلاق گرفته و جداشده دارند. یافتههای مشابهی نیز در مورد زنان، در مطالعات دیده شده است.
در بررسی ملی سلامت روان و رفاه بزرگسالان در استرالیا مشخص شد که ازدواج خطر ابتلا به اختلالات روانی را برای مردان و زنان (اختلالات خلقی، اختلالات اضطرابی، اختلالات مصرف دارو و الکل) کاهش میدهد. همچنین رابطهای بین ازدواج و کاهش مصرف الکل وجود دارد. ازدواج، بهویژه هنگامیکه توسط تولد کودکان تقویت میشود، خطر ابتلا به خودکشی را به میزان قابلتوجهی کاهش میدهد. نرخ خودکشی برای افراد متأهل یازده در هر صدهزارنفر و برای آنهایی است که هرگز ازدواج نکردهاند دو برابر این میزان است.
البته باید در تفسیر این موارد احتیاط نمود؛ مشکلات زناشویی و خانوادگی میتوانند بهنوبه خود ازجمله عوامل استرسزا باشند که حتی ممکن است منجر به بروز رفتارهای خودکشی شوند. بهویژه در مورد زنان متأهل که در ساختار اجتماعی سنتی ما، جدایی و طلاق در صورت داشتن مشکلات خانوادگی (مانند اختلافات زناشویی، بدرفتاری، ظلم و ستم) برایشان بهراحتی مقدور نیست. پتانسیل ازدواج برای کاهش مشکلات سلامت روان احتمالاً به افزایش حمایت شخصی و اجتماعی مربوط است.
اثر ازدواج بر بیماری روانیِ از قبل موجود چیست؟
در صورت وجود بیماری روانی، اگر ازدواج با توسل به فشار و اجبار صورت گیرد، احتمال قوی برای زوال وضعیت روانی فرد وجود دارد. این موضوع بهویژه در مورد بیماران روانپریش زن درست است.
عوامل مختلف توصیفشده بهعنوان مسئول تشدید یا عود بیماری عبارتاند از: مسائل مرتبط با روابط خانوادگی، رفتن به خانه جدید، داشتن مشکل در مصرف داروهای ضروری و عدم مراجعه به روانپزشک برای پیگیریهای لازم، استرس اولین تجربه جنسی، بارداری و زایمان. ابراز واکنشهای منفی به بیماری زن در خانواده همسر نیز ممکن است بالا باشد که میتواند روند بیماری را بدتر کند و وی را مستعد ابتلا به عود کند. اوضاع برای زنان در برخی از قسمتهای جامعه ما بدتر میشود؛ زیرا یک زن از حمایتهای اجتماعی موجود خود خارج شده تا به خانه شوهرش برود. ادراک کلی این است که مردان متأهل با زنان مبتلا به اختلالات روانی بهاندازه زنان متأهل با مردان مبتلا به اختلالات روانی رنج نمیبرند؛ زیرا مردان امکان راحتتری برای طلاق دارند. همچنین اکثر زنان متأهل با مردان مبتلا به اختلالات روانی، از خانوادههای خود حمایت کمتری دریافت میکنند و به دلیل وابستگی آنها به همسر، نداشتن امنیت اجتماعی، مالی و شخصی و یا به خاطر کودکانشان در رنج بیشتری قرار میگیرند.
تأثیر بیماریهای روانپزشکی بر آمار طلاق و ازدواج چگونه است؟
مهم است که به یاد داشته باشیم؛ بیشتر بیماران مبتلا به بیماری روانی با درمان مناسب روانپزشکی بهبود مییابند تا حدی که میتوانند تحصیلات خود را ادامه دهند و حرفهای داشته باشند، ازدواج کنند و به زندگی مشترک خود با سطح قابل قبولی از عملکرد، ادامه دهند.
اختلالات روانی ارتباط مثبتی با ازدواج زودهنگام (قبل از ۱۸ سالگی) دارند؛ یعنی نوجوانان مبتلا به این اختلالات تمایل بیشتری برای ازدواج در سنین پایین دارند. مسأله افزایش ازدواج زودهنگام در این گروه از جامعه درکنار شواهد دال بر بیشتر بودن مضرات ازدواج زودهنگام نسبت به فواید آن اهمیت ویژهای پیدا میکنند.
برخی محققان عقیده دارند که نوجوانان مبتلا ممکن است برای فرار از محیط تنشزای خانه تمایل بیشتری برای ازدواج داشته باشند؛ اما در سنین بالاتر این ارتباط برعکس است. بهطوریکه مبتلایان به بیماریهای روانپزشکی کمتر از دیگران تن به ازدواج میدهند. علت این امر ممکن است ترکیبی از عواملی مانند محدودیتهای عملکردی ناشی از بیماری، انگ اجتماعی، تصورات و برداشتهای منفی شرکای بالقوه از بیماران روانی باشد.
بد نیست به نتایج یک مطالعه چندملیتی نگاهی بیندازیم:
نسبت افرادی که زودهنگام (قبل از ۱۸ سالگی) ازدواج میکنند، بهطور قابلتوجهی در کشورهای مختلف متفاوت است: از ۲/۰ درصد در ژاپن، ۴/۰ درصد در آلمان و ۶/۰ درصد در چین تا ۳/۱۲ درصد در مکزیک و ۸/۱۳ درصد در هند.
نسبت ازدواجهایی که به جدایی و طلاق منجر میشدند، ۹/۱۷ درصد برای ۱۲ کشور موردمطالعه بود. جدایی و طلاق در لبنان و چین نسبتاً ناشایع و در کلمبیا، اوکراین، برزیل و ایالاتمتحده زیاد بود.
۱۴ مورد از ۱۸ نوع اختلال روانپزشکی بررسیشده بهطور قابلتوجهی با احتمال کمتری از میزان ازدواج همراه بودند. بهطوریکه احتمال ازدواج ایشان ۲۰ تا ۴۰ درصد کمتر از جمعیت نرمال بود.
شواهد برگرفته از این نمونه بزرگ چندملیتی نشان میدهد که اختلالات روانی باعث کاهش زمان زندگی مشترک میشوند (با کاهش احتمال کلی ازدواج و افزایش احتمال طلاق در میان افرادی که ازدواج میکنند). هماهنگی این یافتهها در بین کشورهای متفاوت ازنظر سطح درآمدی، قویاً نشان میدهد که رابطه بیماریهای روانی با کاهش طول مدت زندگی مشترک دارای اعتبار بین فرهنگی گستردهای است.
البته استثنائاتی نیز مشهود است: رابطه اختلالات کنترل تکانه با ازدواج در مقابل اختلالات خلقی، اضطراب و مصرف مواد متفاوت است. بین اختلال سلوک و ازدواج رابطه خفیف، مثبت و معنیداری وجود دارد؛ یعنی بیماران مبتلا به اختلال سلوک بیشتر ازدواج میکنند. عدم توانایی در مهار رفتارها در روابط بین فردی – که در این اختلال دیده میشود – ممکن است منجر به تسهیل شکلگیری روابط زناشویی گردد. اختلال بیشفعالی و نقص توجه – که بیشتر با اختلال در روابط بین فردی همراه است تا با ایجاد روابط بین فردی مهارنشده که در اختلال سلوک دیده میشود – بهشدت ارتباط منفیِ معنیداری با ازدواج زودهنگام دارد؛ یعنی این بیماران توانایی تشکیل رابطه منجر به ازدواجشان کمتر است.
درزمینه طلاق، مطالعات نشان میدهد که افراد متأهل با سطوح بالای اضطراب، مصرف الکل و یا اختلالات روانپزشکی احتمال بیشتری برای طلاق دارند.
رابطه طلاق و بیماری روانی در همه کشورهای موردمطالعه، باوجود تفاوتهای گسترده بینالمللی در نرخ پایهای طلاق در این کشورها، همسان است. این مسأله احتمالاً منعکسکننده دو عامل وابسته به هم است: اولاً، افراد مبتلا به اختلالات روانپزشکی در طول زمان دچار مشکلاتی درزمینهٔ مدیریت روابط بین فردی میشوند. دوما، افرادی که اختلالات روانپزشکی دارند ممکن است در دیگر حوزههای زندگی مانند عملکرد شغلی دچار اختلال شوند و این محدودیت بر روی انتظاراتی که از فرد برای نقشهایش در خانواده میرود، تأثیرات ثانویه دارد.
بر اساس مطالعات انجامشده درزمینه اختلال اسکیزوفرنی عواملی مانند بیکاری، کاهش سطح اجتماعی- اقتصادی و وجود عاطفه سطحی و غفلت از خویشتن برای یک دوره طولانی، با پیامد ضعیف ازدواج همراه بود.
ازدواج خوب است یا بد؟!
۱- اکثریت بیماران مبتلا به بیماری روانی با درمان مناسب روانپزشکی بهبود مییابند تا حدی که میتوانند تحصیلات خود را ادامه دهند و حرفهای داشته باشند، ازدواج کنند و به زندگی مشترک خود با سطح قابل قبولی از عملکرد، ادامه دهند. در صورت وجود حمایت گاهی شدیدترین بیماران روانپزشکی هم میتوانند ازدواج کنند.
۲- ازدواج بنا به شرایط میتواند اثرات مثبت و یا منفی روی فرد بیمار داشته باشد.
۳- اگر ازدواج با از دست دادن حمایتهای قبلی، دوری، رها کردن درمان، تغییر بارز در محیط فرهنگی (مثلاً ازدواج در دو خانواده با سطح فرهنگی بسیار متفاوت)، ایجاد اختلافات زناشویی و واکنش بیشازحد به علایم بیماری در خانواده همسر همراه باشد میتواند منجر به عود یا تشدید بیماری شود.
۴- اگر ازدواج همراه با شکلگیری یک محیط حمایتی (مثلاً ازدواج با شخصی که میزان بالایی از تفاهم و علاقه را به بیمار منتقل میکند)، حفظ حمایتهای پیشین، شرایط اقتصادی مناسب، درک درست همسر از بیماری، عدم ابراز واکنش بیشازحد به علایم بیماری و علاقه زوج برای ادامه درمان باشد میتواند منجر به بهبود بیمار شود.
۵- نکته مهم این است که به یاد داشته باشیم ازدواج درمان نیست و بنا به شرایط میتواند روی سیر بیماری تأثیر بگذارد. حتماً باید درمان منظم پس از ازدواج پیگیری شود.
آیا به طرف مقابل بگوییم که دارای یک اختلال روانی هستیم؟
پاسخ این سؤال به نوع اختلال بستگی دارد. برخی از اختلالات گذرا بوده و اختلال عملکرد عمدهای ایجاد نمیکنند. اما برخی به درمان مداوم و پیگیریهای جدیتری نیاز دارند. از این رو بهتر است با یک روانپزشک مشورت کرد. مخفی کردن برخی از اختلالات روانپزشکی مانند اختلال دوقطبی عود کننده به دلایل زیر صحیح نیست:
۱- حق زوج یا زوجه است که از شرایط طرف مقابل آگاهی مناسبی داشته باشد.
۲- معمولاً نمیتوان چنین اختلالی را مخفی نمود. بالاخره پس از مدتی زوج یا زوجه متوجه آن خواهد شد و این موضوع باعث ایجاد کدورتهای جدی میشود. بهطوریکه اگر قبل از ازدواج بهدرستی مسأله مطرح شود شاید بحرانی در آینده پیش نیاید.
۳- مخفی کردن چنین اختلالی درنهایت منجر به رها کردن درمان میشود. بیمار از ترس افشاء، داروهایش را مصرف نمیکند و یا مراجعات خود به روانپزشک را قطع میکند. این موارد قویاً خطر عود را افزایش میدهند.
بهترین موقع برای عنوان کردن این مسأله چه زمانی است؟
بهتر است پس از آشناییهای اولیه، زمانی که دو طرف متوجه شدند ازنظر شاخصهای اقتصادی، فرهنگی و ظاهری باهم همخوانی دارند و قبل از اینکه رابطه احساسی قوی شکل بگیرد یا صمیمیت به اوج برسد این مسأله را مطرح کنند. گاهی پیدا کردن این زمان خیلی سخت میشود. ازاینرو بهتر است از درمانگر خود کمک بگیرند و مسأله ازدواج و مشاوره ازدواج را زیر نظر درمانگر خود پیگیری کنند.
چه کسی این موضوع را عنوان کند، بهتر است؟
بهترین فردی که میتواند این موضوع را بیان کند کسی است که هم فرد و هم اختلال او را بهخوبی بشناسد و بتواند روی نگرانیها و سؤالات طرف مقابل کار کرده و تصویر منطقی و درست از شرایط به دست دهد. این شخص کسی نیست جز روانپزشک فرد
اگر سئوالی در این زمینه هست یا نیاز به کمک دارید، کارشناسان «رهیاب» در خدمت شما هستند؛ با ما تماس بگیرید.
منبع : مرکز مشاوره رهیاب