خانواده بهعنوان یکی از کانونهای پویای بشری است که سلامت آن نقش مؤثری در رشد و سلامت جامعه دارد. این روزها شاهد تغییرات سریع و غیرقابلکنترلی در ابعاد مختلف آن هستیم که به نظر میرسد نهاد خانواده را نیز تحت تأثیر قرار داده است. عصر ارتباطات و رشد فناوری نیز بر سرعت این فرایند اثر گذاشته است. در این رابطه گفتگویی با دکتر علیرضا شریفی یزدی روانشناس اجتماعی داشتهایم که در ادامه میآید.
خانواده یک نهاد اصلی در جامعه است که با چهار نهاد آموزش، اقتصاد، سیاست و مذهب در تعامل است و تأثیر زیادی از آنها میگیرد؛ بهویژه از نهاد آموزش، که خود نهاد آموزش از دو بخش تشکیل میشود: آموزشهای رسمی که متولی آن وزارت آموزشوپرورش، وزارت علوم، وزارت بهداشت و غیره هستند و آموزشهای غیررسمی که متعدد هستند و یکی از مهمترین آنها رسانه است. در حقیقت رسانهها هم از خانواده اثر میپذیرند و هم بر خانواده اثر میگذارند.
امروزه از بین رسانهها، با رسانههای نوپدید سروکار داریم. زمانی رسانهها، جمعی بودند مثل رادیو، تلویزیون، روزنامههای کثیرالانتشار و … . اکنون با تغییر رسانهها به شبکههای اجتماعی از طریق اینترنت، با پدیده جدیدی سروکار داریم که تا عمق خانواده نفوذ کرده. بهویژه در کشور ما شبکههای اجتماعی بسیار اثرگذارند که در رفتارهای اجتماعی خانواده شاهدش هستیم. نمونه بارزش همین انتخاباتی که اخیراً در کشور شاهد بودیم که میزان نفوذ شبکههای اجتماعی را نشان میدهد و اثرگذاریاش بیش از تلویزیون، رادیو، روزنامهها و شبکههای ماهوارهای است و حتی سایتهای اینترنتی است. شبکههای اجتماعی مثل تلگرام، واتسآپ، ایمو و … این روزها نفوذ بسیاری در خانواده دارند و خانواده ایرانی بهشدت تحت تأثیر آنهاست.
شبکههای اجتماعی از سویی ارتباط یکطرفه رسانهها را، آنهم از سوی یک گروه اکثریت کاهش داده و تولید آحاد مردم را افزایش میدهد؛ یعنی افراد همفکر و همسنخ، گروهی تشکیل میدهند و از علاقههای مشترکشان میگویند. البته در شبکههای اجتماعی تقریباً امکان سانسور نیز وجود ندارد؛ یعنی هرکسی به هر دلیلی با هر انگیزهای، حالا درست یا غلط، حرفش را میگوید. از سویی چون متأسفانه هنوز فرهنگ استفاده از رسانههای نوپدید در کشور به وجود نیامده، تبدیل به تهدیدی برای خانواده شده است.
ما اینجا مشکل تأخر فرهنگی یا پسماندگی فرهنگی نیز داریم، به این معنی که ما فنّاوری را در اختیار افراد قرار میدهیم درحالیکه هنوز فرهنگ استفاده از آن فنّاوری آموزش داده نشده. یعنی به دست افراد موبایل میدهیم ولی فرهنگ استفاده از آن را آموزش نمیدهیم. در مورد شبکههای اجتماعی هم همینطور؛ مردم سواد رسانهای ندارند. سواد رسانهای به افراد آموزش میدهد که در برابر انبوهی از اطلاعات که لحظهبهلحظه، هجوم میآورند چگونه آنچه را که مفید است انتخاب کنند و درست را از نادرست تشخیص دهند. یعنی اول باید دروازهبانی را یاد بگیریم، طوریکه در نگاه اول اطلاعات مفید را از آنهمه اطلاعات جدا کنیم. در گام دوم نیز آنها را تجزیهوتحلیل کنیم که منبعشان از کجاست؟ شایعه هستند یا واقعی و …
درمجموع در گام اول باید سواد رسانهای افراد را بالا ببریم و در گام دوم باید به خانواده بهینهسازی رسانه را یاد بدهیم مانند آموزش مهارت مسئولیتپذیری، تحلیل و تصمیمگیری در رابطه با محتوای رسانه و همچنین مهارتهای ارتباطی؛ آنهم از طریق روشهای علمی و صحیح نه روشهای عوامانه و یا پلیسی. وقتی مردی نمیداند چگونه به همسرش محبت کند، او نیز ساعتها خودش را با شبکههای اجتماعی مشغول میکند. درنتیجه بین آنها فاصله میافتد، درحالیکه ممکن است این فاصله را با فرد دیگری در شبکههای اجتماعی پر کند و این موضوع میتواند مقدمهای برای بسیاری از آشفتگیها در خانواده باشد.
آیا ممکن است این تغییرات در زندگی افراد اثر مخرب داشته باشد؟ ارتباط آسیبهای اجتماعی با این تغییرات چیست؟
بله، قطعاً. اولاً این تغییرات آسیبهای اجتماعی جدیدی به وجود آوردهاند؛ آسیبهایی که قبلاً اصلاً وجود نداشتهاند: اینکه فردی امکان سکس چت با فردی دیگر را بدون حضور فیزیکی داشته باشد، آسیب نوپدیدی است و درواقع بخشی از خیانتهای زناشویی، خیانتهای دیجیتالی هستند. درواقع یک سری از آسیبهای اجتماعی، مثل کلاهبرداری، دزدی و …. به شکل و ماهیت جدیدی سازماندهی شدهاند. کلاهبرداری اینترنتی شکل جدیدی از کلاهبرداری است که هم تعدادش و هم میزان آسیبش بیشتر شده.
مدرنیته یک تفکر است و مسیری است که ناچار باید آن را طی کنیم و الان نیز بخشی از آن را رفتهایم؛ دلیلش این است که جامعه زنده است و حیات دارد. بخشی از ارزشها، هنجارها، تابوها و حتی بخشی از شغلهایش در حال از بین رفتن است و حرفهها، ارزشها و هنجارهای جدید جایگزین آنها میشود و همین یعنی مدرنیته؛ یعنی سنتهای ناکارآمد، چه بخواهیم و چه نخواهیم، بهتدریج از چرخه حیات انسانی و جامعه خارج میشود. مدرنیزاسیون یعنی نو کردن فنّاوری همراه با تفکر که باعث میشود روند زندگی تغییر کند.
بهطور مثال قبلاً چند ساعت طول میکشید تا خانمها غذایی تهیه کنند ولی امروزه با وسایل مدرنی که هست در زمان بسیار کوتاهی میتوان غذا تهیه نمود و وقت اضافه را صرف مطالعه و ورزش و آموزشهای مفید دیگر کرد. پس به خاطر جاذبهای که دارد، خانوادهها به سمت مدرنیته خواهند رفت. اما اگر بهگونهای باشد که همه سنتها را فراموش و رها کنیم، به یک جامعه بیهویت تبدیل میشویم. مدرنیته با سنت در تضاد نیست و فقط باید بخشهای ناکارآمد سنت را کنار بگذاریم و هر جا لازم است تغییر کنیم. بریدن از همه چیزهایی که از قبل داشتیم ما را تبدیل به ذرهای معلق در فضا خواهد کرد که به هیچ جایی وصل نیست و با هر بادی، به هر سمتی میرویم.
بهطور مثال پدربزرگ شما به مادربزرگتان اجازه بیرون رفتن نمیداد، پدر شما به مادرتان فقط اجازه میداد برای خرید از خانه بیرون برود، اما امروزه خانمها خارج از خانه کار میکنند و اینها از اثرات مثبت مدرنیته است، اما اگر باعث شود بنیان خانواده فرو بریزد، مانع ازدواج یا فرزند آوری شود مخرب است.
در حال حاضر مهمترین معضلی که خانواده ایرانی با آن دستبهگریبان است، چیست؟
هم مطالعات پژوهشی در کشور و هم تجربیات کلینیکی نشان میدهد:
۱- اعتیاد یکی از بزرگترین معضلهایی است که امروزه خانوادههای ایرانی را تهدید میکند.
۲- فشار اقتصادی که علیرغم تحمل خانوادهها، اثر منفی زیادی روی انسجام آنها بهعنوان خانواده سالم گذاشته است.
۳- ارتباط؛ کنشگری و رفتار متقابل بین اعضای خانواده و بهویژه بین زن و شوهرها که متأسفانه تعامل مناسب و صحیح با یکدیگر را بلد نیستند. توانایی پاسخگویی به نیازهای طرف مقابل را ندارند که این معضل تهدید بزرگی برای جامعه است.
کارشناسان با این تغییرات چه کردهاند و چگونه میتوانند همگام با این تغییرات برای خانواده ایرانی مؤثر باشند؟
ازلحاظ روانشناسی اولین و مهمترین چیز آموزش مهارتهای زندگی است که آموزشوپرورش، دانشگاهها و رسانهها باید آن را به افراد آموزش دهند و دوم اینکه باید فرهنگ مراجعه به روانشناس و مشاور بین مردم رواج پیدا کند. مشاوره قبل و بعد از ازدواج، هنگام بچهدار شدن، برای تربیت فرزند و شرایط دیگر امری ضروری است. مدرنیته خانواده گسترده را تبدیل به خانواده هستهای کرده و دیگر مثل گذشته پدربزرگ و مادربزرگ و سایرین نیستند و زندگی سختتر شده، ازاینرو نیاز به یادگیری مهارتهای ارتباطی در عصر مدرنیته از همان ابتدای کودکی ضروری است.
مسئولین و سیاستگذاران کلان کشور باید بدانند امروز خانواده، اصلیترین و مهمترین نهاد در جامعه، حالش خوب نیست و باید به دادش رسید.
به افراد توصیه میکنم همواره بکوشید که یاد بگیرید؛ همسرداری، فرزندپروری، سواد رسانهای، سواد روابط را حتی اگر میدانید، بیشتر یاد بگیرید و بهروز باشید. چطور برای رانندگی آموزش میبینیم ولی برای تربیت فرزند نیازی به آموزش احساس نمیکنیم؟ دیگر شیوههای تربیت مستبدانه یا فرزندسالاری، مناسب کودک امروز نیست. باید آموزش ببینیم تا بتوانیم تفکر واگرا را در کودک رشد دهیم، با این نوع تفکر نیازی نیست او حتماً مانند والدین فکر یا عمل کند، اما یاد میگیرد آگاهانه عمل کند. یادمان باشد که ما باید کودک را برای آینده تربیت کنیم و نه امروز!