با توجه به اینکه میزان خودکشی در دوران مدرن همواره سیری فزاینده و تهدید کننده داشته است، از منظر تخصصی، نگاه کارشناسان و سازمان های ذی ربط مانند سازمان بهداشت جهانی، خودکشی به عنوان یکی از مسائل اجتماعی و معضلات عصر حاضر شناخته شده است. به ویژه جنبه تهدید کننده و دردناک این پدیده به صورت اندیشیدن و آمادگی ذهنی برای خودکشی و اقدام به آن در میان نوجوانان و جوانان ظاهر می شود. بر اساس آمار سازمان بهداشت جهانی، خودکشی پس از مرگ و میر ناشی از حوادث جاده ای و ایدز، سومین علت مرگ و میر اعلام شده است.
از نظر این سازمان، پدیده خودکشی یکی از عوامل مهم تهدید کننده سلامت روانی و اجتماعی محسوب می شود. سازمان بهداشت جهانی بر اساس آماری که توسط کشورها در سال 2008 گزارش شده نرخ خودکشی در جهان را به طور متوسط 11/6 مورد در هر صد هزار نفر اعلام کرده است. همچنین، بالاترین نرخ آن مربوط به منطقه جنوب آسیا (15/6 مورد در هر صد هزار نفر) و کمترین آن متعلق به منطقه مدیترانه با 5/6 مورد در هر صد هزار نفر بوده است.
آمار خودکشی در ایران
آمار خودکشی در ایران به نسبت جهان، میزان کمتری را نشان می دهد اما در سال های اخیر روند فزاینده ای را داشته است. آمار پزشکی قانونی در رابطه با مرگ های مشکوک به خودکشی نشان می دهد که تعداد کل خودکشی ها در کشور در ابتدای دهه 80 برابر با 2840 مورد بود که در پایان این دهه به 3649 مورد می رسد. با ورود به دهه 90 باز هم میزان آن افزایش می یابد و رقم آن به 4055 مورد در سال 1392 می رسد که میتوان گفت تقریباً هر دو ساعت یک نفر در کشور خودکشی می کند.
آمارها نشان می دهد میزان خودکشی در سال 1389 نسبت به سال قبل از آن یعنی سال 1388، 17 درصد افزایش پیدا کرده است و در سال 1390 نسبت به سال 1389 حدود 5 درصد افزایش یافته است و این آمارها نشان می دهند که از بعد عینی خودکشی یک مساله اجتماع در حال رشد است که به دلیل تاثیرات اجتماعی و فرهنگی (گسترش ناامیدی و یاس اجتماعی از مواجهه با مشکلات، ایجاد رنج و درد اجتماعی، کاهش سرمایه های اجتماعی) باید به تحلیل آن پرداخت.
خودکشی از نظر دیدگاه ها
مطالعات تجربی درباره خودکشی از سه دیدگاه مورد بررسی قرار گرفته است: از نظر پزشکی و روان پزشکی، از منظر روانشناختی و در نهایت از منظر جامعه شناسی در ادامه سعی شده است به شرح مختصر یافته های پژوهش های هر یک از این سه دیدگاه پرداخته شود. در دیدگاه پزشکی و روانپزشکی عموماً به بررسی اپیدمیولوژیک (شیوع شناختی) اقدام به خودکشی متمرکز است و در برخی موارد بررسی اقدام به خودکشی از طریق مصرف داروهای روان گردان و یا تحلیل مغز مورد توجه است در حیطه جامعه شناختی و روانشناختی به بررسی حالات روحی و روانی مختلف با افکار خودکشی و اقدام به خودکشی پرداخته می شود و یا عوامل اجتماعی و فرهنگی موثر در اقدام به خودکشی مورد بررسی قرار می گیرد.
از نظر پزشکی
پژوهشگران انگلیسی در بررسی جدیدی دریافتند عملکرد دو شبکه مغزی در افرادی که به خودکشی تمایل دارند، با یکدیگر متفاوت است. به نظر می رسد فعالیت مغزی افرادی که به خودکشی تمایل دارند، از الگوی غیرمعمولی پیروی میکند. این تفاوت ها آنقدر بزرگ نیستند که بتوانند به شناسایی افرادی که سعی در خودکشی دارند، کمک کنند. آنه لائورا وان هارملن (Anne-Laura van Harmelen)، استاد دانشگاه کمبریج (University of Cambridge) گفت: «ما امیدواریم که این تفاوت ها بتوانند اطلاعات لازم را درباره آنچه در مکانیسم های مغز رخ میدهد، در اختیار ما بگذارند.»
یک تیم تحقیقاتی با مرور ۱۳۱ مطالعه که بر بیش از ۱۲ هزار نفر انجام شده بود، به دنبال تغییراتی در ساختار و عملکرد مغز گشتند که احتمال میرفت آسیب پذیری یک فرد را در برابر افکار مربوط به خودکشی افزایش دهد. آنها در نهایت دو شبکه و اتصالات میان آنها را در مغز شناسایی کردند که ظاهراً نقش مهمی در این باره ایفا میکنند.
اولین شبکه شامل بخش قشرهای پیش پیشانی میانی و جانبی (medial and lateral ventral prefrontal cortex) و اتصال آنها به دیگر بخش های مربوط به احساسات در مغز است. ایجاد تغییرات در این شبکه میتواند به ظهور افکار منفی و دشواری در تنظیم احساسات منتهی شود که افکار مربوط به خودکشی را در فرد افزایش خواهد داد.
دومین شبکه مغزی که در تحریک فرد به اقدام برای خودکشی نقش دارد، قشر خلفی پیش پیشانی (dorsal prefrontal cortex) و شکنج پیشانی تحتانی (inferior frontal gyrus) مغز را شامل میشود. ایجاد تغییر در این شبکه به دلیل نقشی که در تصمیم گیری، اتخاذ راهکارهای جایگزین برای مشکلات و کنترل رفتار دارد، می تواند بر ایجاد و تقویت افکار مربوط به خودکشی در فرد تاثیر بگذارد. محققان میگویند اگر ساختار، کارکرد یا بیوشیمی این شبکه ها تغییر داده شود، ممکن است فرد دید منفی نسبت به آینده پیدا کند و در کنترل افکارش ناتوان شود؛ موضوعی که می تواند احتمال اقدام به خودکشی را در فرد افزایش دهد.
از نظر جامعه شناسی
نقطه اتکای اکثر مطالعات جامعه شناختی در رابطه با خودکشی این است که خودکشی یک مساله اجتماعی است و نه یک مساله فردی. سی رایت میلز به روشنی تمایز میان مسایل فردی و مسائل اجتماعی را بیان می کند. بر اساس نظر وی گرفتاری های شخصی (مسائل فردی) مسائلی هستند که معلول ویژگی های شخصی و محیط نزدیک به فرد هستند و مسائل عام (مسائل اجتماعی) معلول ویژگی های ساختاری جامعه اند. بر اساس این بینش، جامعه شناسان برای مسئله اجتماعی دو بعد بر می شمارند: یکی بعد عینی که اشاره به شرایط اجتماعی موجد داردکه افراد از آن آگاه می شوند و دیگری بعد ذهنی که اشاره به شرایطی اجتماعی دارد که از نظر اکثر یا بخشی از افراد جامعه آسیب زا است و نیاز به تغییر دارد.
امیل دورکیم در کتاب (خودکشی) به این سوال پرداخته است که چرا میزان خودکشی یک مسائله اجتماعی است و باید به آن از منظر جامعه شناختی نگریست. وی با مطالعه آمارهای خودکشی در شهرهای مختلف فرانسه و با تحلیل روند خودکشی، نشان می دهد که نمیتوان همبستگی خودکشی با متغییر های روان شناختی چون روان پریشی را تایید کرد. دورکیم خودکشی را نهایتا معلول تغییر در نظم اجتماعی می داند و پس از سنخ شناسی خودکشی سه عامل اصلی برایآن معرفی می کند:
- آنومی (بی هنجاری)
- همبستگی اجتماعی بسیار قوی
- همبستگی اجتماعی بسیار ضعیف
در نگاه اول بر اساس دیدگاه های نظری میتوان اظهار نمود که فضا و جو اجتماعی کلی در جامعه و میزان همبستگی اجتماعی، محیط های شغلی و نقش های اجتماعی که افراد در آن عمل می کنند و مسائل و مشکلات حوزه خانوادگی از جمله عوامل اجتماعی سطح میانی و خردی هستند که در کنار شرایط اقتصادی نابسامان و بی ثباتی که در این دوره حاکم بوده است می تواند تبیین گر افزایش خودکشی در این بازه زمانی باشد.
اهمیت ضرورت این مطالعه از آنجا ناشی می شود که بر اساس آمار بانک مرکزی، طی سال 1389 تا 1393 ساختار اقتصادی به شدت متلاطم گردید و تورم به شدت افزایش یافت و به حد 40 درصد رسید. بر اساس آمارهای مرکز آمار ایران از سال 1471 تا سال 1491 هیچ وقت رشد اقتصادی ایران بدون نفت منفی نبوده است اما در سال 1391 رشد اقتصادی ایران بدون نفت 3/1- درصد بوده است. این آمارها نشان دهنده وضعیت بد اقتصاد ایران در این بازه زمانی است. علاوه بر این بیکاری توسعه پیدا کرد و با به وجود آمدن و ادامه این فضای حاکم پیامدهای اجتماعی چون خودکشی افزایش پیدا کند.
از نظر روانشناختی
تنظیم هیجان به عنوان یک متغیر روان شناختی می تواند باعث موفقیت یا عدم موفقیت در حوزه های مختلف زندگی شود. منظور از تنطیم هیجان نحوه پردازش شناختی فرد در هنگام مواجهه با وقایع ناگوار و استرس زا می باشد. نتایج نشان می دهد که دشواری تنطیم هیجان و الگوی منفی شناختی با آسیب های روانی آمیختگی کامل دارد. همچنین نتایج نشان داده است که دشواری در تنطیم شناختی هیجان از همبسته های اساسی رفتار ایده پردازی خودکشی است. افرادی که تمایل به تجربه هیجانات منفی خود به صورت غیر قابل کنترلی دارند و اغلب فاقد مهارت های لازم برای مدیریت و تنظیم تجارب هیجانی شدید هستند افکار خودکشی بیشتری دارند.