ما همه چیز را سریع، بیوقفه و با کمترین تلاش ممکن می خواهیم.
عادات و رفتارهایی که سال ها با ما همراه هستند را نمی شود طی چند ماه تغییر داد، آیا انتظار داریم عادات و رفتارهایی را که سال ها با آن ها خو گرفته ایم، در مدت کوتاهی با سطحی ترین اقدام ممکن کنار بگذاریم؟
وضعیت ظاهری ما، نتیجه روان ما، تفکرات ما و در نهایت رفتارهای ما است. قاعدتاً برای تغییر ظاهر، چه کاهش وزن و چه افزایش وزن، تغییر رفتار لازم است، اما سوال مهمی که پیش می آید این است:
چطور می شود سبک رفتاری خود را تغییر بدهیم اما ریشه و علت رفتارهای خود را نشناخته باشیم؟
در این صورت آن ها بدون هیچ تغییری سر جای خود باقی می مانند و قدرتمندانه به بقای خود ادامه می دهند که نتیجه آن، برگشت سبک زندگی ما به حالت قبلی است.
برای تغییرات همیشگی باید مسأله را از ریشه حل کرد. با نگاهی به اطرافمان، مثال هایی از این دست زیاد می بینیم؛ مثلاً وقتی برگ های یک گیاه پژمرده می شود، تا ریشه را تقویت نکنیم لطافت به آن گل باز نمی گردد یا ساختمانی که پی آن ضعیف بنا شده، توانایی رو به رو شدن با ضعیف ترین لرزش ها را ندارد. همینطور یک زمین کشاورزی که پر از سنگ و هرزیات است، محصول کم کیفیتی می دهد. به همین ترتیب برای تغییر رفتار که شامل رفتارهای خوردن هم می شود، نیازمند توجه به ریشه و بنای کار هستیم.
پس ما به تغییر رفتار هم نیاز داریم اما چگونه؟
آیا فقط، جایگزینی عادت های درست به جای عادات اشتباه همه چیز را درست می کند؟ مثلاً جایگزینی عادات غذایی درست به جای عادات بد غذایی، چاقی یا لاغری مفرط را حل می کند؟
فراموش نکنیم؛ تغییر سبک غذا خوردن در مدت کوتاه، فقط تغییرات «ناپایداری» در وضعیت بدنی ما به وجود می آورد، ما باز هم به شرایط قبلی بازمی گردیم و احتمالاً در همین دور باطل، تکراری و دردآور رژیم گرفتن، در رفت و آمد خواهیم بود.
البته شکل دیگری هم دارد: با اعمال زور و اجبار بر خودمان، وضعیت ظاهری جدید (لاغری یا چاقی) را حفظ می کنیم اما مسأله این است که آن فشارها و دردهای درونی در روان ما همچنان ادامه دارد و بالاخره خود را با چهره بدتری در ابعاد دیگری از زندگی ما، نشان خواهند داد و همچنان آسیب زا خواهد بود البته با قدرت تخریب بیشتر.
مسائل حل نشده ای در روان ما وجود دارند که با فشارهایی که بر ما وارد می کنند باعث برخی رفتارهای ناخواسته در ما می شوند، از جمله رفتارهای خوردن نابهنجار.
رفتارهای خوردن ما باید رمزگشایی شوند، فراموش نکنیم: روان ما، می خواهد از این طریق صدای خودش را به گوش ما برساند. روان ما از طریق بدن مان، طلب کمک می کند، از طریق ناهنجاری ها، اجبارها و دردها، رنج خود را فریاد می زند. بدن ما، آینه روان ما است… پس بیاید خودمان را بشنویم، صدای خودمان را بشنویم، تا به رهایی برسیم. ما معمولاً در مواجهه با مشکلات سعی می کنیم از مسائل آزاردهنده دوری کنیم و آنها را نبینیم زیرا غالباً به دنبال بی دردسرترین و سریع ترین راه ممکن برای رسیدن به آسایش بوده ایم. اما متأسفانه این روش راه به جایی ندارد.
تا مسائل حل نشده ای که در روان ما جاری است و روزبه روز عرصه را بر ما تنگ تر می کند، رمزگشایی نشوند و با مسائل آن طور که باید رو به رو نشویم و به آنها آگاهی پیدا نکنیم، مشکل ما با بدن و چاقی و لاغری مان برای همیشه ادامه خواهد داشت…