تکنیک فعال، روشی که در سال 1919 مورد حمایت ساندور فرنزی قرار گرفت عبارت بود از فرمولبندی برای بیمار در لحظات معینی از رکود در درمان و عمل به دستورات یا ممنوعیتهای مربوط به رفتارش به گونهای که با هدف فعال کردن مجدد فرآیند و آشکار کردن مواد سرکوب شده، موجب ایجاد تنش در دستگاه روانی او شود.
بیمار فقط به انجام برخی اقدامات تشویق شده بود. روانکاو در ارتباط با بیمار نسبت به ظهور محتوای جدید حافظه، مراقب و غیرفعال بود. این فرآیند فقط به عنوان یک «کمک» در راستای تسریع ظهور تداعیهای جدید مورد استفاده قرار گرفت که تفسیر آنها درست مانند تکنیک کلاسیک، وظیفه اصلی روانکاوی باقی ماند.
بنبستهای تکنیک فعال باعث شد فرنزی چندین سال بعد، از مفهوم اقتصادی و اقتدارگرایانه درمان روانکاوی دست بکشد و آن را با ریلکسیشن نئوکاتارتیک[1] و ارتجاع تکنیکی[2] جایگزین کند، رویکردی که با همدلی و خیرخواهی تسهیل میشود.
فرنزی با اشاره به اینکه در ابتدای کار فروید، روش کاتارتیک به همان اندازه که برای روانکاو مهم بود، برای بیمار هم تکنیک مهمی بود در سال 1919 (ص 157) نوشت: «نمونه اولیه “تکنیک فعال” را مدیون خود فروید هستیم». آن روزها این ایده برای اعمال فشار به عنوان راهی برای بیدار کردن خاطرات و تسریع شکست عواطف مسدود شده بود. این رویکرد از طریق تکنیک تداعی آزاد، یک روش غیر رهنمودی که بر اساس گوش دادن و پذیرش ظاهرا منفعلانه تحلیلگر بنا شده است، به دست آمد.
با این حال فرنزی به یاد می آورد که در حین گسترش تکنیک تحلیلی بود که فروید طی تجزیه و تحلیل هیستری های اضطرابی، از بیماران خود خواست مستقیما با موقعیت های بحرانیای که منجر به اضطراب آنها می شود روبرو شوند، نه برای عادت دادن خود به آن موقعیت ها بلکه برای دستیابی به «پیوند مسیرهای مرسوم و ناخودآگاه تخلیه هیجان و اجرای کاتکسیس پیشخودآگاه و همچنین مسیرهای خودآگاه مواد سرکوبشده» (ص 157).
بنابراین فرنزی به پیروی از فروید به سمتی رفت که در نقاط معینی از درمان، نگرش پذیرا و منفعلانه روانکاو را که بر محتوای تداعیهای بیماران نظارت می کند، بشکند و فعالانه در سطح روان آنها مداخله کند.
بیماران علیرغم رعایت دقیق «قاعده اساسی» و با وجود بینش عمیق نسبت به عقده های ناخودآگاه خود، نمیتوانستند از «بنبست» تحلیلی فراتر بروند تا زمانی که مجبور می شدند ترس خود را کنار بگذارند و عملا خود را در موقعیتی قرار دهند که با اضطراب از آن دوری کرده بودند اما با قرار گرفتن در معرض این اثر، در عین حال بر مقاومت در برابر محتوای سرکوب شده که اکنون برای تجزیه و تحلیل در قالب ایدهها و خاطرات، قابل دسترس شده بود تحت تأثیر قرار دادند. (فرنزی، 1921/1999، ص 189)
فرنزی ادامه می دهد: «درواقع منظورم این بود که در این روش توصیف “تکنیک فعال” باید اعمال شود، که آنطور که نشان دهنده مداخله فعال از طرف بیمار است، از طرف دکتر نیست. به گونهای که علاوه بر رعایت قاعده اساسی، وظایف خاصی بر عهده آنها گذاشته شده است. در موارد فوبیا، وظیفه شامل انجام فعالیت های ناخوشایند بود.» (ص 189)
بنابراین «[من] آنچه مهار شده است را تحریک می کنم و چیزی که مهار نشده است را مهار می کنم (ص 201)، فرنزی با درخواست از بیماران برای چشم پوشی از رضایت های خاص و توصیه به آنها برای انجام برخی اعمال ناخوشایند، امیدوار بود افزایش تنش روانی را تحریک کند؛ توزیعی جدید در اقتصاد لیبیدینالی که در نتیجه امکان دسترسی به محتوای جدید حافظه و در نهایت تسریع در روند تحلیل را به وجود می آورد.
بنابراین برای فروید، تکنیک فعال نوعی «محرک عامل» بود و دستورات و ممنوعیت ها فقط به عنوان کمکی عمل می کردند و تکراری را ترویج می کردند که سپس باید در حافظه تفسیر یا بازسازی می شدند.
فرنزی بعدها در مورد سودمندی تکنیک فعال تردیدهای جدی داشت. این روش که بد به کار گرفته شده بود یا توسط تحلیلگران تازهکار به طور ضعیفی به کار گرفته شده بود، خطر تشدید مقاومت بیمار و مختل کردن گسترش انتقال را به همراه داشت. این امر می توانست با ایجاد تسلیم در بیمار، مازوخیسم او را تقویت کند (بوکنفسکی، تی. 1994). فرنزی به طور خاصی حکمت تعیین تاریخ خودسرانه برای خاتمه درمان را زیر سؤال برد.
بنابراین فرنزی به تدریج در مطالعه انتقادی خود با عنوان «ضدیت با نشانههای تکنیک روانکاوی “فعال”»، از جهتگیری اقتدارگرایانه درمان مبتنی بر ناکامی و ریاضت فاصله گرفت. او مفاهیم جدید «انعطاف پذیری»، یعنی صبر، همدلی و «آرام سازی» را معرفی کرد. او حتی به ویژگی های تهاجمی تکنیک فعال که هدف آن «آرامش اجباری» در بیمار است نیز اشاره کرد (1999/1933).
دیگر تعیین لحظه مناسبی که درمان به اندازه کافی پیشرفت کرده به طوریکه بیمار بتواند با چشم پوشی از ارضاهای روان رنجور و غلبه بر بازداری ها با آنها مقابله کند، به عهده روانکاو نبود بلکه با بیمار بود.
فروید در «تحلیل پایان ناپذیر و پایان ناپذیر» (1937سی)، هرگونه مداخله روانکاو در سطح واقعیت محتوا را به منظور سوق دادن تحلیل به جلو یا ظاهر ساختن یک انتقال منفی به طور مصنوعی در زمانی که هنوز آشکار نشده است را به شدت مورد انتقاد قرار داد.
________________________________________________________________________________________
[1]. در این تکنیک، درمانگر محیطی آرام و پذیرنده برای بیمار ایجاد می کند. بیمار تشویق می شود تا آزادانه افکار، احساسات و احساسات بدنی خود را بدون هیچ گونه سانسور یا قضاوتی بیان کند. تمرکز درمانگر بر این است که به بیمار اجازه دهد تجربیات و احساسات درونی خود را کشف کند و به تعارضات و خواسته های ناخودآگاه خود صدایی بدهد. فرنزی که یک روانکاو مجارستانی و از همکاران نزدیک زیگموند فروید بود معتقد بود که این بیان نامحدود و رهایی عاطفی می تواند به حل تعارضات روانی و ادغام جنبه های پراکنده خود منجر شود. رویکرد فرنزی بر اهمیت رابطه درمانی و هماهنگی همدلانه درمانگر با تجربیات بیمار تأکید داشت.
[2] technical elasticity در رویکرد فرنزی، اصطلاح «ارتجاع تکنیکی» به رویکردی منعطف و سازگار با تکنیک روانکاوی اشاره دارد. این تکنیک منعکس کننده اعتقاد فرنزی است که درمان روانکاوی باید به گونه ای طراحی شود که نیازها و ویژگی های منحصر به فرد هر بیمار را برآورده کند. او بر اهمیت انطباق رویکرد درمانی برای تناسب با شرایط و شخصیت خاص بیمار، به جای پایبندی سخت به مجموعه ای استاندارد از تکنیک ها تاکید داشت. بر اساس نظر او هر بیمار سابقه فردی، تعارضات ناخودآگاه و راههای خاص خود را در ارتباط با درمانگر دارد. بنابراین، او از درمانگران خواست تا در طول فرآیند درمانی، ذهنی باز داشته باشند و به نیازهای در حال تکامل بیمار پاسخدهند. او درمانگران را تشویق کرد تا خلاق و نوآور باشند و از تکنیکهای مختلف برای کمک به بیماران برای دستیابی به بینش در فرآیندهای ناخودآگاه خود و تسهیل درمان عاطفی استفاده کنند.
نویسنده: JEAN-FRANCOIS RABAIN