سهم نوجوانان از گفتمان جامعه چقدر است؟
دکتر نادیا صبوری
مفهوم نوجوانی و متعاقب آن بحران نوجوانی، صرفا یک مرحله طبیعی از زندگی نیست بلکه ساختاری متاثر از گفتمان، سیاست و ساختارهای اجتماعی در هر عصر و زمانه است و بر خلاف دوران کودکی، براساس انتظارات و هنجارهای اجتماعی شکل می گیرد. از منظر روانکاوی، نوجوانی شامل تغییر قابل توجهی در هویت و موقعیت اجتماعی هر فرد به ویژه در رابطه با جنسیت و جایگاه او در گفتمان اجتماعی است. درواقع نوجوانی فقط مربوط به تغییرات بیولوژیکی نیست بلکه به چگونگی تفسیر و دلالت جامعه از این تغییرات نیز مربوط می شود.
اکثر صاحب نظران دو دیدگاه متضاد به مقوله نوجوانی دارند: یا آن را تنها به عنوان مرحلهای از رشد که در آن افراد از کودکی به بزرگسالی در حال گذار هستند در نظر میگیرند، یا مرحلهای میدانند که نوجوان با هنجارهای اجتماعی سازگار نیست و ممکن است به آن انگ ناهنجاری بزنند. از سوی دیگر مدرنیته نیز موجب شده نوجوان در فضای بین عدم قطعیت و جبر دست و پنجه نرم کند زیرا تغییرات اجتماعی بسیار سریع در این دوران همراه با افول اقتدار سنتی، بحران نوجوانی را تشدید کرده است.
در این میان مدارس و آموزش و پرورش با فراهم کردن فضایی پویا برای نوجوانان در مسیر رشد هویت و یافتن جایگاه خود در جهان، نقش مهم و برجستهای ایفا می کنند. اگرچه درک تجارب و هویت نوجوانان فراتر از روشهای آموزشی است و نیاز به درک اخلاق مدارانه گستردهتری دارد.
دوران نوجوانی و بلوغ
فروید در «سه مقاله در مورد نظریه جنسیت»، نشان می دهد که چگونه نوجوانی جدا از تمایلات جنسی کودکانه و انحرافات جنسی مورد توجه قرار میگیرد. اگرچه ایدههای فروید در مورد تمایلات جنسی در طول زمان دستخوش تجدید نظر و اضافات شده است، او با گذار از مفهوم ساحت جنسی بهعنوان انحرافی با اشکال و صور مختلف، به مفهومی که با مراحل دهانی، مقعدی و تناسلی مشخص میشود تاکید میکند. این گذار به عنوان بازتابی از درک در حال تکامل فروید از ساحت جنسی و سازماندهی آن در نظر گرفته میشود.
فروید از اصطلاح «بلوغ» برای مرحله دوم تمایلات جنسی استفاده کرده و پیامدهای آن را بررسی میکند و نشان میدهد که این مرحله از رشد انسان چگونه شاکله ذهنی ایجاد شده در دوران کودکی را مختل میکند و بر نقش تحولات روانی در کنار تحولات جسمانی این دوره تاکید میکند.
دوره جنسیای که انسان قبل از بلوغ تجربه میکند و فروید آن را نهفتگی مینامد، مرحلهای است که با سرکوب انگیزههای جنسی اولیه نسبت به والدین مشخص میشود. ماحصل آن تعلیق نسبی تمایلات جنسی در کودک است اما بلوغ بهعنوان مرحله دوم تمایلات جنسی، پرترهای از ساختار جنسی اولیه انسان است.
پیوندها و ادراکات اجتماعی بر تجربیات نوجوانان تأثیر میگذارند. تغییرات در بدن نوجوان نه تنها بر ادراک او از خودش بلکه بر چگونگی درک دیگران از او نیز تأثیرگذارند. درواقع نوجوانی و بلوغ بحرانی را به وجود میآورد که ناشی از عدم تطابق بین تصویر نوجوان از خود و انتظارات خانواده و اجتماع است. چگونگی مواجهه نوجوان با تفاوتهای جنسی و محدودیتهای ساختارهای روانی قبلی به این بحران کمک میکند. او با از دست دادن تصویر تمامیت گونهای که در اواخر دوران کودکی به دست آورده است، اکنون باید به کاوش عمیقتر تجربیات نوجوانیاش بپردازد.
کودک در اوایل دوران کودکی از طریق خوداروتیسمی و تبدیل شدن به ابژه میل والدین به دنبال رضایت است. از این منظر درک کودک از ساحت جنسی خودش با تلاش برای کسب دانش در مورد پویاییهای جنسی از طریق برآوردن خواستههای والدین به وجود میآید.
لکان نقش پدر را مهم میداند و از کارکرد پدری به عنوان یکی از دالهای مهم جایگزین ابژه میل مادر بودن که همراه با دالهای ناپایدار است بحث میکند. نقش پدر به عنوان مانعی بر سر راه کنجکاویهای جنسی کودک تلقی میشود که منجر به سرکوب امیال نوزادی و آغاز دوره نهفتگی (Latency) میگردد. در دوران نهفتگی، کودک با وعده رضایت در آینده، ممنوعیت را میپذیرد. این دوره با سرمایه گذاری انرژی جنسی روی ابژههای فرهنگی و تمدنی (درس خواندن، یادگیری موسیقی، …) مشخص میشود که منجر به ساخت فرآیندهای والایش در کودک میشود.
نوجوانی لحظهای را نشان میدهد که به او ثابت میشود، وعده رضایتی که با ماجرای ادیپال او لینک شده است، تنها یک فریب بوده است. این فریب ناشی از پارادوکس ذاتی زنجیره دالهایی است که میل به پایان یافتن دارد و در عین حال به دلیل دال فقدان پایان نمییابد. نظم نمادین نوجوانی را به مثابه لحظهای به تصویر میکشد که نقش استعاره پدری قابل مشاهده است اما سوژه را با تضاد بین بسته شدن و باز شدن دلالت مواجه میکند. ورود سوژه به امر نمادین پارادوکس بین وعده ارضای کامل و عدم امکان ارضاء را به رخ او میکشد.
درواقع نوجوانی به عنوان موقعیت تأیید یا انکار نمادین تجربه ذهنی کمبودی است که در دوره اول جنسی نوزادی ثبت شده است. نوجوانی وضعیت رویارویی سوژه با این درک است که وعده وعیدهای دستیابی به رضایت درنهایت منجر به ناامیدی شده است. اینها در طول مسیر انتقال از کودکی به نوجوانی اتفاق میافتد؛ در محل تلاقی فضای رشد فردی، گفتمان اجتماعی و فرآیندهای آموزشی که کودک تحت تاثیر آنها است.
با این حال هر نوجوانی بحران را تجربه نمیکند و تجربه منحصر به فرد هر کودک و نقش بسترهای فرهنگی و نهادی به ویژه مدارس بسیار موثر است. روایتهای فرهنگی، تمدنیای که در هر جامعه در مورد رشد و تربیت وجود دارد، بر نحوه هدایت افراد در این دوره انتقالی تأثیر میگذارد. نوجوانی زمان زیر سوال بردن اقتدار والدین و ارجاعات نمادین خانواده است، یعنی هنگامه نمادسازی و توسعه آن!
ممکن است نوجوانان با احساس ناامیدی، افسردگی، بیکفایتی یا از طریق رفتارهایی مانند اعتیاد یا اختلالات نقص توجه به خواستههای اجتماعی پاسخ دهند؛ پاسخهایی به عنوان تلاش برای از کار انداختن یک درخواست ایدهآل ناممکن! بنابراین بسیار سادهانگارانه خواهد بود اگر عامل سببساز بحرانهای نوجوانی را تنها عواملی مانند فقر، اختلاف والدین و یا مواردی از این قبیل در نظر بگیریم. از همین منظر است که نقش آموزش و پرورش و رسانهها در این فضای چند بعدی اهمیت دوچندان پیدا میکند؛ دو بازویی که فقدان عملکردشان در کشور به شدت چشمگیر و قابل توجه است. زیرا این دو میتوانند زمینههای اجتماعی و فرهنگی گستردهتری را پیش روی نوجوان امروز قرار دهند و تحول اجتماعی و گفتمان فلسفی در مورد مسئولیت، به ویژه در چارچوب مدرنیته را ایجاد کنند.
از این منظر نباید مفهوم بحران در آموزش را به عنوان فرصتی برای تأمل و بررسی ماهیت آن نادیده گرفت. مسلما هر نسلی مسئولیتی در قبال نسل جدید و جهانی که در آن زندگی میکند دارد. محافظت از رشد و نحوه زندگی کودکان و تلاش برای اینکه دنیا جای بهتری برای نسل بعدی شود، اهمیت به سزایی دارد. گویا ارگانهای مرتبط با آموزش دیگر اقتدار خود را از دست دادهاند و از پذیرش مسئولیت خود در بحرانهای کودکی و نوجوانی امتناع میکنند. امروزه بیش از پیش شاهدیم که اهداف سازمانها و نهادهای آموزشی تنها مبتنی بر آموزش علم و فناوری و فنون و تکنیکها است. در همین راستا است که میبینیم بین افراد گفتمانی وجود ندارد و گفتمان آموزشی، تخصصی و تکنیکال جای روابط عمیقتر نوجوانان و جوانان را گرفته است.
زیگموند فروید، پدر روانکاوی، در مقاله خود با عنوان «مسأله تحلیل غیرمستقیم» (1926) سه «حرفه غیرممکن» را مورد بحث قرار داد:
«حکومت کردن»، به این معنی که مدیریت و اداره مؤثر دیگران بدون تأثیرپذیری از تعصبات و تمایلات شخصی، کاری دشوار یا غیرممکن است.
«آموزش» که به دلیل پیچیدگیهای روانشناختی انسان، ذاتاً پیچیده است و شکل دادن و تأثیرگذاری بر ذهن دیگران دشوار است.
«روانکاوی» که بسیار چالش برانگیز است زیرا شامل کاوش در اعماق ناخودآگاه است که مملو از پیچیدگیها و اسرار پنهان است.
هدف اخلاق مدارانه روانکاوی توانمندسازی افراد برای مقاومت در برابر نیروهای سرکوبگر و تسلیم نشدن در برابر ایدئولوژیهای کلیساز است. روانکاوی به جای ارائه پاسخهای قطعی، پرسیدن را تشویق میکند و به افراد اجازه میدهد تا با پدیدههای جهان به شیوههای معناداری درگیر شوند. از همین دیدگاه است که فروید بر موضع اخلاقی آموزش تأکید میکند و وظیفه آموزش را به جای تلاش برای احیای آرمانهای منسوخ یا تحمیل روشهای از پیش تعیین شده، پذیرش عدم امکان ارضای کامل خواستهها میداند.
شاید پیشرفت فناوری و توجه بیش از حد به علم، چالش پیش روی نسلهای بعدی در طول سفر تحول آفرینشان است. آنها ظاهرا نسلهایی رهاتر از گذشتگان خواهند بود اما گویی تنهاتر و ماشینیتر. نسل تیک تاکی و زِد و آلفا، با رشد تکنولوژی و هوش مصنوعی، تصویریتر است اما ممکن است ورود به دنیای هوش مصنوعی به عنوان پدیدهای درهم تنیده با گفتمان اجتماعی نیز همراه باشد، اگر بتواند عرصه گفتمان را همچنان حفظ کند.
هرچه هست، نوجوان امروزی از مدرسه و کاستیها و کمبودهایش گذر خواهد کرد اما آنچه مسلم است نیاز او به ارتباط، حمایت نمادین در زمینههای اجتماعی و سیاسی انکارناپذیر است. نوجوانان به جای تحمیل تفاسیر ثابت و تکرار شونده و گفتمان بسته و طردکننده، نیاز به بیان تجربیات و روایتهای خود در جامعه دارند و از این طریق است که قدرت مطرح کردن خود را پیدا میکنند تا روایتهای رسمی و کهنه را به چالش بکشند و زنجیره نمادها را بشکنند تا معانی چندگانه و جدید تولید کنند.
هر نوجوانی یک سوژه منحصر به فرد است که به جای حضور در گفتمان منفعت گرایانه و تاکید بر سنجش و ارزیابی، نیاز به فضایی برای تولید دانش و تسهیل خلق روایتهای معنادار برای خود دارد؛ همان فرصت اجتماعی برابر برای تداوم و انتقال دانش بشری.
رویارویی با چالش نوجوانی مقطعی حیاتی است که جامعه را با شکنندگیاش مواجه میکند و نیروهای تمامیت خواهی که میل فردی را سرکوب میکنند به چالش میکشد. این امر نیاز به تأمل در مورد نوع آموزش ارائه شده به نوجوانان و نیاز به ایجاد فضاهایی دارد که بتوان بیان منحصر به فرد آنها را به رسمیت شناخت و به آنها ارزش داد.
سیستمهای آموزشی باید پذیرای گفتمانی پویا باشند و مشارکت انتقادی را تقویت کنند. از مرکزگرایی بپرهیزند و برای عبور از پیچیدگیهای زندگی مدرن تلاش کنند توهمات سنت و مدرنیته را بشناسند و فضاهای گستردهای ایجاد کنند که نسل آینده بتواند در آن شکوفا شود و هویت خود را توسعه دهد.
شبکه های اجتماعی مرکز روانشناختی رهیاب: کانال تلگرام مرکز مشاوره رهیاب – صفحه اینستاگرام مرکز مشاوره رهیاب
1 دیدگاه. دیدگاه تازه ای بنویسید
دوران نوجوانیم خیلی سخت بود حتی کالج هم خیلی اذیت شدم مرتبا اذیت شدم درکل فقط بلا و غم سر من میاد مثل پرین دروغ چرا دارم سعی میکنم بهشون بدم و خب من مقصر نیستم خب به نظرم دختر باید خوشگل و شیک باشه به خودش برسه ولی حیا داشته باشه یعنی چی هول میشی دیوانه شاید متاهل تا حالا فکر کردی😒