نویسنده: دکتر نادیا صبوری
گناه نخستین که در ادیان مختلف به ماجرای هبوط انسان و سرپیچی آدم و حوا از فرمان خدا نسبت داده میشود، در روانکاوی بهطور استعاری و نمادین با تمنا، میل، و نابسندگی ذاتی انسان در جهان ارتباط دارد. در روانکاوی گناه نخستین صرفا یک مفهوم دینی نیست بلکه استعارهای برای فقدان و کاستی بنیادین، جدایی از لذت اولیه و تمناهای بیپایان انسان است. این گناه به ما یادآوری میکند که انسان همواره در جستجوی چیزی است که دسترسی آن ممکن نیست و زندگی او توسط این نابسندگی و میل هدایت میشود.
به این ترتیب، گناه نخستین نهتنها نشاندهنده فقدان، بلکه محور اصلی فهم ما از ناخودآگاه و تمناهای انسانی است.
این میل به خاطر جدایی اولیه (castration) و ورود به نظم نمادین شکل میگیرد. زمانی که کودک وارد نظم نمادین میشود، ارتباط او با لذت اولیه و پیوند کامل با مادر/خدا قطع میشود. این جدایی، بنیاد تمام تمناهای بعدی است و باعث میشود انسان همواره با یک فقدان روبهرو باشد.
میل فروید به درک ناخودآگاه و توسعه روانکاوی
لکان در سمینار یازدهم میگوید «علت اصلی سکوت [زن هیستریک]، نخستین نشانه در سوژهای است که فرض بر این است که باید سخن بگوید. اگر او سخن بگوید، آشکار است که از سکوت خود رهایی یافته است. اما این موضوع هیچ چیز به ما درباره دلیل شروع به سخن گفتن او نمیگوید.»
درواقع لکان با این اشاره در پی چرایی شکستن سکوت سوژه هیستریک است؛ مسئلهای که روانکاوی به دنبال آن است. او بر این باور است که هیستری رابطه خاصی با میل دارد و سوژه هیستریک میلش را در خود عمل سخن شکل میدهد زیرا از این طریق میل همیشه به عنوان یک میل برآورده نشده باقی میماند. درواقع میل و زبان رابطهای ذاتی با هم دارند و همین رابطه است که فروید را به کشف ناخودآگاه هدایت کرد.
از نظر لکان درمان هیستری معمولا با ارضای میل هیستریک به پایان میرسد اما این سؤال باقی میماند که چرا میل هیستریک همیشه باید بهعنوان یک میل ناکام بماند؟ او این نکته را بهعنوان «گناه نخستین» تحلیل مطرح میکند؛ نوعی نقص اساسی در روانکاوی که از میل ناخودآگاه روانکاو (خود فروید) سرچشمه میگیرد.
او بر این باور است که میل فروید و شاید ناممکن بودن تحلیل کامل خودش، کلید ورود به حوزه ناخودآگاه بود و این موضوع را بهعنوان یکی از نقاط اساسی برای بازاندیشی در روانکاوی مطرح میکند: «چگونه میل فروید این مسیر را گشود و چرا این منشاء باید دوباره مورد بررسی قرار گیرد.» در اصل روانکاوی برای استوار ماندن، باید منشاء خود (میل فروید) را بازنگری کند.
فروید میل را به عنوان یک ابژه در نظر میگیرد، به این معنا که میل نه فقط بیانگر خواستههای شخصی است بلکه چیزی است که در رابطه با دیگری تعریف میشود و در ساختار زبان و ناخودآگاه جای میگیرد.
لکان معتقد است میل فروید به عنوان یک میل اولیه یا بنیادی، تأثیر عمیقی بر کل میدان روانکاوی دارد. این میل نهتنها باعث شکلگیری روانکاوی شد، بلکه در انتقال مفاهیم و ساختار روانکاوی از یک نسل به نسل دیگر، نقش کلیدی دارد. اما این انتقال همواره با نوعی ابهام همراه است زیرا میل فروید بهطور کامل تحلیل نشده بود.
فروید بهعنوان بنیانگذار روانکاوی، از ابزارها و مفاهیمی که خودش توسعه داده بود استفاده میکرد اما این ابزارها برای تحلیل کامل میل شخصی او کافی نبودند. بنابراین بخشی از میل او پنهان باقی ماند و همین امر به ابهام در منشاء روانکاوی دامن زد.
از دید لکان اگرچه میل فروید به کشف ناخودآگاه، نیروی محرکهای بود که روانکاوی را بهوجود آورد. اما این میل با دوگانگی همراه بود: از یک سو میل فروید، کشف حقیقت ناخودآگاه و سازوکارهای آن بود. از سوی دیگر این میل بهعنوان یک «میل بنیادی»، خودش در معرض همان پویاییهای ناخودآگاه قرار داشت که در بیمارانش مشاهده میکرد.
از آنجایی که لکان میل را همیشه در رابطه با دیگری تعریف میکند، به این معنا که میل هیچگاه کاملا خودبسنده نیست، میل فروید نیز در زمینهای تاریخی، فرهنگی و شخصی شکل گرفت که از رابطه او با بیماران، جامعه، و حتی میل ناخودآگاه خودش تأثیر پذیرفت. همین مساله موجب شد که میل فروید بهعنوان یک «ابژه میل» (object of desire) مبهم باقی بماند.
میل سقراط به حقیقت
در نزد سقراط نیز میل نه به عنوان سوژه بلکه به عنوان یک ابژه عمل میکند. مشهور است که سقراط میل زیادی به کشف حقیقت داشت. میتوان این میل را در گفتگوهای فلسفی او که به روش دیالکتیک سقراطی معروف است، مشاهده کرد.
سقراط خود را «نادان» (ironía) میخواند و ادعا میکرد دانش خاصی ندارد اما میل او به دانستن، محرک اصلی گفت و گوهای او بود. این میل به حقیقت، فراتر از میل شخصی است و بیشتر شبیه به یک میل بنیادین برای کشف «آنچه هست» عمل میکند. بنابراین لکان استدلال میکند که سقراط میل را به عنوان ابژه میبیند نه سوژه و آن را در جایگاه ابژه میل دیگری قرار میدهد، به این معنا که به جای پیگیری خواستههای شخصیاش، دیگران را به تأمل درباره خواستهها و میلشان وا میدارد. در روش سقراطی، او است که از دیگران میپرسد همانگونه که فروید فعالانه به دیگران گوش میسپرد.
ناخودآگاه فرویدی و ناخودآگاه لکانی
اگرچه لکان خود را وارث فروید میداند و تمام مطالعات خود را صرف درک و پردازش مفاهیم او در روانکاوی کرد اما کاربرد ناخودآگاه در کار او ماهیتی متفاوت دارد.
فروید ناخودآگاه را بهعنوان مجموعهای از تمایلات، خاطرات و تجربیات سرکوبشده توصیف میکند که بهطور ناآگاهانه بر رفتار و فکر انسان تأثیر میگذارند. به عبارتی ناخودآگاه بهطور عمده شامل محتویات سرکوبشدهای است که به دلیل فشارهای اجتماعی، روانشناختی یا تمدنی به آگاهی نمیآیند.
لکان، درحالیکه ناخودآگاه را همچنان بهعنوان یک نهاد ساختاری میبیند، مفهوم آن را پیچیدهتر میکند. از نظر او ناخودآگاه نه فقط انباری از سرکوبها و خاطرات فراموششده است، بلکه ساختاری زبانی و سمبلیک دارد و تمام هستی را در برمیگیرد.
لکان تاکید میکند که ناخودآگاه در واقع «ساخته شده از زبان» است و بهطور دائم در قالب جملات، استعارهها و روابط زبانی ساختار مییابد. این بدان معناست که ناخودآگاه همیشه در ارتباط با زبان و نشانهها عمل میکند و هیچ محتوای ناخودآگاهی بهطور ساده وجود ندارد که فقط بر اساس سرکوبها شکل گرفته باشد.
لکان تاکید زیادی بر زبان و سخن به عنوان ابزاری در روانکاوی دارد و میگوید بسیاری از روانکاوان از این ابزار به درستی استفاده نمیکنند و درک نمیکنند که کلمات و سخن چه نقش حیاتیای در درمان دارند. همچنین به کسانی که روانکاوی را با فلسفه خلط میکنند هشدار میدهد و به برداشتهای اشتباهی که از فلسفههای مختلف (مانند فلسفه هایدگری) صورت گرفته اشاره میکند و میگوید که این تصور که او به فلسفهای خاص علاقه دارد، اشتباه است.
در واقع، لکان سعی کرد نشان دهد آنچه میگوید بیشتر یک ارجاع مقدماتی به ابزار روانکاوی (یعنی سخن و زبان) است نه تلاشی برای پردازش فلسفی. به طور خلاصه، او بر ضرورت بازتعریف سخن در روانکاوی و بازگرداندن اعتبار آن تأکید میکند.
لکان به چیزی که آن را «رد مفهوم» مینامد اشاره میکند که اشاره به رد یا به چالش کشیدن مفاهیم رایج و پذیرفتهشده در روانکاوی دارد. او مفاهیم اصلی فرویدی را بررسی میکند اما در عین حال بهطور انتقادی و با در نظر گرفتن پیچیدگیهای آنها.
او تاکید میکند که مفاهیم روانکاوی مانند ناخودآگاه و تکرار، باید در چارچوب مفهومی خاص بررسی شوند بهویژه مفهومی که بر اساس اصول حساب دیفرانسیل و انتگرال ساخته شده است و رویکردی ریاضیوار دارد. به این معنا که مفاهیم باید از چارچوبهای شناختهشده و محدود فراتر روند و در یک «پرش» مفهومی به واقعیت روانکاوی پرداخته شوند.
شبکه های اجتماعی مرکز روانشناختی رهیاب: کانال تلگرام مرکز مشاوره رهیاب – صفحه اینستاگرام مرکز مشاوره رهیاب