نویسنده: دکتر نادیا صبوری
فروید حین مطالعاتش دریافت که میل انسان به طور مستقیم خواهان برآوردن نیازهایش نیست. این درک و دریافت فروید، او را متوجه چیزی عمیقتر و معماییتر کرد. با این حال، در نوشتههایی که از فروید در دسترس عموم هست، روش دقیقی برای بیان آنچه این میل را زنده نگه میدارد، وجود ندارد.
ایدههای فروید، به ویژه در مورد «ابژه از دست داده شده» (مثلا در سوگ و مالیخولیا)، نشان میدهد که روان انسان اساسا با از دست دادن شکل میگیرد. لکان با بسط این موضوع، کمبود را در مرکز نظریه خود قرار داد. از نظر فروید، اضطراب زمانی پدید میآید که روان تحت تأثیر شرایطی غیرقابل کنترل قرار میگیرد. فروید بیشتر اضطراب را بیهدف و سیگنالی بدون تمرکز دقیق بر ابژهای خاص در نظر گرفت. البته احتمالا اضطراب را با ترس مقایسه کرد که ظاهرا ابژه مشخصی دارد، مثلا ترس از تاریکی، ارتفاع، حیوانات و غیره اما اساسا این فروید بود که از ناخودآگاه گفت و به نقش عوامل خارج از آگاهی سوژه در شکلگیری اضطراب واقف بود.
لکان استدلال کرد که اضطراب بدون ابژه نیست. اضطراب دقیقا زمانی به وجود میآید که ابژه a به شکلی تهدیدآمیز یا بیش از حد وجود داشته باشد – زمانی که سوژه مجبور میشود با چیزی روبرو شود که رابطه او را با کمبود بیثبات میکند.
میل و علت آن
لکان در سمینار «اضطراب» (1962-1963)، ابژه کوچک a را بهعنوان «علت» میل معرفی کرد – ابژهای که نشاندهنده چیزی است که در اولین تجربههای ارضا کننده سوژه از دست داده شده است. این مفهوم کمک میکند تا بفهمیم چرا میل همیشه به چیزی فراتر از هدف واقعی نیاز دارد که از طریق کمبود ابژهای که سازنده روان انسان است هدایت میشود.
همچنین در سمینار «چهار مفهوم بنیادین روانکاوی» (1964)، لکان ابژه کوچک a را بهعنوان باقیمانده یا پسماندهای از مداخله نمادین در امر واقع توضیح میدهد. او رابطه آن با رانهها و عملکردش در فانتزی را مورد بحث قرار میدهد و در این سمینار، ابژه پتی a را به عنوان محوری در ساختار میل و ناخودآگاه معرفی میکند.
لکان در سمینار «تکرار» (1972–1973) نیز درباره ابژه کوچک a صحبت میکند. درحالیکه در این سمینار بر تفاوت جنسی و ژوییسانس تمرکز دارد، ابژه کوچک a را با لذت اضافی (plus-de-jouir) مرتبط میکند و بر نقش آن به عنوان منبعی از انگیزه پایانناپذیر و نقطهای غیرممکن در نظم نمادین تأکید میکند.
او چهار ابژه اصلی را به عنوان علت میل معرفی کرد که هر کدام، اشکال خاصی از فقدان را نشان میدهند و با مراحل مختلف رشد روانی-جنسی گره خوردهاند. آنها ابژههای «جزئی» هستند زیرا بخشی از آنچه سوژه به طور ناخودآگاه از دست داده، میباشند و به تجربه فقدان او ساختار میدهند. این ابژهها، راههای خاصی که اضطراب در تجربه سوژه ظهور مییابد را توضیح میدهند.
چهار ابژه کوچک a به علت میل در سوژه در رابطه با دیگری اشاره میکنند که شکنندهترین یا شدیدترین وضعیت او را نشان میدهند. ابژه a هر سوژه، مرکزی در فانتزی است که لکان آن را به عنوان «صحنه» توصیف میکند که از طریق آن سوژه رابطه خود را با میل سازمان میدهد. فانتزی شامل تصور سوژه است از اینکه چگونه ابژه a میل او را برآورده میکند، حتی اگر ذاتا دست نیافتنی باشد.
ابژه a نشان دهنده علت میل است، چیزی گم شده که سوژه ناخودآگاه به دنبال بازیابی آن است. البته یک ابژه انضمامی نیست بلکه یک سازه خیالی دست نیافتنی است که رفتار انسان را هدایت میکند و تکلیف سوبژکتیویته را روشن میکند. ابژه a بخشی از امر واقع است که به عنوان نیاز خالص تجربه شده و دیگر به آن شکل خالص در دسترس نیست زیرا به نماد آغشته شده اما نشان میدهد که چگونه سوژه از پیگیری اشتیاق خود همزمان رضایت و رنج میبرد.
پستان (le sein)
پستان با اولین تجربههای رضایت در دوران شیرخوارگی – تغذیه – مرتبط است. نشان دهنده ابژه نیاز و منبع آسایش است. به عنوان یک ابژه از دست داده شده، نمادی از حالت دست نیافتنی تمامیت و منشاء میل است. پستان به نوعی نشانه از دست دادن اتحاد بدن با مادر است.
لکان در سمینار «اضطراب»، پستان مادر را به عنوان یکی از بازنماییهای اولیه Objet petit a – ابژه علت میل – معرفی میکند. او توضیح میدهد که چگونه پستان، بهویژه در زمینه رابطه نوزاد با مادر، نقشی بیش از اهمیت بیولوژیکی یا عملکردی دارد. این اهمیت فقط در مورد تغذیه نیست، بلکه در مورد ارتباط عاطفی و نمادینی است که هم دلبستگی و هم جدایی را ایجاد میکند. این داینامیک، ساختاری از کمبود را معرفی میکند زیرا پستان به طور همزمان فقدان یا نقصی که باعث به وجود آمدن میل میشود را برجسته میکند.
لکان تاکید میکند که اضطراب از فقدان خود پستان ناشی نمیشود، بلکه تصور فقدان احتمالی آن است که اضطراب ایجاد میکند و با درک سوژه از وابستگی و فقدان گره خورده است. در این چارچوب، پستان جایگاه اولیة ابتداییترین حالت میل است و برای تظاهرات ابژه کوچک aدر آینده، مانند نگاه، صدا، یا جایگزینهای دیگری که نماد علت میل هستند، الگویی ایجاد میکند.
لکان این مساله را با نظریه فروید در مورد اضطراب مرتبط میکند که وجود یا عدم وجود پستان، به رویارویی سوژه با میل دیگری ساختار میدهد و آنجا است که سوژه میفهمد تنها خودش تعیین کننده نیست. این ابژه به مرور تبدیل به یک موقعیت تکرار شونده در خیالات و رویاها میشود و به خواستههای ناخودآگاه برای ایجاد تمامیت گره میخورد.
مدفوع (les excréments)
ابژهای است که در مرحله مقعدی رشد ظاهر میشود و با اولین تجربیات کودک در رابطه با کنترل، از دست دادن و مبادله مرتبط است. رابطه بین سوژه و مبادله نمادین و نیز دوگانگیِ دادن و نگهداری را منعکس میکند. مدفوع نشان دهنده اولین آگاهی کودک از تبادل نمادین است.
لکان در سمینار اضطراب توضیح میدهد که مدفوع، مانند پستان، یک “partial object” است و با مرحله مقعدی رشد روانی-جنسی و ساختار میل مرتبط است.
مدفوع پیش درآمدی است برای مفاهیم ارزش، تجارت و داد و ستد، هدیه دادن، توجه و محبت کردن. زیرا کنار گذاشتن مدفوع کودک برای جلب تایید والدین یا سایر مراقبین، تجربه ابتدایی مبادله نمادین را معرفی میکند. کودکی که با دقت به مدفوعش نگاه میکند یا با آن صحبت میکند، یا از والدین میپرسد «مدفوعم کجا رفت؟» و به سختی اجازه میدهد تولیداتش را از دست بدهد، گویی تکهای از وجودش را «از دست میدهد» اما «در ازای چه چیزی؟!»
مدفوع به عنوان اولین هدیهای است که کودک به دیگری (مادر یا مراقب) میدهد. هنگام تولد بعد از گریه نوزاد که به منزله ترومای تولد است، پزشک یا پرستاران تاکید میکنند که کودک باید دفع داشته باشد زیرا نشانه سلامت او است و بعد از این تولید جذاب، خیال والدین جمع میشود.
دوگانگی حول ابژه مدفوع که همراه با انزجار و لذت است، نشان میدهد که چگونه partial objectها فضایی بین رضایت و منع را به وجود میآورند و شرایط را برای میل ورزیدن ایجاد میکنند.
مدفوع، اضطراب، میل و دیگری
اضطراب نه از فقدان ابژه (مثلا مدفوع) بلکه از حضور آن و ابهامی که در رابطه بین سوژه و دیگری ایجاد میکند ناشی میشود. این مساله منعکس کننده ساختار گستردهتری از میل است که در آن ابژه کوچک a همیشه بر باقیمانده یا مازادی دلالت میکند که در برابر پیوستگی کامل در نظم نمادین مقاومت میکند.
مدفوع همچنین نمادی از منبع ژوییسانس اولیه (لذت از نگهداشتن یا رها کردن) و جایگاه ممنوعیت است. کشش بین این دو قطب در شکل دادن به سائقها حیاتی است.
با اینکه مدفوع اغلب نوعی تابو است اما در روانکاوی و شیوههای فرهنگی دارای اهمیت نمادین است و تلاش سوژه برای حفظ انسجام را به چالش میکشد.
تردیدها، لجاجتها، خساستها، انتقام و کینهجوییها، وسواسها و مشغلههای ذهنیِ بدهم یا ندهم، عمیقا با نوع ارتباط سوژه با ابژه مدفوع مجاورت دارد.
نگاه (le regard)
ابژه نگاه (gaze) به تجربهای اشاره میکند که سوژه درمییابد برای دیگری قابل مشاهده است. این آگاهی موجب ایجاد احساس بیگانگی از خودش میشود زیرا وضعیت سوژه را به عنوان یک ابژه در میدان دید دیگری آشکار میکند.
نگاه، سوژه را در معرض این آگاهی قرار میدهد که مستقل نیست و همیشه از طریق نگاه دیگری واسطه میشود. این ابژه شکافی بین اینکه سوژه خود را چگونه میبیند و چگونه توسط دیگری دیده میشود ایجاد میکند.
نگاه با یادآوری ناقص بودن سوژه به عنوان علت میل عمل میکند. از آنجایی که این نقص، نشان دهنده عدم امکان ادغام کامل تصویر خود در نظم نمادین است، بنابراین تلاش سوژه برای رسیدن به تمامیت را تداوم میبخشد.
لکان در سمینار اضطراب، تأکید میکند که اضطراب بدون ابژه نیست و وقتی سوژه با نگاه دیگری به عنوان حضوری مزاحم مواجه میشود، اضطراب در او برانگیخته میشود. این موضوع زمانی اتفاق میافتد که سوژه احساس میکند بیش از حد در معرض دید قرار گرفته، گویی به یک موضوع مورد بررسی کاهش یافته است.
نگاه، بسیار نزدیک و قابل لمس است و سوژه را با امر واقع مواجه میکند (چیزی خارج از نمادسازی) که هویت نمادین آنها را بیثبات میکند. همچنین با مفهوم قبلی لکان از مرحله آینهای مرتبط است، جایی که کودک ابتدا با یک تصویر بیرونی (انعکاس آینه) همذاتپنداری میکند و ازخودبیگانگی را تجربه میکند. نگاه این ازخودبیگانگی را با افزودن بعد دیگری عمیقتر میکند و تصویر سوژه از خود را به نحوه درک نگاه از خود وابسته میکند.
نگاه به ژوییسانس گره خورده است زیرا افراطی را آشکار میکند که انسجام نمادین سوژه را مختل میکند. گرفتار شدن در نگاه میتواند آسیب پذیری سوژه را در برابر میل دیگری آشکار کند درحالیکه بدون آن نگاه هم گویی وجود ندارد. هجمهای است که سوژه را برپا و موجود میکند.
مفهوم نگاه و سفیران هانس هالبین
در سمینار «چهار مفهوم اساسی روانکاوی»، لکان مفهوم نگاه را در رابطه با «سفیران هالبین» مورد بحث قرار میدهد. او جمجمه آنامورفیک در نقاشی را به عنوان راهی برای نشان دادن چگونگی عملکرد نگاه به مثابه یک عنصر مخرب در میدان بینایی بررسی میکند.
در این تصویر، جمجمه مخدوش به نظر میرسد مگر اینکه از یک زاویه خاص مشاهده شود که لکان از آن استفاده کرد تا تبیین کند چگونه نگاه، نقطهای از ذهنیت خارج از کنترل ناظر را نشان میدهد که به ساختار میل و ابژه a گره خورده است.
لکان همچنین به فیلم به عنوان رسانهای مینگریست که نگاه را دستکاری میکند و بیننده را از موقعیت خود به عنوان تماشاگر آگاه میکند. او از نگاه استفاده میکند تا نشان دهد چگونه ابژه a بهعنوان علت میل عمل میکند که پیوسته گریزان و نقطه ثقلی برای درگیری سوژه با جهان است.
صدا (la voix)
شنوایی، ورودی زبان از طریق صدا است و بیانگر ازخودبیگانگی سوژه از طریق شنیدن است.
صدا مانند نگاه، به مثابه یک ابژه با مواجهه ذهنی عمیقی گره خورده که همراه با اضطراب ظاهر میشود. لکان نقش آن را بهعنوان چیزی که همزمان هم مانوس است و هم بیرونی و یادآور جدایی یا فقدان درون سوژه است، معرفی میکند.
صدا درواقع فراتر از یک صدای صرف است. نشانگر حضور و غیاب سوژه است. این امر به ویژه با تجربه فراخوانی یا خطاب شدن توسط دیگری گره خورده است. از طریق خطاب شدن و نامیده شدن است که سوژه در نظم نمادین قرار میگیرد. صدا از این رو اضطرابآور است که میتواند درخواستها و خواستههای دیگری را تجسم بخشد و سوژه را با تکه تکه بودن خود مواجه کند.
تاکید لکان بر صدا، هدف گستردهتر او را برای بیان اینکه چگونه ابژه کوچک a بهعنوان بازماندهای از امر واقع عمل میکند، انعکاس میدهد. صدا یادآور یک افراط غیرقابل تقلیل یا تسکین است، چیزی که خارج از ساختار نمادین باقی میماند و بنابراین اضطراب را برمیانگیزد.
این مفهومسازی با تحلیل او از سایر اشکال ابژه کوچک a همسو میشود و سوژه را با احساس قرار گرفتن یا تسخیر شدن توسط چیزی بیرونی و در عین حال کاملا مرتبط با خود مواجه میکند.
صدا نیز یک partial object است که به عنوان یک ابژه باقیمانده و دست نیافتنی عمل میکند. صدا نه صرفا بهعنوان وسیلهای برای ارتباط، بلکه بهعنوان موجودی مستقل که حامل دلالتهای ناخودآگاه است، سوژه را نزدیک به میل و ژوییسانس قرار میدهد.
صدا به مثابه جدایی و فقدان
صدا به عنوان ابژه a، گمشده یا دست نیافتنی است که با ورود سوژه به زبان گره خورده است. این فقدان با لحظه اختگی منعکس میشود، جایی که گریههای نوزاد یا عبارات صوتی او، ارتباط مستقیم خود را با کسب رضایت از دست میدهند و با واسطه نظم نمادین درک و دریافت میشوند.
صدا انگیزهای در سوژه ایجاد میکند که نشاندهنده اشتیاق او برای شناسایی، کشف و حضور است حتی اگر با ورود به زبان شکل گرفته باشد و ماهیت واقعی خودش را از دست داده باشد. پس صدا به مثابه یک ابژه متناقض عمل میکند: هم ابزار ارتباط و هم پژواک غیرقابل بازیابی است.
نقش صدا در گفتار روانکاوی
در جلسات روانکاوی، صدای بیمار تنها وسیلهای برای گفتار نیست، بلکه محل تأثیر، گسست و معنای ناخودآگاه است. روشی که چیزی گفته میشود. اطمینان، تردید، ریتم، لکنت و … بیشتر از خود کلمات میتوانند ناخودآگاه را آشکار کنند. لکان به این موضوع به عنوان جدایی صدا از پیام زبانی اشاره میکند که ابعادی از امر واقع را در بر میگیرد که نمیتوان آن را به بیان نمادین تقلیل داد.
صدای روانکاو
لکان بر اهمیت صدای روانکاو در ایجاد شرایط انتقال در روانکاوی تاکید میکند. او در سمینار «تکرار» توضیح میدهد که چگونه کلام روانکاو نه به عنوان یک گفت و گوی متداول بلکه به عنوان یک مداخله حساب شده عمل میکند. صدای روانکاو باید موقعیت معمایی ابژه کوچک a را حفظ کند و فضایی برای آنالیزان ایجاد کند تا بتواند با کمبود و میل خود مواجه شود.
در روانکاوی سکوت به همان اندازه مهم است که کلام اهمیت دارد. سکوت روانکاو که گاهی تحملش برای آنالیزان بسیار سخت میشود اغلب آگاهی بیمار از گفتمان خودش را افزایش میدهد و ساختارهای ناخودآگاه را به منصه ظهور میرساند.
گوش دادن روانکاو، فراتر از تفسیر محتوای کلامی و شنیدن پویاییهای ناخودآگاه نهفته در صدای آنالیزان است. وضعیت فیزیکی جلسه روانکاوی، با آنالیزان روی coach درحالیکه روانکاو خارج از میدان دید او است، بر صدا به عنوان یک رسانه اصلی تأکید میکند. صدای روانکاو میتواند به هدف بزند و احساس تسلط بیمار را به حواشی و ابژههای دیگر مانند نگاه به هم بریزد و تمرکز را به سوی فرآیندهای ناخودآگاه هدایت کند.
نقش روانکاو این است که با به حداقل رساندن تصویر و ایجاد فضای انتقال، به گفتار بیمار اجازه دهد تا شکافها، گسیختگیها و تکرارهای خود را آشکار کند و خود، به ابژه a برای بیمار تبدیل شود.
اما استفاده از کوچ یا صرفا صدا ممکن است در برخی موارد مانند روانکاوی سایکوتیکها یا شروع درمان و برخی استثنائات دیگر که به تشخیص روانکاو است، قابل انجام نباشد. اکیدا تاکید میشود کسی که خودش توسط یک روانکاو روی کوچ نرفته و تحت درمان روانکاوی نبوده، نباید از این روش استفاده کند زیرا ممکن است تبعات زیادی برخلاف جهت هدف روانکاوی داشته باشد. از این رو مشاوران و رواندرمانگران نباید از این روش استفاده کنند. در بسیاری از موارد گزارش شده که برخی بیماران، به ویژه پری سایکوزها، به دلیل این فاصله و حذف تصویر مستقیم، دستکاری روانی شدهاند و عواقب جبران ناپذیری را تجربه کردهاند.
اما همانطور که لکان تاکید داشت روانکاوی باید خود را با وضعیت خاص هر بیمار و نوع سمپتوم او تطبیق دهد. لکان نسبت به حضور بیش از حد روانکاو به عنوان یک «شخص» هشدار میدهد زیرا باعث اختلال در عملکرد او به عنوان پشتیبانی برای ابژه a میشود.
شبکه های اجتماعی مرکز روانشناختی رهیاب: کانال تلگرام مرکز مشاوره رهیاب – صفحه اینستاگرام مرکز مشاوره رهیاب