آیا تاکنون برایتان سؤال شده است که چرا برخی چیزها با جزئیات زیادی به خاطر سپرده میشوند اما برخی دیگر به سادگی فراموش میشوند، هرچند اگر اهمیت زیادی داشته باشند؟ یا مثلاً آیا میدانید ما چگونه چیزی را یاد میگیریم یا به خاطر میسپاریم؟ یا چگونه میشود که برخی افراد مسائل سخت ریاضی را به سادگی حل میکنند و برخی دیگر حتی در حل سوالات اولیه هم مشکل دارند؟
جواب همه این سوالات و بسیاری سوالات مشابه را میتوان در روانشناسی شناختی جستجو کرد. آنچه نحوه روانشناسی شناختی در پاسخ به سوالات را از سایر حوزههای روانشناسی مجزا میکند، پیش از هرچیز توجه دوچندان به مغز و فرآیندهای متنوع آن در برخورد با چیزهای مختلف است. همین موضوع باعث شده تا بتوان به بسیاری سوالات ظاهراً بیجواب در علم روانشناسی نظیر علتهای فراموشی، فرآیندهای یادگیری در مغز و بسیاری موارد مشابه، با کمک این علم پاسخهایی قانعکننده داد. در این مقاله قصد داریم مهمترین اطلاعات درباره این شاخه جذاب از روانشناسی را بررسی کنیم. با ما همراه باشید.
تاریخچه و ریشههای رواشناسی شناختی
روانشناسی شناختی هرچند در اواسط قرن بیستم به عنوان یک علم مجزا شناخته شد، اما ریشههای آن از بسیاری قبل و در واقع از یونان باستان وجود داشته است.
چیستی شناخت و فرآیندهای شناخت سوالی است که در جهان باستان، قرون وسطی و مخصوصاً در جهان مدرن از جمله مهمترین سوالات علوم بوده است و نظریههای بسیاری نیز در طول هزارههای گذشته ناظر به آنها ارائه شده است.
ابتدا نگاهی به ریشههای تاریخی این علم میپردازیم و در ادامه به وقایعی اشاره میکنیم که در نهایت به تأسیس این علم به عنوان یک شاخه مجزا در روانشناسی منجر شد.
ریشههای تاریخی
سؤال درباره ذهن یا قوه شناخت عمری دراز دارد. احتمالاً اولین کسی که چنین سوالات روانشناختی را از حوزه اسطورهها و ادیان خارج کرد و شکلی علمی به آن داد، سقراط بود. در آنچه افلاطون از سقراط نقل میکند، نشان میدهد که سقراط سوالاتی بسیار مهم درباره اینکه چه زمانی میتوانیم از شناختهای خود یقین حاصل کنیم؟ مطرح میکند. شاگرد او افلاطون بعدها نظریهای مفصل درباره فرآیند شناخت و یقین ارائه میکند که هرچند از نگاه اسطورهای خالی نیست، اما راه را برای پرداختن بیشتر به این موضوع در تاریخ، باز میکند.
پس از او نیز در سراسر طول قرون وسطی مسیحی و اسلامی، این سوالات در صدر سوالات مهم فلسفی قرار دارند. اما آنچه جایگاهی بسیار مهم و عمیق به شناخت میدهد، به گونهای که شناخت به مهمترین مفهوم فلسفی تبدیل شود، کتاب تأملات اثر رنه دکارت است. این کتاب به نوعی زادگاه تفکر و فلسفه مدرن نیز هست؛ از همین رو میتوان گفت تفکر علمی دوران مدرن بر پایه ذهن یا قوه شناخت انسانی بنا شده است.
اما پرداخت به چنین سوالاتی تا قرن بیستم در انحصار فیلسوفان بود؛ مخصوصاً آنکه روانشناسان بزرگ آن زمان نیز توجه زیادی به این مسائل نداشتند و حتی مکاتبی همچون رفتارگرایی، اصرار بر این داشت که دسته از امور خارج از حوزه روانشناسی قرار میگیرند. اما یک واقعه مهم منجر شد روانشناسانی که گرایشهای شناختی داشتند قدرت بگیرند: انقلاب شناختی.
انقلاب شناختی
انقلاب شناختی تقریباً همزمان با ظهور کامپیوترها و رشد علوم مرتبط با فناوری اطلاعات رخ داد. آنچه در این علوم اهمیت بسیار زیادی داشت عبارت بود از چگونگی ذخیرهسازی اطلاعات، چگونگی پردازش اطلاعات و همچنین چگونگی انتقال اطلاعات از یک کامپیوتر به کامپیوتر دیگر. همه اینها تواناییهایی بودند که انسانها نیز به خوبی از آن بهره میبردند و همین موضوع باعث رشد ناگهانی و اقبال عمومی پژوهشهایی شد که بر فرآیندهای یادگیری و ذخیره اطلاعات در ذهن تمرکز داشت.
در واقع ارتباطی دوسویه میان روانشناسی و فناوری اطلاعات برقرار شد: کامپیوترها میتوانستند به ما نشان دهند حافظه و پردازش اطلاعات در مغز ما چگونه کار میکند و متقابلاً فناوری اطلاعات میتوانست از نتایج پژوهشهای روانشناختی برای بهبود فناوریهای خود بهره ببرد. این ارتباط دوسویه هنوز هم وجود دارد و در زمان ما به مسائل حول هوش مصنوعی و یادگیری ماشینی معطوف شده است. حال میتوانیم نگاهی دقیقتر به چیستی این علم و محدوده آن داشته باشیم.
تعریف و محدوده علمی روانشناسی شناختی
سؤال این است: اصلاً روانشناسی شناختی یعنی چی؟
روانشناس ماهر باید بداند که روانشناسی شناختی شاخهای از علم روانشناسی است که بر این دسته از مسائل تمرکز دارد: چگونگی درک محیط و درک وقایع و اشیاء مختلف در ذهن، چیستی زبان (با توجه به مغز) و چگونگی استفاده از آن توسط افراد، چگونگی و چیستی فکر کردن، چیستی حافظه و چگونگی به خاطر سپردن اطلاعات، فرآیندهای حل مسئله و… .
این شاخه از روانشناسی با علومی همچون فلسفه ذهن، علوم شناختی، علوم اعصاب، زبانشناسی شناختی، زبانشناسی رایانشی، علم اطلاعات و همچنین علوم مرتبط با پردازش ماشینی و هوش مصنوعی ارتباط تنگاتنگی دارد. این شاخه از روانشناسی توجه خاصی به روشهای آماری و همچنین پژوهشهای عصبشناسانه دارد و این موضوع تا حدی طریقه روانشناسی شناختی در پژوهش را از شاخههای مرسوم روانشناسی نظیر روانشناسی بالینی و روانشناسی انسانگرا و… مجزا میکند.
نظریههای روانشناسی شناختی
یکی از مواردی که اهمیت خاصی در آموزش روانشناسی شناختی دارد، شناخت کلاننظریههای این علم است. هریک از این نظریهها کاربرد مجزایی دارند و با هدف خاصی به وجود آمدهاند؛ به گونهای که میتوان آنها را به عنوان گرایشهای مختلف نیز بازشناخت:
۱. گرایش اعصابشناختی: در این گرایش به بررسی آسیبهای شناختی پرداخته میشود که در اثر آسیبهای مغزی به وجود آمدهاند. در این گرایش پژوهشهای پزشکی دکتر روانشناس اهمیت زیادی دارند و به طور کلی این گرایش به روانپزشکی بسیار نزدیک است.
۲. گرایش مقایسهای روانشناسی شناختی و پردازش اطلاعات کامپیوتری: این گرایش اما به طور خاص بر پردازش اطلاعات در کامپیوترها تمرکز دارد و به مقایسه آن با پردازش اطلاعات در ذهن انسانی میپردازد. به تازگی و با ورود فناوریهایی همچون هوش مصنوعی، یا قطعات کامپیوتری که به مغز انسانی متصل میشوند و عملکردهای آن را بهبود میدهند، این گرایش اهمیت زیادی یافته است.
۳. گرایش تجربی-انسانی: این حوزه اما بیشتر تحت تأثیر علوم انسانی است و به فلسفه ذهن، سایر شاخههای روانشناسی و البته زبانشناسی نزدیک است. مسائل اصلی این گرایش بررسی مقوله زبان، حافظه و حل مسئله است.
مهمترین کاربردهای روانشناسی شناختی
اکنون که تاریخچه، محدوده علمی و همچنین گرایشهای مختلف این شاخه از روانشناسی را شناختیم، میتوانیم چند مورد از مهمترین کاربردهای این حوزه را بررسی کنیم:
رواندرمانی شناختی
برخی اوقات دلیل اختلالات روانی به آسیبهای مغزی مرتبط است و یا برخی مشکلات شناختی، که حوزه بررسی آنها خارج از روانشناسی بالینی معمول قرار میگیرد. موارد اینچنینی تحت نظر متخصصانی درمان میشود که اصطلاحاً به آنها رواندرمانان شناختی و یا رفتارشناسان شناختی گفته میشود.
از آنجایی که موضوع ادراک در روانشناسی شناختی جایگاهی بسیار بنیادین دارد، برخی مشکلات حاد ادراکی از جمله اسکیزوفرنی و روانگسیختگی نیز میتواند تحت نظر این متخصصان کنترل و درمان شود.
فرآیند، راهبردها و موانع حل مسئله
این کاربرد بیشتر به مشاوره روانشناسی رشد، علوم تربیتی و به طور کلی موضوعات مرتبط با آموزش ارتباط دارد؛ به گونهای که ما شاخهای به نام روانشناسی شناختی یادگیری نیز داریم.
هوش مصنوعی
همانطور که در بخش قبلی نیز توضیح دادیم، ظهور هوش مصنوعی باعث شده تا ایدههایی همچون گسترش ادراک انسانی از طریق واقعیتهای مجازی و یا از طریق اتصال گجتها به مغز انسان مطرح شود. از آنجایی که در کشورهای پیشرفته هماکنون به طور جدی به این مباحث پرداخته میشود، روانشناسان شناختی نقش مهمی در این زمینه ایفا میکنند.