نویسنده: دکتر نادیا صبوری
سرکوب اولیه در انسان ناخودآگاه را به وجود میآورد به این معنا که از لحظه به وجود آمدن، سوژه میداند که چیزی برای دانستن وجود دارد. از این رو برای درک یک تجربه زیستی باید فراتر از ظواهر رفت و آن را بهطور عمیقتری بررسی کرد. برخی تجربیات و پدیدهها در علوم طبیعی که تنها به بررسیهای فیزیکی و سطحی کاهش مییابند، به چیزی عمیقتر و علمیتر که نیاز به بررسی بیشتری دارد بیتوجه هستند.
در پس تجربیاتی که خود را بهعنوان حقیقت یا واقعیت مطلق معرفی میکنند، حقیقتی عمیقتر از آنچه تجربه کردهایم وجود دارد. این حقیقت ممکن است حتی اصیلتر و رهاییبخشتر نیز باشد.
رابطه میان زبان و تفکر چنان پیچیده است که لکان میگوید «زبان به عنوان ابزاری برای هوش» نه تنها ممکن است مفید نباشد، بلکه میتواند محدودیتهایی نیز بر آن اعمال کند. از آنجا که زبان فقط ابزار انتقال معنی نیست، حتی ممکن است در فرآیند تفکر اختلال ایجاد کند زیرا فرایند عقلانی عمدتا از موانع زبان عبور میکند یا با آن مواجه میشود.
یکی از نکات کلیدی این است که زبان، بعضی مواقع میتواند برای هوش یک مانع باشد. بهطوریکه باعث شود ذهن نتواند رفتارهای مناسب را به درستی هدایت کند، بهویژه وقتی با مشکلات عینی و ملموس روبهرو میشود. زیرا زبان همواره حاوی لایههای پیچیدهتری است که بر بار معنایی و تفکر تأثیر میگذارد و گاهی نیاز است به فراتر از زبان برویم تا به درک عمیقتری برسیم.
همانطور که لکان در سمینار دوازدهم اشاره میکند آزمایشهای پیاژه که با تاکید بر رشد شناختی، رفتارهای انسانی و رشد ذهنی را بررسی میکند، در مدلهای خود دچار یک نقص جدی است چرا که زبان را تنها ابزار ذهنی و هوشی در نظر میگیرد بدون آنکه توجه کافی به محدودیتهای آن داشته باشد. این نقص دراصل به این معنا است که زبان نمیتواند بهطور کامل تفکر را هدایت کند بلکه خودش گاهی مشکل ایجاد میکند.
در تحلیلهای مدرن زبانشناسی، نمیتوان به عناصر صوتی (آواها) بدون در نظر گرفتن آنها بهعنوان بخشی از معنای کلی زبان پرداخت. بین معنی و حس همیشه ابهامی وجود دارد که بر پیچیدگیهای زبان تأثیر میگذارد. گاهی زبان همزمان میتواند در مسیر بیمعنایی باشد اما در عین حال هنوز حس داشته باشد؛ به این معنا که ساختار زبان بهطور خودکار حتی در شرایطی که تلاش میشود به سمت بیمعنایی حرکت کند، همچنان معنا و احساس را منتقل میکند.
لکان از مفهوم ترجمه استفاده میکند و میگوید «ما همیشه به دنبال “حس” در زبان هستیم، نه فقط بهعنوان مجموعهای از معانی ثابت، بلکه بهعنوان تجربهای پویا که باید درک شود» و این همان محدودیت زبان است. رویکردهایی که معتقدند میتوان هر واژه و جملهای را به یک معنا و هدف دقیق و ثابت نسبت داد، پیچیدگیهای زبان و ارتباطات انسانی را نادیده میگیرند. تفکر انسانی و زبان در واقع بهشدت پویا و انعطافپذیر هستند.
ناخودآگاه درواقع بیرون از ما است!
از این رو ممکن است بسیاری از تجربهها و مفاهیم انسانی ساختاری دوگانه یا پیچیده داشته باشند که نمیتوان به سادگی آنها را به یک بعد ساده کاهش داد. نوار موبیوس که یک سطح یکطرفه است به سادگی ویژگیهای خاصی از جمله پیچیدگی در ساختار و تقابل با دوگانگیها را به نمایش میگذارد.
لکان به سطح موبیوس اشاره میکند که یک مدل توپولوژیک است. سطح موبیوس یک سطح تکوجهی است که هیچ مرز خاصی بین زیر و رو یا داخل و خارج آن وجود ندارد. او از این سطح بهعنوان تمثیلی برای توضیح ساختار زبان استفاده میکند. زبان مانند سطح موبیوس، نمیتواند در یک سطح یکسویه درک شود، بلکه با یک «حالت دوگانه» یا تناقض ذاتی مواجه است.
این تصویر توپولوژیک، به زبان این امکان را میدهد که در یک سطح واحد، هم جنبههای «ظاهری» و هم «باطنی» و ناخودآگاه را در بر گیرد. به عبارتی زبان در همین سطح یکپارچه، ترکیبهایی از معنی و حس تولید میکند که در عین حال خود را در درون تضادهایی باز میسازد.
نوار موبیوس در شعر و ادبیات
شعر به خوبی این دوگانگیها و پیچیدگیهای ساختاری زبان را نشان میدهد. در شعر، با آنکه معنی ممکن است بهطورخاص مشخص نشود، اما با تجربه زبانیای که ارائه میدهد حس و معنای عمیقتری را منتقل میکند.
تجربه شعر و شاعری به زبان کمک میکند تا از سطح ساده و ابتدایی زبان فراتر رود و به لایههای عمیقتر و پیچیدهتری از حس و معنی برسد. به همین دلیل است که آثار شاعران نامی ایران مانند سعدی، حافظ و فردوسی بعد از قرنها همچنان پویا هستند و حس و معنای زندهای را منتقل میکنند.
کائنات و رابطه ذات انسان با کیهان
اگر از موضع توپولوژیک نگاه کنیم، «ذات انسان» بهطور استعاری بهعنوان چیزی که درون «کیهان» یا «واقعیت» قرار دارد، دیده میشود. این موضع رابطه ذهنیت انسانی با واقع را نشان میدهد که بر اساس برهمکنشهای پیچیده و ساختارهایی است که نهتنها از جنبههای درون ذهن، بلکه از ارتباطات و بیرونماندگیها پرده برمیدارد.
به عبارتی ناخودآگاه چیزی منفصل یا صرفا از درون انسان نیست و بین درون و بیرون تمایزی وجود ندارد. همانگونه که وقتی نوار موبیوس را میچرخانیم نمیتوانیم تشخیص دهیم کجا درون آن است و کجا بیرون آن. کائنات به عنوان بزرگ دیگری راهانداز شکلگیری ناخودآگاه است و از این رو است که ناخودآگاه هرگز آگاه نمیشود آنچنان که درون و بیرون نوار موبیوس هرگز به دست نمیآید.
دالها در زبان نه تنها بهطور مستقیم به مفاهیم فیزیکی یا جسمی مرتبط هستند بلکه بهطور ساختاری به نوعی به بیان و نمایندگیای که در ارتباط با دیگری است اشاره دارند. از این رو زبان باید بهعنوان یک فرآیند پویا در نظر گرفته شود که با بازنمایی خود، در واقع بهطور مداوم در حال تغییر و تکامل است.
علم و تفکر ابتدا از شکاف بین دالها و آنچه بر آنها دلالت میکند آغاز میشود. از این شکاف است که تفکر علمی و فلسفی شروع شده و آنچه بهطور مستقیم و بیواسطه به مفاهیم درونی و بیرونی مربوط میشد، دیگر نمیتواند به همان سادگی درک شود و تفکر آغاز میشود.
گاگارین، اولین انسانی که به فضا رفت برای لکان یک استعاره است. او میگوید گاگارین در واقع در کیهان سرگردان نیست بلکه در محیطی کاملا بسته قرار دارد که تمام نیازهایش از جمله تنفس و دفع در همان سیستم بسته برآورده میشود. این استعاره به این ایده اشاره دارد که انسان در دنیایی که خودش ساخته، محصور است و واقعیت را از درون یک «حباب» یا از سیستم محدود خود میبیند.
او همچنین اشاره میکند که قوانین نیوتن و علم مدرن برخلاف تصور، طبیعتی ضدکیهانی دارند. چون این قوانین برخلاف تعاملات طبیعی کیهانی، از مفهومی انتزاعی مثل «کنش با یک فاصله» استفاده میکنند که نشان میدهد انسان با علوم مدرن، خودش را از قوانین طبیعی کیهان جدا کرده است.
فروید نیز در مقاله «امر غریب» به حالتی از آشنایی و غریبگی اشاره دارد که میتواند تجربهای مثل قدم زدن در خیابانی ناشناخته اما به نوعی آشنا باشد. این تجربه بازتابی از آن فضای بینابینی است که فروید به آن اشاره میکند؛ جایی که مرز میان آشنا و ناآشنا محو میشود. در عین حال نیز ممکن است موقعیتی باشد که در عین آشنا بودن، غریب و ناآرامکننده باشد مانند ارتباطی که آشنا و صمیمی به نظر میرسد یا تجربه شده است اما درواقع غریب و دور است. لکان از این مفاهیم برای توضیح «صحنه دیگر» استفاده میکند؛ جایی که ناخودآگاه و رویا به نمایش در میآیند. این صحنه، «بینابین» است یعنی جایی بین درون و بیرون که واقعیت و ناخودآگاه با هم تلاقی میکنند.
نوار موبیوس و روانکاوی در انتانسیون (Intension)و اکستانسیون (Extension)
روانکاوی در انتانسیون، به معنای کار با محتوای ناخودآگاه یا دلالتهای درونی روان انسان با شدت و در جلسات روانکاوی است و اکستانسیون، تجلی این محتوای ناخودآگاه در زبان، رفتار، یا واقعیت بیرونی و در گستره اجتماع است.
روانکاوی در انتانسیون به وجه «درونی» نوار موبیوس اشاره دارد؛ یعنی معانی و دلالتهای ناخودآگاه که آنالیزان در جلسات خود با آنها مواجه میشود و شامل لایههای عمیق روان است که از طریق گفتمان روانکاوی آشکار میشود و روانکاوی در اکستانسیون نیز به وجه «بیرونی» نوار موبیوس یعنی چگونگی تجلی این معانی در زبان، رفتار، و جهان عینی اشاره دارد.
رابطه میان روانکاوی در انتانسیون و اکستانسیون در نوار موبیوس پیوسته و بدون مرز است. به عبارت دیگر سوژه روانکاوی دیگر آن قبلی نخواهد بود و آن تحولی که حاصل این گفتمان است را به اجتماع بازتاب میدهد. نمیشود سوژهای روانکاوی شود و در گفتمان هیستریک، اربابی یا دانشگاهی باقی بماند. دیگر درون و بیرون سوژه روانکاوی یکی خواهد شد و جداناپذیر است. بنابراین در پاسخ به کسانی که پرسیدهاند، باید گفت امکان گفتمان روانکاوی در جامعه وجود دارد درصورتیکه روانکاوی یک روانکاوی واقعی باشد نه با مدعیان روانکاوی!
رابطه انسان با امر واقع
ما در روانکاوی به دنبال واقعیتی هستیم که فراتر از ظاهر است. درحالیکه فکر میکنیم تماشاگر واقعیت هستیم، در واقع خودمان بخشی از این صحنه هستیم. در این صورت درک ما از واقعیت چیزی بیش از یک «ویترین» نیست و ما همواره در مرز بین آنچه واقعی به نظر میرسد و آنچه در ناخودآگاه پنهان است حرکت میکنیم. این ویترین شامل همه چیزهایی است که از طریق زبان، فرهنگ و ساختارهای اجتماعی و در حقیقت ساختارهای نمادین ساخته شده است. ما به اشتباه فکر میکنیم که تماشاگر این صحنه هستیم، یعنی گمان میکنیم که از بیرون به واقعیت نگاه میکنیم اما خود بخشی از این صحنهایم و مطلقا نمیتوانیم از بیرون به واقع نگاه کنیم. از این رو واقع همیشه برای ما ناقص و همراه با نوعی حس بیگانگی است.
شبکه های اجتماعی مرکز روانشناختی رهیاب: کانال تلگرام مرکز مشاوره رهیاب – صفحه اینستاگرام مرکز مشاوره رهیاب