نویسنده: دکتر نادیا صبوری
فروید طی مطالعاتش نتیجه میگیرد که غرایز، محرک اصلی رشد سیستم تکاملی روان هستند و آن را به سمت سطوح پیچیدهتر عملکرد سوق میدهند. درحالیکه پاسخهای ارگانیسم به محرکهای بیرونی در طول رشد و تکامل بسیار موثرند، غرایز به عنوان ابتداییترین محرکهای درونی که رابطه بین بدن و ذهن را شکل میدهند، نقش اصلی رشد روانی را بر عهده دارند.
تمایز بین محرکهای غریزی و محرکهای بیرونی
فروید بین منبع محرکهای بیرونی که از خارج بدن بر ارگانیسم تأثیر میگذارند و محرکهای غریزی که در درون خود ارگانیسم به وجود میآیند و نشان دهنده یک «نیاز» هستند، تمایز قائل شد.
محرکهای خارجی اغلب به صورت لحظهای عمل میکنند و می توانند از طریق یک کنش، مانند فرار یا اجتناب از منبع درد برطرف شوند. اما محرکهای غریزی به عنوان یک نیروی ثابت باقی میمانند و به وضوح بیشتری نیاز دارند.
محرکهای بیرونی را میتوان با کنشهای فیزیکی مانند حرکت و جابجایی اعضای بدن یا فرار برطرف کرد اما محرکهای غریزی در پی ارضاء هستند که با تغییر حالات درونی مانند رفع تشنگی یا گرسنگی حاصل میشوند.
ارگانیسم به مرور یاد میگیرد که بر اساس اینکه آیا اعمال فیزیکیاش میتواند فشار تحریک را برطرف کند یا خیر، بین محرکهای بیرونی و درونی تمایز قائل شود. این تمایز، پایه و اساس درکی از «بیرون» و «درون» را در رابطه با تحریک ایجاد میکند.
ماهیت غرایز چگونه است؟
فروید غرایز را به عنوان نیروهایی در تقاطع جسم و روان شناسایی میکند. غرایز به عنوان نمایندگان نیازهای بدن در ذهن عمل میکنند و از سیستم روان میخواهند که کاری کند. او خصوصیات کلیدی غریزه را اینگونه معرفی کرد:
منبع غریزه: یک وضعیت جسمانی یا فیزیولوژیکی درونی است که از یک نیاز ناشی میشود. این نیاز میتواند ناشی از کمبود، تنش، یا ناراحتی باشد. به عبارت دیگر، غریزهها از نیازهای بدن سرچشمه میگیرند.
فشار: نیرو یا میزان انرژی یا درخواست انجام کار است که یک غریزه بر روان تحمیل میکند. شدت فشار غریزه معمولا به شدت نیاز فیزیولوژیکی یا روانی وابسته است.
فشار پایدار: بر خلاف محرکهای بیرونی که با اجتناب از بین میروند، غرایز تا زمانی که ارضا شوند باقی میمانند.
انگیزه بیولوژیکی: غرایز نشان دهنده نیاز ارگانیسم برای پاسخدهی به وضعیت عدم تعادل درونی و بازگشت به هموستاز هستند.
هدف و رضایت: هدف نهایی هر غریزهای رضایت است که از طریق حذف منبع تحریک حاصل میشود. در حالی که هدف نهایی ثابت میماند، ممکن است چندین هدف یا مسیر میانی برای رسیدن به رضایت وجود داشته باشد.
ابژۀ غریزه: ابژه وسیله یا موضوعی است که غریزه از طریق آن به هدف خود میرسد. این ابژه میتواند واقعی یا خیالی باشد و اغلب تحت تأثیر محیط و تجارب فرد انتخاب میشود. ابژهها متغیر و متفاوت هستند و ذاتا به غریزه وابسته نیستند، اما ارگانیسم بر اساس مناسب بودن آنها برای کسب رضایت دست به انتخاب میزنند. ابژهها میتوانند خارج از بدن باشند مانند غذا، نور، گرما یا داخلی باشند مانند فعل و انفعالات برخی اعضای داخلی، ترشح هورمونها، نوروترنسمیترها و غیره.
تثبیت: وابستگی شدید به یک ابژه خاص که اغلب در اوایل رشد ایجاد میشود، میتواند تحرک و پویایی یک غریزه را محدود کند.
تغییرپذیری و جابجایی: این امکان وجود دارد که در طول زمان، غرایز ابژه خود را تغییر دهند و منجر به فرآیندهایی مانند والایش یا سرکوب شوند. گاهی نیز غرایز متعدد میتوانند روی یک ابژه واحد همگرا شوند و اصطلاحا بر سر یک ابژه خاص تلاقی اتفاق بیفتد.
سیستم عصبی و غرایز
سیستم عصبی به گونهای طراحی شده که در جهت کاهش یا حذف محرکها عمل میکند. اما این کنش به واسطه غرایز که بهطور مداوم موجب تحریک درونی ارگانیسم میشود، پیچیده میگردد.
محرکهای خارجی منجر به ایجاد اقدامات بازتابی در موجود زنده میشوند. محرکهای غریزی اما به پاسخهای پیچیدهتری نیاز دارند مانند دستکاری دنیای بیرونی برای ارضای نیازهای درونی. فشار مداوم غرایز، نحوه تکامل سیستم عصبی را هدایت میکند و آن را به سمت پیچیدگی بیشتر سوق میدهد.
اما همانطور که در مطلب ورای اصل لذت در روانکاوی: سفری از حیات تا مرگ! ذکر کردم، فعالیتهای ذهنی با اصل لذت – ناخوشایندی تنظیم میشوند؛ لذت با کاهش تحریک مطابقت دارد و ناخوشایندی با افزایش تحریک مرتبط است. این اصل نشان میدهد که چگونه ذهن محرکها را مدیریت میکند و به دنبال تعادل است.
دیدگاه زیستی و روانی
فروید بر یک چارچوب بیولوژیکی برای درک غرایز تأکید میکند و بر این باور است که عملکرد غرایز صرفا روانشناختی نیست بلکه به عنوان پلی بین نیازهای جسمانی و روانی (بازنمایی ذهنی آن نیازها) عمل میکنند. سیستم عصبی نمیتواند به سادگی محرکها را از بین ببرد بلکه باید برای پاسخگویی به نیازهای غریزی، سازگار شود. این سازگاری از طریق به کارگیری استراتژیهایی در جهت حل و فصل چالشهای بیرونی و نیازهای درونی است.
فروید با پرداختن به ماهیت، هدف و ابژه غرایز، چارچوبی برای درک نقش اصلی آنها در شکلدهی روان، رفتار و ظرفیت تفکر پیچیده انسان فراهم کرده است.
طبقهبندی غرایز
فروید دو نوع اصلی از غرایز اولیه را معرفی میکند:
غرایز بقای نفس که متمرکز بر حفظ جاندار هستند و غرایز جنسی که با هدف تولید مثل و حفظ گونه در ارتباطاند. این غرایز احتمالا از نظر کیفیت مشابه هستند اما از نظر سطح برانگیختگی و شدت انرژی متفاوتاند.
انسان به عنوان موجودی خودمختار به دنبال رضایت شخصی است اما از طرفی نیز به عنوان دارنده امکانات تولید مثل، به دنبال حفظ بقا و تضمین تداوم بیولوژیکی نیز هست و برخلاف سایر عملکردهای بدن، بر حفظ گونه تمرکز دارد.
از طریق مطالعات روانکاوی، غرایز جنسی بهتر درک میشوند. فروید توضیح میدهد که چگونه غرایز میتوانند از طریق وارونه عمل کردن، دستخوش تغییرات و «فراز و نشیب» شوند مانند سادیسم که از طریق ایجاد درد و رنج در دیگران به لذت میرسد و مازوخیسم که از طریق درد و تغییر جهت دادن تکانههای سادیستی به سمت خود به رضایت میرسد. هر دوی این غرایز به شکلی فعالانه هدف خود را که یکی فعال (شکنجه دیگران) و دیگری منفعل (شکنجه شدن) است، دنبال میکنند. یعنی فروید توضیح میدهد که حتی غرایزی که هدفشان انفعال است نیز از سوی ارگانیسم به صورت فعالانه تا رسیدن به رضایت دنبال میشود. او ابتدا تبیین میکند که مازوخیسم همان گرایشات سادیستی است که به دلیل احساس گناه سوژه به سمت درون خود فرد هدایت میشود اگرچه بعدها در مقاله ورای اصل لذت دریافت که خود رنج بردن به تنهایی میتواند ارضاکننده و لذتبخش باشد.
درد میتواند هیجان جنسی را برانگیزد و آن را برای برخی افراد مطلوب کند. سادیستها نیز ممکن است به طور ناخودآگاه با لذت مازوخیستی قربانی همذات پنداری کرده و از ایجاد درد در او کسب رضایت کنند، به این معنا که از تصور رضایت و لذت قربانی به رضایت برسند. از آنجایی که محدودیتهای بسیاری برای ابراز غرایز به شیوهای مستقیم وجود دارد، بیان آگاهانه آنها خودبخود مسدود شده و بهطور غیرمستقیم و پیچیده و از طریق مکانیسمهای سرکوب و والایش ابراز میشوند. بهطور مثال هنر و نقاشی میتواند انرژی غریزی را به سمت فعالیتهای غیرجنسی و قابل قبول اجتماعی هدایت کند.
باید در نظر داشته باشیم که در روان انسان، اغلب غرایز متضاد مانند عشق و نفرت با هم همزیستی دارند. به این معنی که همان ابژهای که مورد هدف عشق واقع میشود همزمان مورد تنفر هم قرار میگیرد و این دوسوگرایی تنها ممکن است در زبانها، نژادها و فرهنگهای مختلف متفاوت باشد یا نوع بروز و ظهور و دوامشان از فردی به فرد دیگر فرق کند.
خودشیفتگی و غرایز
خودشیفتگی مرحله اولیه رشد ایگو است و غرایز جنسی ابتدا برای کسب رضایت به سمت خود هدایت میشوند (خوداروتیسم). غریزه اسکوپوفیلیک (لذت از نگاه کردن) با بدن خود سوژه به عنوان ابژه آغاز میشود و مرحلهای از خودشیفتگی است. بعدها غریزه اسکوپوفیلیک فعال به سمت بیرون تغییر مسیر میدهد، درحالیکه آن بخش از غریزه که منفعل است همچنان به ایگو گره خورده باقی میماند. ایگو در مقابل دنیای بیرونی در دریافت محرکها منفعل و در واکنش به آنها فعال است.
زبان و غرایز
به کار بردن کلمه «عشق» در زبان، منعکس کننده رابطه مثبت ایگو با ابژه لذتبخش است که اغلب به سنتز جنسی و اولویت دستگاه تناسلی مرتبط است. اما نفرت از مبارزه ایگو برای حفظ خود در برابر محرکهای ناخوشایند پدید میآید. برخلاف عشق، نفرت فاقد پیوندهای قوی با غرایز جنسی است و در عوض از تعارضات حفظ بقای نفس ناشی میشود و موضع دفاعی سوژه را در برابر تهدیدات منعکس میکند.
کاوش فروید در رابطه با غرایز، مسیر رشد آنها را به روابط در حال تکامل ایگو با لذت، ابژهها و واقعیتهای بیرونی مرتبط میکند. عشق و نفرت نمونههایی از دوسوگرایی هستند و به عنوان مکانیسمهای کلیدی در تعامل پویا بین ایگو، غرایز و دنیای بیرونی عمل میکنند.
شبکه های اجتماعی مرکز روانشناختی رهیاب: کانال تلگرام مرکز مشاوره رهیاب – صفحه اینستاگرام مرکز مشاوره رهیاب