به عنوان مشکلی جدی و بینالمللی، آزار و اذیت جنسی کودکان از یک رابطه جنسی بین کودک و فردی که معمولا در مقام قدرت و اقتدار قرار دارد، حکایت دارد. رابطه جنسی از طریق فریب و اجبار، به کودکی که از لحاظ رشد شناختی و هیجانی به صرف کودک بودن نقصهایی دارد، تحمیل میگردد و در محدودهای از نوازش تا مقاربت بین کودک و بزرگسال اتفاق میافتد.
قربانیان آزار و اذیت جنسی
پژوهشها نشان میدهند که بین ٧.٩٪ از مردان و ١٩.٧٪ از زنان حداقل یک بار قبل از ١٨ سالگی، قربانی آزار و اذیت جنسی شدهاند. آزار و اذیت جنسی در یک بافت اجتماعی و بسیاری از اوقات در بستر خانواده رخ میدهد. اینگونه سوءاستفادهها یک واقعیت غمانگیز و دردآور است که عاملین آن اغلب مردان هستند؛ تخمین زده میشود که حداکثر پنج درصد متجاوزها، خانم ها هستند.
فرد متجاوز میتواند از هر پسزمینه قومی، نژادی و مذهبی و چه بسا از دسته افراد با جایگاه اجتماعی و فرهنگی سطح بالا باشد. آزار و اذیتها اغلب توسط فردی نزدیک و مورد اعتماد در خانواده اتفاق میافتد. پدر، پدربزرگها، برادرها، عموها، داییها، پسرخالهها، پسرعمهها و سایر بزرگسالان مورد اعتماد مثل معلمها، دکترها و مراقبین کودک هم میتوانند به عنوان متجاوز شناخته شوند.
تجربه بالینی ما نشان میدهد که دو نوع متجاوز وجود دارد:
دسته اول به اصطلاح « گرگ منش » هستند. این افراد با برنامهریزی به قربانی نزدیک میشوند و با تظاهر به اینکه من یک مراقب امن هستم، کودک و خانواده وی را فریب میدهند و جلب اعتماد میکنند. از ابزارهایی مانند خوراکی، اسباببازی و جایزه وارد ارتباط با کودک شده و در نهایت اقدام به آزار و اذیت جنسی میکنند.
سپس با ترکیب فریبها، تهدید و ترساندن کودک از نتایج افشاسازی ماجرا، آزار و اذیت جنسی را ادامه میدهند. در این حالت معمولا متجاوز با یک کودک رابطهای طولانی مدت دارد و احتمالا جایگاه اجتماعی-اقتصادی متجاوز نیز بالاست.
مهارتهای شناختی و اجتماعی
دسته دوم فاقد مهارتهای شناختی و اجتماعی کافی هستند. این افراد در دنیای واقعی تواناییهای لازم برای ایجاد یک رابطه صمیمانه(زناشویی) را ندارند و به همین دلیل معمولا از قدرت بدنی خود استفاده کرده و به زور اقدام به آزار و اذیت جنسی کودکان میکنند. در این دسته معمولا رابطه تداوم ندارد و کودکان مختلفی قربانی میشوند.
متاسفانه پس از آشکار شدن ماجرا به هر دلیلی، اغلب خانوادهها از هم پاشیده میشوند و جالب توجه است که بیشتر سرزنشها و تقصیر به گردن خود قربانی میافتد. تصور کنید دختری داستان آزار و اذیت جنسی خود توسط یک بزرگسال مورد اعتماد دیگر را برای مادرش فاش کند. ممکن است مادر انکار کند؛ باور نکند؛ وارد جنگ و دعوا با متجاوز بشود؛ کودک را طرد کند و شرم و گناه به او وارد بکند. در بسیاری از اوقات ممکن است فرد مراقب حتی با متجاوز ائتلاف میکند و به تنبیه بدنی (آزار و اذیت جسمی) قربانی مبادرت بورزد.
شواهد پژوهشی قانع کنندهای وجود دارد که آزار و اذیت جنسی دوران کودکی به عنوان یک مشکل فراگیر، مجموعهای از آثار کوتاه مدت و بلند مدت زیانآوری برای قربانی به همراه دارد. افسردگی، اضطراب، خشم، شرم، عزت نفس پایین، مشکلات بین فردی (زناشویی)، روابط جنسی ناکارآمد، سوءاستفاده از الکل و مواد مخدر و شکایات فیزیکی برخی از آثار بلندمدت آزار و اذیت جنسی دوران کودکی است.
قربانیان زنان
از آنجایی که بیشتر قربانیان زنان هستند، اکثر درمانها نیز برای زنان طراحی شده است. در سالهای اخیر تعداد زیادی از زنان به علت اثرات طولانی مدت سوءاستفاده جنسی به دنبال مشاوره بودهاند. در ایران اطلاعات ناچیزی در ارتباط با مردانی که قربانی آزار و اذیت جنسی دوران کودکی شدهاند، وجود دارد.
اکثریت بازماندگان سوءاستفاده جنسی مرد که از مشکلات متعددی در زندگی فعلی خود رنج میبرند، به علت تعصبات و ترس از برچسب های اجتماعی به دنبال درمان نیستند. از درمان های رایج و مؤثر در این رابطه، برای هر دو زن و مرد قربانی، گروه درمانی است که در آن با پشتیبانی دیگر اعضای گروه و با کمک مهارتهای یک درمانگر تعلیم دیده در این حیطه، به مشکلات روحی روانی بازماندگان آزار و اذیت جنسی پرداخته میشود.
ماهیت گروه باعث شکسته شدن حس انزوا میشود که اکثریت بازماندگان درگیر آن هستند. در گروهدرمانی برای اولین بار فرد قربانی با این واقعیت مواجه میشود که او تنها نیست. در نتیجه حس اعتماد و امنیتی که در گروه و بین اعضاء ایجاد میشود، اثرات درمانی مؤثری دارد. در هر حال و در هر قالب درمانی، ما باور داریم امید به یافتن سلامت روان و روش شاد زیستن برای این دسته از قربانیان وجود دارد و آنها مجبور به تحمل زندگی با مشکلات و علائم دردناک ناشی از سوءاستفاده جنسی نیستند.