آسیب به خود از پدیدههایی است که جامعه در فهم و پذیرش آن دچار اشکال است. ترجیح میدهیم که آنرا نبینیم و انکار کنیم. اما متاسفانه وجود و حضور دارد و حتی بیش از آنچه که میپنداریم شایع است. تمایل جامعه به نادیده انگاشتن و “جارو کردن برخی پدیدهها به زیر فرش” موجب به وجود آمدن هالهای از شرم، انزوا، رازانگاری و سکوت به دور آن میشود.
خودزنی و آسیب به خود
درک ما از علائم روانشناختی و راهی که این علائم از طریق آن به نمایش درمیآیند به میزان زیادی تحت تاثیر عوامل فرهنگی و تاریخی قرار دارد. حضور ما در برههای خاص از زمان و مکان به شکلی اجتناب ناپذیر تعیین کنندهی آن است که چه علائمی به عنوان تجلی درد و رنج درونیمان به منصهی ظهور برسند. این شرایط زمانی و مکانی بر درک ما از علائم و معنایی که به آنها تحمیل میکنیم تاثیر گذارهستند.
در فضای ویکتوریایی که فروید میزیست “روان نژندی هیستریایی” و تبدیل پریشانی روانی به علائم بدنی به عنوان پاتولوژی نوین عصر معرفی شد. در دههی ۷۰ “اختلالات خوردن” به عنوان یک پاتولوژی جدید خود را به نمایش گذارد. به نظر میرسد که در زمان ما، آسیب به خود به عنوان ” سایکوپاتولوژی انتخابی” متجلی شده است. بریدن و زخم زدن به پوست شایع ترین شکل خودآسیب زنی است. اما اشکال متنوع دیگر هم گزارش شده است. برخی میان بریدن و سوزاندن پوست از نظر انگیزهای که پشت آن است تمایز قایل شدهاند. همچنین دیدن خون برای برخی از افراد معنایی خاص دارد.
آسیب به خود تجلی پریشانی روانی است که در آن درد و رنج روانشناختی بدل به جراحتی بدنی میشود. جراحت در این شکل قابل لمس، دیدنی و عینی میشود. آنچه به شکل امری غیرقابل کنترل به نظر میرسید اکنون میتواند شروع و پایانی ارادی در دستهای فرد داشته باشد. برخلاف آنچه در ابتدا به نظر میرسد تمایل فرد نه در از بین بردن خود( آنچنان که در خودکشی دیده میشد) بلکه حمایت از بدن خود و تضمین بقای خویش است.
این فریادی رسا برآمده از عمق درد و رنج درونی فرد و کوشش ناهمساز و زیانباری است که برای آرام کردن درد و پریشانی خاطر خویش به ان متوسل میشود. این، گاه بیانگر درماندگی و استیصال فرد است که ریشه در آسیب روانی برخاسته از خانواده، جامعه و فرهنگ بیماریزا دارد و درخواستی برای کمک است.
تغییر در اشکال ارتباطی میان انسانها در عصر اینترنت و شبکههای مجازی در سالهای اخیر موجب آگاهی بیش تر جامعه و کاهش بار منفی این رفتار در سالهای اخیر شده است به شکلی که با یک ” اپیدمی افشا” Epidemic disclosure روبرو هستیم.
علیرغم این هنوز به نظر میرسد که تخمین ما از شیوع واقعی این پدیده تخمینی کمتر از حد باشد. آسیب به خود یک پدیده چند بعدی و پیچیده است و درمان آن در نوجوانان میتواند به غایت مشکل باشد. از یک سو نوجوان مبتلا را به سختی میتوان در مسیر درمان نگاه داشت و از سوی دیگر حس ضد انتقالی منفی درمانگر میتواند بدل به مانعی جدی در فرایند درمانی شود.
در دههی ۸۰ میلادی میزان شیوع آسیب به خود ۴۰۰ در صد هزار تخمین زده شده بود. در دههی ۹۰ این میزان به ۱۴۰۰ در صد هزار رسید. این از یک افزایش دویست و پنجاه درصدی در یک فاصله تقریبی بیست ساله حکایت میکند. درمیان دانش اموزان دبیرستان شیوع ۱۴ درصد و در دانشجویان شیوعی بین ۱۲ تا ۱۷ درصد گزارش شده است. این افزایش شیوع در خلا رخ نداده است. از دید بسیاری از محققین این امر بازتاب تغییرات فرهنگی رخ داده در دوران معاصر است. برخی بیان میکنند که آسیب به خود یک زیرمجموعهی رفتاری از اختلالی اجتماعی است که با از خودبیگانگی انسانها و حس محرومیت از حقوق شهروندی مشخص میشود.
در عمق رفتار خود آسیب زنی مقولههای مرتبط با برهم خوردن توازن قدرت، به حاشیه رانده شدن برخی گروهها و حس بی عدالتی اجتماعی قابل مشاهده است. از این منظر پوست بدن هم به معنای واقعی و هم در شکل استعاری خود مشخص کنندهی مرز میان خود و دنیای بیرون است که فرد در برابر آن انتخابی ندارد اما ناچار به تماس با آن است.
اگر فرد تجربه به حاشیه رانده شدن از اجتماع خارج از خود داشته باشد و حس کند صدایش شنیده نمیشود، پوست بدل به پرده یا تختهی سفیدی میشود که پیام فرد بر آن انعکاس یافته و نوشته میشود. از طریق نشان گذاری بر پوست، فرد از طریق تمهیدی بصری آنچه که نمیتواند بیان کند به نمایش میگذارد. پوست همچنین بیانگر حس هویت فرد و دیدگاه او نسبت به جایگاهش در برخی از حلقههای اجتماعی است. این نشان دهندهی تعلق فرد به برخی زیرگروههای اجتماعی و بیانگر موضع وی نسبت جریان اصلی فرهنگی حاکم بر جامعه است.
حس ناامنی برخاسته از خانواده و جامعه و عدم شکل گیری دلبستگی امن در کودک احساس سردرگمی در مورد احساسات خود میدهد به شکلی که او نمیداند چگونه و چطور احساسات مختلف خود را بیان و تخلیه کند. علیرغم نیت نیک بسیاری از والدین، آنها در حال پرورش کودکانی هستند که روز به روز “محرومیت از تماس” را تجربه میکنند. این تماس در هردو عرصهی جسمی و بین فردی خود را به نمایش میگذارد. شتاب روزافزون آهنگ حرکت جوامع به والدین اجازه این را نمیدهد که برای کودکان خود به اندازهی کافی در خانه وقت بگذارند. این امر موجب فرستادن نوجوانانی به عرصه اجتماع میشود که ناامن، مضطرب و مستعد سوءاستفاده دیگران هستند.
تغییر فرهنگی دیگری که در ۳۰ ساله گذشته شاهد آن بودهایم و از سوی رسانهها و هنر معاصر به آن دامن زده میشود تبلیغ افراطی در زمینه داشتن “حس خوب” است. این تاکید به شکلی است گو اینکه اگر کسی حس خوبی نداشت مشکلی خاص در وی وجود دارد. همه به دنبال محرکهایی هستند که آنها را همواره در این احساس خوب نگه دارد و تحمل فرد نسبت به درد و رنج روز به روز کمتر میشود. مشکلات زندگی جزیی لاینفک از زندگی روزمره هستند اما نسل جدید توان تحمل خود را از دست داده است.
فلسفهی زندگی وی چنین است” اگر این حس خوبی به تو نمیدهد انجامش نده”. جامعهی لذت گرا، چنین القا میکند که فرد باید هرگونه حس منفی را از خود دور کند. به همین دلیل نوجوانان یاد نمیگیرند که چگونه به شکل موثر از فرایند خودالتیام بخشی در زمانهای پریشانی و ناآرامی روانی استفاده کنند. از سوی دیگر فرهنگ ظاهربین و “متمرکز بر بدن” به ما چنین القا میکند که اگر فرد به اندازه کافی زیبا و از نظر جنسی جذاب باشد میتواند به حس خوبی از خود دست پیدا کند. این بار سنگینی را بر دوش زنان جامعه اعمال میکند تا همواره خود را زیر ذره بین ببینند. زمانی که فرد احساس کرد نمیتواند خود را با معیارهای اجتماعی تطبیق دهد دچار حسی منفی از بدن خود شده و خشم خویش را متوجه آن میکند. این در برخی شکل عصیان بر علیهی چنین فشار فرهنگی پیدا میکند. آنها به این ترتیب حس مالکیت خویش بر بدن خود را اعلام میکنند.
برخلاف عقیدهی رایج آسیب به خود همیشه عملی نیست که برای جلب توجه و متوجه کردن چشمها به سمت خود انجام شود. شاید بهتر باشد برای توصیف رفتار این افراد از واژهب “جستجوی کمک” (Help-seeking) به جای “جستجوی توجه” (Attention-seeking ) استفاده شود.
خودآسیب زنی به خودی خود نمیتواند دال بر یک اختلال جدی روانپزشکی باشد و علامتی است که میتواند زمینههای مختلفی داشته باشد. شایعترین اختلالات روانپزشکی مشاهده شده در این افراد افسردگی، اختلالات اضطرابی، اختلالات تجزیهای، مشکلات شخصیتی و روان پریشی بوده است درعین حال که گاه این رفتار میتواند دال بر یک اختلال انطباقی ساده باشد.
خود آسیب زنی ارتباط نزدیکی با تجربهی آسیبهای زمان کودکی دارد. تا سالهای اخیر بیشتر مطالعاتی که درمورد خودآسیب زنی انجام شدهاند توصیفی بودهاند و سبب شناسی آن کمتر مورد توجه قرار گرفته است. علاوه براین افراد مورد مطالعه بیشتر از میان بیماران بستری انتخاب شدهاند که نمایانگر کل جمعیت افراد نبودهاند.
در این رفتار، انشقاقی در شخصیت فرد رخ میدهد که خود در آن واحد نقش مرتکب و قربانی را به عهده میگیرد. گاه در همانندسازی با تجربهی آسیب و فرد مرتکب صحنه آسیب را برای خود میآفریند تا این بار خود در قامت فرد مرتکب بر تجربهی آسیب اعمال کنترل کند. تجربهای که در زمان رخداد در برابرش منفعل و تسلیم بوده است.
به هر روی، خودآسیب زنی رفتار و علامتی است که درعین حال که میتواند برآمده از شرایط فرهنگی جامعه در یک مقطع زمانی خاص باشد در هر فردی داستان خاص خود را دارد که نیارمند درک و توجه مناسب از سوی آنهایی است که در خط مقدم برخورد با این افراد هستند.
مدرسه، دانشگاه و خانواده از کانونهایی هستند که باید دست اندرکاران بهداشت روان درجهت ارتقا آگاهی و آموزش مناسب والدین و معلمین و مشاورین در آنها وارد عمل شوند. آسیب به خود مشکلی نیست که فرد با آن به دنیا بیاید بلکه رفتاری است که برای سازگاری(هرچند بیمارگونه) با فشار زندگی و مشکلات برخاسته از آن در پیش گرفته میشود. پذیرش، آگاهی، آموزش و همدلی برای بیرون امدن این افراد درد کشیده از پستوهای شرم و سکوت و دریافت کمکی که سزاوار آن هستند ضروری است.
پیشنهاد می کنیم بخوانید:روانشناس کودک نوجوان
منابع:
D’Onofrio AA (2007): Adolescent self-injury, A Comprehensive Guide for Counselors and Health Care Professionals, Springer Publishing Company, LLC
Sutton J (2007): Healing the hurt within, Spring Hill House, Spring Hill Road Begbroke, Oxford OX5 1RX, United Kingdom
برگرفته از مجله تلگرامی تجربههای روانپزشکانه