مارکسیسم، روانکاوی و روانشناسی
نویسنده: دکتر نادیا صبوری
مواجهه تروتسکی با روانکاوی و فروید: حدود سال 1909، لئون تروتسکی مارکسیست، که مدتی در وین اقامت داشت در جلسات روانکاوی شرکت کرد و آثار فروید را خواند.
تروتسکی در سال 1923 به ایوان پاولوف نامهای نوشت و ایده خود را مبنی بر اینکه روانکاوی در زمره بازتابهای شرطی قرار میگیرد را مطرح کرد. از نظر تروتسکی روانکاوی فرویدی علیرغم ماهیت نظری آن، میتوانست در فضای مارکسیسم و روانشناسی ماتریالیستی گنجانده شود.
تروتسکی در سال 1927 در مورد شرطی سازی در چارچوب ماتریالیسم بحث کرد و باور داشت که آنها شکاف بین روانشناسی و فیزیولوژی را پر میکنند.
تروتسکی به ارزش روانکاوی فرویدی اذعان داشت اما آزمایشهای پاولوف را بر آرای فروید ترجیح داد.
موضع تروتسکی منعکس کننده دیدگاه گستردهتر شوروی آن زمان است که به دنبال آشتی دادن روانکاوی با ماتریالیسم مارکسیستی بود.
اما تنشهای پیوسته بین روانکاوی فرویدی و بازتابشناسی پاولوفی تا امروز هم در بحثهای محافل فلسفی، علمی و مارکسیستی و کمونیستی ادامه دارد.
زمینه تاریخی کار پاولوف
این تنشها، روایت تاریخی تعاملات پیچیده بین مکاتب فکری مختلف در روانشناسی و پیامدهای سیاسی و ایدئولوژیک آنها را در اوایل قرن بیستم در روسیه برجسته میکند.
از آنجایی که روانکاوی فرویدی بر جنسیت (نوعی اختلاف طبقه) تاکید داشت، مورد انتقاد مارکسیسم بود. معرفی روانکاوی در روسیه منجر به آزمایشهای بدیع اما بحثانگیز شد. آنها اصول روانکاوی را در تربیت کودک به کار میبردند اما ایدئولوژی مارکسیستی نگران نقش آن در جامعه بود.
تروتسکی تاکید فروید بر جنسیت را به عنوان محرک اصلی رفتار انسانی رد کرد اگرچه علیرغم انتقاداتش، فرویدیسم را کاملا کنار نگذاشت زیرا بر این باور بود که به طور بالقوه میتواند با ایدههای مارکسیستی همسو شود. مارکسیسم به دنبال از بین بردن هرگونه طبقهبندی، حکومت و سردسته بود و این انتظار با موضع لکان که معتقد بود «باید پدری باشد تا سرمایه را بین فرزندان به عدالت تقسیم کند» در تضاد بود. از همین دیدگاه هم بود که لکان با پدیده خصوصیسازی مخالف بود، سرمایههای انسانی، فرهنگی، اقتصادی هر کشور را متعلق به همه افراد آن جامعه میدانست و اداره دولتی امور کشورها را به خصوصیسازی ترجیح میداد. زیرا خصوصیسازی به منزله تقسیم ناعادلانه ثروت در دست خواص محسوب میشود.
ایدههای فرویدی در اوایل قرن بیستم به روسیه معرفی شد و آثار قابل توجهی ترجمه و منتشر شد. چندین انجمن روانکاوانه و ابتکارات آموزشی ایجاد شد که اصول مارکسیستی و روانکاوی را در هم آمیخت.
یکی از ابتکارات قابل توجه در روسیه تاسیس «خانه آزمایشی برای کودکان» در سال 1921 توسط ورا اشمیت بود که اصول روانکاوی و مارکسیستی را در راستای آرمان های سوسیالیستی، در تربیت کودکان به کار میبرد. این آزمایش بحث برانگیز بود و روابط برابریطلبانه و آزادی جنسی برای کودکان را ترویج میداد و ارزشهای سنتی را به چالش میکشید.
دقیقا این برداشتها از روانکاوی، همان مرزهای ظریفی هستند که مارکسیسم را از روانکاوی جدا میکند.
درنهایت در سال 1925 به دلیل تغییرات سیاسی و ایدئولوژیک در اتحاد جماهیر شوروی بسته شد، اما تأثیر ماندگاری بر حوزه رشد آموزش در دوران کودکی گذاشت.
فروید، ناخودآگاه و جنسیت انکار شد
تلاش اتحاد جماهیر شوروی برای ادغام روانکاوی در چارچوب مارکسیستی منجر به بحثهای زیادی شد. روانکاوی با تمرکز بر ناخودآگاه و جنسیت، با تأکید پاولوف بر شرطی شدن فیزیولوژیکی، مغز به عنوان تنها واحد تعیین کننده و ماتریالیسم در تضاد بود و در نتیجه با گذشت زمان به حاشیه رانده شد درحالیکه کار پاولوف که از دیدگاه مارکسیستی – ماتریالیستی در مورد رفتار انسان حمایت میکرد و با اهداف ایدئولوژیک رژیم همسو شده بود، به عنوان یک استاندارد علمی مورد حمایت قرار گرفت.
با اینحال در سال 1922 انجمن روانکاوی مسکو شامل شخصیتهای برجستهای مانند ورا، اتو اشمیت، ارماکوف، وولف، کانابیچ و الکساندر لوریا تأسیس شد. درواقع اکثریت اعضای آن را غیر پزشکان و مارکسیستها یا طرفداران حزب کمونیست تشکیل میدادند.
فروید از الحاق گروه مسکو به IPA حمایت کرد. با این حال ارنست جونز یکی دیگر از روانکاوهای اطراف فروید!! این ادغام را به دلایل اداری به تعویق انداخت و بین گروه کازان که اکثرا پزشک بودند و گروه غیرپزشک و با گرایش مارکسیست مسکو، تعادل برقرار کرد.
این سازش منجر به ایجاد اتحادیه روانکاوی پان روسی شد که محافل فرویدی از شهرهای مختلف را در بر میگرفت. این اتحادیه شامل حدود 30 عضو بود و ریاست آن را ارماکوف و سپس وولف بر عهده داشت که بعداً استعفا داد.
سرانجام جنبش روانکاوانه شوروی به دلیل عوامل سیاسی و جغرافیایی در داخل IPA منزوی شد.
مارکسیستها استدلال میکردند که دکترین فرویدی میتواند با روانشناسی ماتریالیستی همسو شود اگر نظریه جنسی، غریزه مرگ، و ایدهآل خواهی را کنار بگذارد. آنها روانکاوی را به دلیل تاکید بر ماهیت غرایز انسانی، مثل نقش تعیین کننده غرایز اولیه، غریزه پرخاشگری، غریزه مرگ و زندگی در رفتار انسان، بدبینانه و غیراجتماعی میدانستند. همچنین رابطه جنسی را خطرناک تلقی میکردند زیرا آنارشیستیک و مغایر با آرمانهای جمعی کمونیسم تلقی میشد (حالا ژیژک هرچقدر هم روانکاوی را به کمونیسم گره بزند!)
فروید مارکسیسم را یک دین دولتی نام نهاد!
از سال 1930 تا بعد از جنگ جهانی دوم، جنبش روانکاوی عملا در اتحاد جماهیر شوروی مدفون شد و به عنوان یک ایدئولوژی «آمریکایی»! در نظر گرفته شد. رژیم شوروی ادعا کرد که سوسیالیسم روانرنجوری و روانپریشی را ریشهکن کرده است.
علیرغم ادعای پیروزی سوسیالیسم، بیماری روانی در جامعه شوروی ادامه داشت. از آنجایی که منشأ این مصائب را نمیتوان به کاپیتالیسم یا سوسیالیسم نسبت داد، پاولوف و یارانش فراخوانده شدند.
فروید در سال 1919 پس از ملاقات با کمونیست پرشور که دنبال صلح و شادی پایدار بودند، به طنز گفت که «نصف» به بلشویسم گرویده است.
انتقادات فروید بر مفروضات روانشناختی کمونیسم متمرکز بود، نه نظریههای اقتصادی آن. فروید این باور کمونیستی را که انسان ذاتاً خوب است و فقط به واسطه مالکیت خصوصی فاسد شده است، نقد کرد و آن را یک توهم میدید و تاکید کرد که “لغو مالکیت خصوصی، پرخاشگری انسان را که بهعنوان یک ویژگی ذاتی وجود دارد، از بین نمیبرد.“ او بر مخرب بودن ذاتی طبیعت انسان تأکید کرد و با این تصور که مبارزه طبقاتی به تنهایی میتواند تعارضات انسانی را تخفیف دهد مخالفت کرد.
فروید اعلام کرد که مارکسیسم تبدیل به یک دین دولتی شده و آن را با آموزههای مذهبی سنتی، با تمام تناقضات و ابهاماتی که دارد مقایسه کرد و از این شکل جدید ایدهآلیسم به دلیل ایجاد انتظارات واهی خاص خود انتقاد کرد. مخالفت فروید با کمونیسم ریشه در اعتقاد او به انگیزه مرگ داشت و این ایده که رفتار انسان را میتوان صرفا با عقل یا مبارزه طبقاتی شرطی کرد، به چالش کشید.
مارکسیسم، ویلهلم رایش و گرفتگیهایش!
ویلهلم رایش یک فرودو مارکسیسم متمایز را در اتریش و آلمان ایجاد کرد که با رویکرد شوروی متفاوت بود. او انگیزه مرگ را رد کرد و به امکان خوشبختی انسان از طریق «تمایلات جنسی آزاد» اعتقاد داشت.
رایش معتقد بود که شناخت ناخودآگاه میتواند انسان را از سختی ابراز نیازهای جنسی در اجتماع رها کند. با این حال فروید استدلال کرد که چنین آزادیای، خیالپروری است زیرا خود جنسیت محدودیتهایی را از درون روان تحمیل میکند.
رایش مفهوم sexuality را با Genitality جایگزین کرد و درواقع در پی جنسیت زدایی از میل جنسی بود او مدعی شد که قدرت میل جنسی میتواند معادل شادی اجتماعی باشد.
فروید در سال 1928، رایش را یک مدافع پرشور ارگاسم تناسلی با هدف ایجاد یک راهکار درمانی برای روانرنجوری نامید و از این طریق بحثهای جاری در جنبش روانکاوانه در مورد نقش جنسیت را برجسته کرد.
شبکه های اجتماعی مرکز روانشناختی رهیاب: کانال تلگرام مرکز مشاوره رهیاب – صفحه اینستاگرام مرکز مشاوره رهیاب