«هترونورماتیویتی [1]» به این فرض یا باور اجتماعی اشاره دارد که دگرجنسگرایی، هنجار یا گرایش جنسی پیشفرض است و روابط و رفتارها باید از هنجارهای دگرجنسگرا تبعیت کنند. درواقع بر این اعتقاد است که روابط دگرجنسگرا شکل استاندارد یا ترجیحی روابط صمیمانه است و سایر اشکال گرایش جنسی یا هویت جنسی که تحت عنوان «دگرباش [2]» در نظر گرفته میشوند، انحراف از این هنجار محسوب شده و ناهنجارگرایی اغلب منجر به حاشیه رانده شدن افراد میشود.
ایدز که در ابتدا بهعنوان «بیماری همجنسگرایان» معرفی شد، از نظر اکثریت به عنوان مجازات الهی برای رفتار یا گرایش جنسی غیرطبیعی تلقی میشد که علیرغم تحمل علائم سخت این بیماری بهویژه در میان مردان همجنسگرا منجر به انگ و تبعیض علیه جامعه همجنسگرایان شد. فعالان همجنسگرا نیز با به چالش کشیدن این تصور که ایدز منحصر به رابطه جنسی غیرطبیعی است، پاسخ دادند و استدلال کردند که این بیماری از طریق رفتارهای خاص منتقل میشود و دگرجنسگرایان نیز در برابر ابتلا به آن مصونیت ندارند. علیرغم دستاوردهای این جنبشها، همجنسگراها هنوز هم در معرض انگ ناهنجاری هستند و به حاشیه رانده میشوند.
روانکاوی و ناهنجاریهای جنسی
ریشه بررسیهای روانکاوانه ناهنجاریهای جنسی را میتوان در مقالات فروید جستجو کرد. بعد از او لکان نیز هنجارهای مرسوم و قابل فهم را هم در مورد بهنجاری و هم نابهنجاریهای جنسی به چالش میکشد. رفته رفته، تلاش همجنسگرایان برای معرفی خود به عنوان یک هویت مجزا منجر به دستهبندی افراد بر اساس گرایش جنسی و ایجاد هنجارهایی در مورد رفتار جنسی شد. دیگر قدرت مدرن کمتر بر قوانین و تابوهای صریح و بیشتر بر هنجارهای اجتماعی برای تنظیم رفتار متکی شده است.
از نظر لکان اتخاذ نوعی هویت جنسی، مکانیسمی دفاعی برای فرار از میل ناخودآگاه است. او از این طریق سوژه را به چالش میکشد و با مفهوم سازی زبانشناختی، او را از نوعی مارک شخصیت تهی میکند. او بر اساس تقسیم بندی ساحت روان به امر خیالی، امر نمادین و امر واقعی امکان داشتن هویت یکپارچه را برای بشر تضعیف میکند.
رابطه جنسی وجود ندارد!
لکان ادعا میکند «رابطه جنسی وجود ندارد» (“il n’y a pas de rapport sexuel”) و از این طریق مفهوم رابطه طبیعی بین دو جنس را به چالش میکشد و از طرفی نیز رابطه دگرباشها را رد میکند. از سویی هدف بالینی «انطباق با واقعیت» را در روانکاوی نقد میکند و نسبت به تحمیل هنجارهای اجتماعی، بهویژه هترونورماتیویته و تقویت دگرجنسگرایی به عنوان یک ایدهآل فرهنگی از طریق شیوههای درمانی هشدار میدهد و آن را نادرست و نابهنجار میداند.
لکان بر ضرورت اخلاق روانکاوی برای مقاومت در برابر عادی سازی اجتماعی تأکید کرده و بر خطرات تقویت هنجارگرایی عاطفی تأیید میکند. او معتقد است میل از طریق گفتمان ایجاد میشود و ابژه کوچک a نشان دهنده تناسب ناقص بین زبان و جسمانیت است و این مفهوم که میل صرفا یک سازه فرهنگی است را به چالش میکشد.
«ابژه کوچک a» در تعیین میل مستقل از جنسیت عمل میکند و مفهوم غریزه جنسی یکپارچه در موجود انسانی در ساختار کلام، از معنا تهی میشود زیرا تمایلات جنسی انسان از انگیزههایی جزئی تشکیل شده است. این انگیزههای جزئی تحت تأثیر عوامل فرهنگی و زبانی قرار میگیرند که نشان میدهد میل ذاتاً با الزامات بیولوژیکی مرتبط نیست، بلکه توسط سیستمهای نمادین شکل میگیرد.
تمایز بین غریزه و انگیزه در روانکاوی ضروری است، زیرا نقش زبان و فرهنگ در شکل دادن به میل بسیار برجسته است. مفهوم گرایشهای جنسی، چه دگرجنسگرا و چه همجنسگرا، بهعنوان یک ساختار روانشناختی در نظر گرفته میشود که هدفش یکپارچه کردن و عادیسازی تمایلات پراکنده است زیرا میل ذاتا تکه تکه و بیجهت است و در برابر طبقهبندی آسان و سطحی مقاومت میکند.
اساسا میل انسان با ایده مکملیت جنسی و هماهنگی ذهنی در تضاد است. انگیزه مرگ همراه با ژوئیسانس یا لذتی که در رنج یافت میشود، بُعدی از منفیگرایی روان انسان را نشان میدهد که مفاهیم مرسوم میل و ذهنیت را مختل میکند. وجود غریزه مرگ در جدال با غریزه زندگی، لزوم کاوش در میل، ذهنیت و هویت انسان را فراتر از چارچوبهای سنتی برجسته میکند.
ژوئیسانس و ارتباط آن با مرگ
ژوئیسانس صرفا لذتی شدید نیست. ژوییسانس یک جنبه بی حد و حصر از تجربه ذهنی را نشان میدهد. ارتباط نزدیکی با انگیزه مرگ دارد و وابستگی سوژه به ساحت نمادین را منعکس میکند. فرد از خود بیگانه است و این دیگری است که در نظم نمادین تجربه ذهنی او را شکل میدهد. گویی دیگرانی هستند که از لذتهایی لذت میبرند که فرد نمیتواند به آنها دست یابد. این تصور ذهنی، تجارب فردی لذت را پیچیده میکند و نقش پویایی اجتماعی را در شکل دادن به ادراکات ذهنی برجسته میکند. از این رو لکان استدلال میکند که عدم تحمل نسبت به گروههای جنسی و نژادی به حاشیه رانده شده، میتواند ناشی از خیالپردازیهایی درباره لذت دیگران باشد. برای مثال همجنسگراهراسی ممکن است از این باور ناشی شود که همجنسگرایان ژوئیسانس بیش از حدی را تجربه میکنند که هنجارها و ارزشهای اجتماعی را تهدید میکند.
روانکاوی لکانی بر این باور است که ژوئیسانس را نمیتوان به جنسیت تقلیل داد و منشاء آن را به جای تأثیرات جنس مخالف باید در تأثیرات زبان جستجو کرد و درواقع از میل جنسیت زدایی میکند. زیرا میل برای لذت بردن با محدودیتهایی بنیادین مواجه است درحالیکه ایدهآلگرایی دگرباشها تمایل دارد موانع لذت جنسی را صرفا بیرونی ببیند و نقش عوامل درونی مانند ژوئیسانس را نادیده بگیرد. برای درک دقیقتر تمایلات جنسی، نیاز به ترکیب دو اصل روانکاوی یعنی ناخودآگاه و انگیزه مرگ انکارناپذیر است.
شبکه های اجتماعی مرکز روانشناختی رهیاب: کانال تلگرام مرکز مشاوره رهیاب – صفحه اینستاگرام مرکز مشاوره رهیاب
[1] heteronormativity
[2] Queer