لغت لاتینaddictus به شخصی اطلاق می شود که به دلیل بدهی های معوق و پرداخت نشده مدیون و وابسته است. به طور استعاری، این اصطلاح برای هر رفتاری که ناشی از وابستگی شدید به چیزی باشد، مانند وابستگی به یک دارو، به کار می رود.
برخی از مواد در دسترس یا آنهایی که میتوان به راحتی خریداری کرد، به عنوان مواد مخدر استفاده می شوند یا تبدیل به مواد اعتیادآور می شوند مانند برخی داروها، نوشیدنی های الکلی، چسب و غیره.
از نظر روانکاوی، قدرت یک نوع اعتیاد خاص، هم به فانتزی های ناخودآگاهی که دلیل مصرف سوژه است و هم به اثرات شیمیایی واقعی ماده بستگی دارد.
زیگموند فروید در اولین مقالهاش در مورد «هیپنوتیزم» (d1891) به اعتیاد اشاره می کند و در نامه ای به ویلهلم فلیس در 22 دسامبر 1897، از خودارضایی به عنوان «نخستین اعتیاد» (1950a) یاد می کند.
کارل آبراهام (1908/1927) اعتیاد به الکل را مطالعه کرد. ساندور رادو (1933) اعتیاد را با بازگشت به دوران کودکی مرتبط کرد. اتو فنیچل (1945) مفهوم اعتیاد را به عنوان یک بازگشت به مراحل شیرخوارگی بسط و گسترش داد و توصیف او در مورد الکل به عنوان وسیله ای برای رقیق کردن سوپرایگو بسیار جالب توجه است.
هربرت روزنفلد (1965) به علائم شیدایی-افسردگی که زمینه ساز اعتیاد است اشاره کرد و اعتیاد را به خودشیفتگی بیمارگونه ایگو مرتبط کرد. دانلد وینیکات (1951/1953) اعتیاد را با آسیب شناسی دوران گذار مرتبط کرد.
ابژه انتقالی[1] وینیکات، یک آفرینش یا کشفی از سوی سوژه است که نوعی تجربه واسطه گونه را به وجود می آورد که سپس به بازی و زندگی فرهنگی گسترش می یابد در حالی که در اعتیاد، ابژه انتقالی از سرمایهگذاری خارج شده و معنای خود را از دست می دهد.
به علاوه، این روند توسعه و گسترش تجربه، متوقف می شود و ابژه انتقالی به انجام عملکرد اصلی خود (مقابله با اضطراب افسردگی) به شکل یک انکار مداوم ادامه می دهد. ابژه انتقالی عینیت مییابد، «بت شکل» میشود و مستعد جایگزینی با دارو بهعنوان ابژهای می شود که می تواند توسط سوژة قادر مطلق، دستکاری شود و دیگر او را قادر می سازد جدایی و افسردگی ناشی از آن را انکار کند.
تعدادی از نویسندگانی که رفتار اجباری را مطالعه کردهاند، وابستگی به الکل یا مواد دیگر را نیز در تحقیقات خود گنجاندهاند. داستایفسکی، در برادران کارامازوف، توصیف روشنی از انگیزه هایی ارائه میکند که زمینه ساز رفتارهای اعتیادآور است، مانند وابستگی جنسی و بازی های بیمارگونه.
گاهی اوقات اعتیاد به یک ماده با شکل دیگری از وابستگی جایگزین می شود، به عنوان مثال به شکل اعتیاد به غذا، اعتیاد به رابطه جنسی با روسپی ها، قمار، خرید، ولگردی، ورزش بدنی، وب گردی، یا بازی های ویدیویی (که به موجب آن جهان بر اساس شخصیت هایی که در صفحه نمایش می جنگند، می کشند، عشق می ورزند یا نفرت دارند، نمایش داده می شود).
همچنین اعتیاد به فرقه های شبه مذهبی نیز وجود دارد که به عنوان جایگزینی برای وابستگی و انقیاد به مواد مخدر عمل می کند. توجه به این نکته مهم است که دیگری نیز می تواند به یک ابژه اعتیاد آور تبدیل شود (مک دوگال، 1982)، که به عنوان یک ماده مخدر عمل می کند تا حفره هایی را در هویت سوژه پر کند.
نویسنده: David Rosenfeld
_____________________________________________________________
[1] دانلد وینیکات، روانکاو و متخصص اطفال بریتانیایی، مفهوم “ابژه انتقالی” را در مورد رشد کودک معرفی کرد. ابژه انتقالی جنبه مهمی از رشد روانشناختی اولیه کودک است و به طور معمول شامل شئای مانند پتو، حیوان عروسک یا یک اسباب بازی نرم می شود. به گفته وینیکات، شیء انتقالی به عنوان پلی بین دنیای درونی کودک و واقعیت بیرونی عمل می کند. این یک شیء قابل لمس است که به کودک کمک می کند تا روند جدا شدن از مراقب اصلی و ایجاد حس فردیت را طی کند. شیء انتقالی موجب آسایش و امنیت می شود و به عنوان منبع حمایت عاطفی در زمان استرس یا اضطراب عمل می کند. وینیکات استدلال کرد که ابژه انتقالی نقش مهمی در گذار کودک از وابستگی کامل به وجودی مستقل تر ایفا می کند. کودک انرژی عاطفی را روی شیء می گذارد و با گذشت زمان، با رشد و افزایش اعتماد به نفس کودک، اهمیت شیء انتقالی کاهش می یابد. توجه به این نکته مهم است که ایده های وینیکات در مورد شیء انتقالی بخشی از چارچوب نظری گسترده او در مورد روابط ابژه و مراحل اولیه توسعه انسانی است.