در گفتمان تحلیلی فرض میکنید که سوژه ناخودآگاه میداند چگونه بخواند و این چیزی نیست جز فرض اینکه ناخودآگاه کامل است. نه تنها تصور میکنید که او میداند چگونه بخواند، بلکه فرض میکنید خودش به تنهایی میتواند خواندن را بیاموزد.
لکان در «انواع درمان معمولی» میگوید «آنچه میخواهد بگوید» را تا اندازهای میگوید که آن را نمیگوید. سپس اضافه میکند، معنایی که «معنا» دارد، به احساس دوگانه شنونده بستگی دارد: اینکه گوینده میخواهد چه چیزی را از طریق گفتار خود بگوید یا اینکه آن گفتار، چه چیزی در مورد وضعیت خودش به عنوان یک گوینده به او میآموزد.
بنابراین، معنای یک گفتار وابسته به شخصی است که به آن گوش میدهد و با اشغال این مکان، به آن کلام «قدرت اختیار» میدهد. وقتی شنونده یک روانکاو است، مسئولیت دارد که آن کلمه را به «قدرت دومش» برساند. منظور کلمهای است که در معنایش با شکست مواجه میشود. این شکست راهی به ناخودآگاه میگشاید که جایگاه دانش است؛ دانش مرتبط با اکتهای شکست خورده، رویاها و غیره. یعنی در مورد کلمهای است که سوژه را در سفر تحلیلیاش با ناخودآگاهش مواجه میکند.
کلمهای که به قدرت دوم خود برسد، کلمهای است که به سوژه نشان میدهد چگونه گفتههای خودش را بخواند. این نشان میدهد که آنجا چیزی نوشته شده است.»
لکان، سمینار بیستم
روانکاوی، یک مطالعه خصوصی است!
میلر در «نامههایی برای روشن کردن فکر» فرمولی ارائه میدهد: «روانکاوی شما را به وظیفه رمزگشایی ناخودآگاهی که سوژه آن هستید دعوت میکند: کتابی با تیراژ یک نسخه که متن مجازی آن را همه جا حمل میکنید و فیلمنامه زندگی شما یا حداقل سرنخهای مشترک آن، آنجا نوشته شده است.»
منظور این است که ناخودآگاه بر فرض سوژهای دلالت دارد که خواندن را بلد است و میتواند آن را بیاموزد، زیرا اساسا تایید میکند که در ناخودآگاه، نوشتاری وجود دارد.
با این حال، روانکاوی یک نوع خواندن خاص است و همه خوانشها هم یکسان نیستند. زندگی در دنیا خواندن زندگی کردن است، همانطور که آدمها موقعیت عاطفی خود را در شیوه ارتباط و توجه دیگری میخوانند.
نوشتهها همواره از اولین لحظه بعد از نوشته شدن، چیز دیگری میگویند. از منظر کلی، هر نوع خواندنی، یک تفسیر است که از طریق معنایی که به سطرهای متن داده می شود، خوانده میشود؛ گویی خواننده همواره هنگام خواندن آن را دوباره بازنویسی میکند زیرا توانایی تصمیمگیری در مورد معنای متن و نوع خواندن آن را دارد. درواقع ناخودآگاه به عنوان یک مترجم عمل و تفسیر میکند.
بنابراین، روانکاوی فقط موضوع «گوش دادن» نیست، بلکه خواندن هم هست. روانکاوی از کارکرد کلمه شروع میشود اما به نوشتن (ثبت) آن کلمه در روان منجر میشود. با این حال بین کلام کردن و نوشتن فاصلهای است که روانکاوی دقیقا در این فاصله عمل میکند، این تفاوتی است که روانکاوی از آن بهره میگیرد.
روانکاو تلاش میکند در جلسات، نحوه خوب گفتن و چگونه خواندن را با هر فردی پیدا کند. البته این خوب گفتن و خواندن برای هر روانکاوی متفاوت است و خاص خودش است. اما در روند تجربه تحلیلی لازم است که این خوب گفتن و چگونه خواندن به فرد روانکاوی شونده هم منتقل شود و او هم بدون تعلیمات خاص آموزشگاهی آن را بیاموزد و بداند چه چیزی را بخواند.
بین کلمه و نوشتار، گفتن است. منظور از خوب گفتن هرگز شیوا و سلیس صحبت کردن نیست. بلکه منظور دریغ نکردن از گفتن همان کلماتی است که رسوا کننده و گیج کننده هستند و نظم خیالی را بر هم میزنند.
لکان در سمینار پنجم خود از ما دعوت میکند تا از witz [1] به عنوان یک نمونه متفاوت از کلام کردن بیاموزیم. نوعی گفتار که با دفترچه کلمات روان ما «ناهمخوان» و متفاوت است و نظم آن را به هم میریزد، گیج کننده و غیر منتظره است.
در روانکاوی اشاره به ویتز اهمیت زیادی دارد زیرا برای اینکه ویتز به رسمیت شناخته شود و یک نوواژه، نوواژه تلقی شود، مهم است که دیگری بر آن مهر تایید بگذارد. اگر دیگری آن را تایید نکند (به آن نخندد)، دیگر جوک به حساب نمیآید، اثر معناداری نخواهد بود، معنایی که باید توسط دیگری دریافت شود.
لکان در ابتدای سمینار بیستم، به تکنیکی در رابطه با آنالیزان اشاره میکند که کمی بعد آن را بیشتر توضیح میدهد. این تکنیک به طور خلاصه میگوید: در رابطه با آنالیزان باید این حقیقت را در نظر بگیریم که از همان ابتدا با یک گفته[2] سر و کار داریم و این اولین واقعیت است. ما با یک گفته روبرو هستیم که همان قول دیگری است که از «حماقت» خود به ما میگوید؛ از حاملگیهایش، موانع و محظوریتهایش، احساساتش و …..، باید از اینجا شروع کنیم که با یک بیانیه سر و کار داریم که باید آن را بخوانیم. باید تاثیرات آن را بخوانیم.
روانکاوی همان خواندن «گفته» است. گفتهای که از حماقتهایش عقب نشینی نمیکند. به هر حال خواندن از گفته شروع میشود اما در آن تمام نمیشود. حماقتی که قابلیت بیان شدن را داشته باشد، خیلی دور از دسترس نیست. خواندن گفته، درواقع جستجو و مکان یابی نقص ساختار است.
لکان تاکید میکند که آنالیزانهایش عموما تمایل دارند تحلیلشان را تمام کنند (به پایان آن برسند)، وقتی بر حماقتهایی که مال خودشان است، مال خودشان، غلبه کنند و برایشان کافی به نظر برسد.
او همواره بر واقعیتها تاکید داشت و اگر میگوید روانکاوی از گفته و بیانیه شروع میشود به دلیل تقدم امر نمادین نزد اوست. فروید آنچه از گفته استنتاج میکرد را ناخودآگاه مینامید و لکان ناخودآگاه را سوژه فرضی در نظر گرفت به این معنا که سوژه ناخودآگاه فرضی است و واقعی نیست. لکان اصولا ترجیح میدهد به جای اینکه بگوید این نوعی بودن است، بگوید سوژه ناخودآگاه نوعی «میل به بودن» است.
ناخودآگاه در این معنا خود سوژه است که لکانیها آن را به این شکل مینویسند: $، سوژه مسدود، سوژه تقسیم شده، چیزی که وجود ندارد اما آنچه که دارد، وجود کمبود است.
به طور مثال، رویا به عنوان مظهر ناخودآگاه، موقعیت فراری بودن سوژه را برجسته میکند. شکست در اعمال و خواستهها نیز به گونهای دیگر بر همین امر دلالت دارند. درواقع ناخودآگاه را میتوان در لغزشهای کلامی، شوخیها، خطاها، حواسپرتیها و به ویژه در سمپتوم هر فردی شناسایی کرد. میتوان اینطور گفت که سمپتوم هر فردی حامل یک حقیقت است و تا زمانی که این حقیقت وجود دارد ما آن را تعبیر و تفسیر میکنیم اما تفاوت بین سمپتوم و سایر جلوههای ناخودآگاه، ماندگاری آن است.
فروید به روشهای مختلفی به آن پرداخت. او در مورد «واکنش درمانی منفی» و «انگیزه مرگ» گفت و دیدگاهش را در این زمینه گسترش داد تا جایی که گفت در انتهای روانکاوی همیشه چیزی سمپتوماتیک باقی میماند. فروید تحت عنوان «بقایای سمپتوماتیک»، با حقیقت سمپتوم، همان چیزی که در سمپتوم بی معنا است مواجه شد. از همین منظر است که ژک آلن میلر خواندن یک سمپتوم را در مقابل معنای یک سمپتوم قرار میدهد.
به همین دلیل هم هست که لکان سهگانه خود را که معنا تولید نمیکند، یعنی امر خیالی، نمادین و واقعی را جایگزین سیستم تفسیری و سهگانه ادیپی فروید کرد که خود لکان آن را به رسمیت شناخت و شرح داد. با جابجایی تفسیر از چارچوب ادیپی به چارچوب برومه[3]، کارکرد تفسیر تغییر میکند و از شنیدن و گوش سپردن به معنا، به خواندن بدون معنا میرسد.
خواندن، دانستن اینکه چگونه باید خواند، نگه داشتن فاصله بین کلمه و معنای آن است، معنایی که وقتی آن کلمه نوشته میشود به ذهن متبادر میکند؛ به عنوان کلماتی تشکیل شده از یک سری حروف مشخص. درحالیکه تعبیر و تفسیری که صرفا در سطح معنای کلمه کار میکند چیزی بیش از آلوده کردن معنا نخواهد بود. اما خواندن و معنا کردن در ساحت تصویر، به همان شکلی که حروف بر اساس یک نظمی کنار هم قرار گرفته و نوشته شدهاند به قدری لذتبخش است که دست کشیدن از آن کار آسانی نیست، همان خواندنی که فرم سمپتوم را تعیین میکند.
هدف تفسیر در موضعی که چگونه خواندن را بدانیم، فروکاستن سمپتوم به فرمول اولیه آن است به این معنا که این متریال با یک دال و با بدن مواجه شوند؛ با یک شوک ناب زبانی در ارتباط با بدن. بنابراین قطعا برای درمان سمپتوم، باید بتوان از دیالکتیکی که میل را به حرکت در میآورد، از سرابهایی که به نظر حقیقت میرسند و از واقعیتهایی که تاریک و مبهم هستند گذر کرد.
درواقع روانکاوی، نوعی خواندن آینده نگر در جلسات است. این نوع خواندن تمرینی است برای دگرگونی آینده به طوری که به عنوان یک ضد سرنوشت عمل میکند. همانطور که آنا آرومی میگوید: «آنچه درواقع سوژه با خود به جلسات میآورد، چیزی است که تا حدی توسط ساختارش به وجود آمده است. زیرا زمانی در کودکی وجود دارد که کودک یاد میگیرد خواستههای “بزرگ دیگری” را بخواند. دوران کودکی زمان آن نوع یادگیری است.»
اینجا به خوبی میتوان دریافت که چرا لکان میگوید: «کودک آنجا است تا رفتن را یاد بگیرد، تا گره خوب بسته شود.»
این نوع خواندن مهارتی است که در مدرسه آموخته نمیشود بلکه در دوران کودکی و سالهای قبل از مدرسه اتفاق میافتد. به همین دلیل است که میتوان گفت اگر خواندن تحلیلی با پشتکار انجام شود، به نوعی اثر عطف به ماسبق خواهد داشت و خواندن گذشته در جلسات، آینده را به روز میکند. در روانکاوی، گذشته خوانده میشود تا آینده فرد دگرگون گردد.
خواندن روانکاوانه، پیوند و تفکیک و درواقع نوعی ارتباط برقرار کردن و قطع ارتباط بین عناصر روان، جدا کردن دالهای تاریخچه زندگی هر سوژه، لذتهای غریزی و معنای لذتبخشی که آنها برای او دارند است. برای اینکه آینده افقی روبروی سوژه بگشاید، این جدایی لازم است. در غیر این صورت چیزی که سوژه در مقابل خود مییابد همواره تکرار، یکسانی و بازخوانی کسل کننده و دایره وار است.
شبکه های اجتماعی مرکز روانشناختی رهیاب: کانال تلگرام مرکز مشاوره رهیاب – صفحه اینستاگرام مرکز مشاوره رهیاب
________________________________________________________________________________
[1] “ویتز” یک کلمه آلمانی است که به “شوخی” یا “شوخ طبعی” ترجمه می شود و به چیزی طنزگونه یا هوشمندانه اشاره دارد که اغلب به صورت یک اظهار نظر گفتاری یا نوشتاری است. همچنین در زمینه ادبیات یا هنر، «ویتز» میتواند نشانگر نوع خاصی از طنز یا شوخ طبعی فکری باشد. البته معنای کلمات می تواند بر اساس زمینه متفاوت باشد، بنابراین تفسیر “ویتز” به موقعیتی که در آن استفاده میشود بستگی دارد (نویسنده).
[2] Saying
[3] Borromean